5 - 12 - 2019
پشت درخت توت
مهمان امروز: احمد پوری در یکی از محلههای قدیمی شهر تبریز متولد شده و پس از پایان دوران دبیرستان اولین داستانهای خود را در برخی از مجلههای ادبی وقت منتشر میکند. بعد از سپری کردن دوران دبیرستان به قصد معلم شدن تحصیلات خود را در «دانشسرای راهنمایی تحصیلی» پی میگیرد و دو سال از عمرش را در روستاهای اطراف تبریز به عنوان معلم سپری میکند. پوری در سال ۱۳۵۶ جهت ادامه تحصیل به اسکاتلند سفر میکند و مدرک لیسانس خود را از دانشگاه عالی اسکاتلند دریافت میکند وی همچنین مدرک فوقلیسانس خود را نیز از دانشگاه نیوکاسل انگلستان دریافت میکند و پس از آن در سال ۱۳۶۷ به ایران بازمیگردد.
کتاب « پشت درخت توت» روایت نویسندهای است که مدتها رمانی را در ذهن دارد با یافتن فرصتی سرانجام اقدام به نوشتن میکند. قهرمانان داستان که ناتوانی او را برای دنبال کردن ماجرا میبینند به یاریاش میآیند و داستان آغاز به حرکت میکند. ماجرا از دهه ۴۰ در تبریز شروع میشود. زندگی یک معلم ساده روستا به علت شرایط حاد سیاسی آن روزها ناگهان از روال عادی در میآید و سالهای پر تبوتاب این خانواده را درگیر دشواریها و حوادث میکند و سرانجام آنها را از روزهای انقلاب ۵۷ نیز عبور داده و به دهه شصت میرساند…
برشی از رمان پشت درخت توت
صفحه را برمیگردانم تا اولین سطرهای رمان را بخوانم. صدای قدم زدن در حیاط را این بار واضحتر میشنوم. گوش میخوابانم، صدا واقعی است و ربطی به وهم و خیال ندارد. بلند میشوم. بهطرف پنجره میروم. او از پشت درخت توت میآید بیرون. دو سه قدم بهطرف درخت سیب میرود و این بار میایستد و دیگر حرکت نمیکند. فرصتی است که دقیقتر نگاهش کنم. با انگشت ضربهای روی شیشه پنجره میزنم. آرام و با تانی سرش را به سوی پنجره میچرخاند و نگاهم میکند. هوای گرگومیش نمیگذارد چشمهایش را به روشنی ببینم. ذرهای ترس در دلم نیست. هرگز آدم شجاعی نبودهام اما این موجود اصلا تهدیدی برایم نیست. از اتاق بیرون میروم. وارد دهلیز میشوم و در حیاط را باز میکنم. میترسم در برود اما همچنان ایستاده است. دو پله ساختمان را میروم پایین و قدم در حیاط میگذارم. با صدای بلند سلام میدهم. رو میچرخاند بهسوی من. این بار چهرهاش را روشنتر میبینم. لبخند میزند و با سر جواب سلامم را میدهد. میپرسم:
«با که کار دارید؟…»

لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد