3 - 12 - 2019
پرچمدار نیمایی
علی حاجیحسینی روغنی مشهور به «آژنگ» متولد ۲۲خرداد ۱۳۳۹(تهران) و متوفای ۱۳مرداد ۱۳۸۱ است. کمتر کسی اسم این شاعر نوگرا و صاحب سبک را شنیده حتی اهالی ادبیات هم بعید نیست او را نشناسند.
متاسفانه جستوجوهای اینترنتی هم بیوگرافی اندکی از او در اختیارتان نمیگذارند. حتی عکسی از او هم پیدا نخواهید کرد مگر یکی دو مورد که کیفیت آن برای چاپ مناسب نیست.
اخذ لیسانس با رتبه اول، دریافت لوح افتخار و فوقلیسانس ادبیات فارسی از دانشگاه تهران و انصراف از ترم آخر دکترا در اعتراض به بعضی مسائل در دانشگاه، تنها چیزی است که میتوان از آژنگ پیدا کرد.
او از تئوریسینهای بزرگ شعر نیمایی و پرچمدار سبکی بود که «سینماشعرش» نامیدند.
مجموعههای چاپ شد او عبارتند از: هنوز هم تنها (نشرگویه- ۱۳۷۹)
هفت دفتر (مجموعه اشعار نیمایی- به کوشش علی تنهادوست- نشرنویسنده- بهار۱۳۸۶)
اما آثار چاپ نشده او بسیار بیشتر است.
اشعار:
غزلیات، قصائد، قطعات و اشعار نیمایی که بعد از سال ۱۳۷۸ سروده شده است.
رمان:
چمن، نارنجهای تلخ، از یادرفته، اردو، بوی سیل و مجموعه داستان کوتاه پل و پیوند.
نقدها:
سنگ یا گوهر، شیشه یا الماس، آیینه نقد(۵دفتر)، موج و مروارید، بخوان ای همسفر با من، طاووس و برکه (نقد داستان)
مقالات:
غزلقصیده چیست؟
مظلومیت شعر نیمایی
شاعران روابط عمومی و روابط عمومی شاعران
نقد سینما:
بازدید
«زیباییشناسی شعر نیمایی» و «تصحیح دیوان شاپورتهرانی» نیز تالیفاتی است که او در حوزه ادبیات داشته است.
میخوانیم قطعه نیماییِ «سینمای متروک» را و از او تشکر میکنیم بابت نوشتههایی که فرصت نکرد آنها را چاپ کند.
در سینمای متروک
بستر یک بالکن گرفته و تاریک
شاید
از سینمایی هراسآور و متروک
ـ خالیِ خالی-
صحنه دیدارمان و صحبتمان بود.
* * *
گفت:
ـ هیچ نکردی چنان که باید و شاید.
یا که نشستی و خوابهای خودت را
شعر
کردی
یا که نشستی خیالهای خودت را
شعر
کردی
یا که نشستی و شعرهای خودت را
شعر
کردی
زندگی دردناک من ر
هیچ ندیدی؛ نخواستی که ببینی.
* * *
هیچ نگفتم.
باد میآمد.
باد میآمد و از کف سینما خاک و خاکروبه و سیگار و ته بلیط را بستر جولان خویش میکرد.
* * *
خنده او تیز و نافذ و عصبی بود.
گفت: هه!
این همه خاموش و فیلسوف چرایی؟
یا نفست بند آمده
از وزش گرد و خاک؟
* * *
هیچ نگفتم.
گفت:
ـ شاید
منتظری
از پروژکتور غبار نور بتازد
پرده کهنه که پارهپاره از آن ریخته است گچ ه
فیلم تو را و مر
راه دهد روی بستر کهن خویش؟
* * *
هیچ نگفتم.
با حرکات دو پنجه خود
کفتر و سوسمار و موش
بر روی پرده نساختم
سایه ما روی پرده بس بود
منبع نور ستارگان
سایه ما را به روی پرده گچ میفکند.

لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد