31 - 08 - 2017
آخرین ترانه
مهمان امروز: ویکتور خارا
ویکتور خارا در روستایی فقیر در شیلی به دنیا آمد. مادرش شعرهای بومی میسرود و به این ترتیب خارا از کودکی با ترانههای روستایی آشنا شد. با نقل مکان خانواده خارا به شهر سانتیاگو، او با محیطی متفاوت از جامعه روستایی آشنا شد. خارا پس از مرگ مادرش دچار خلأ عاطفی شد و به مدرسه دینی رفت. اما پس از دو سال آنجا را ترک کرد و عازم دوره اجباری نظامی شد. پس از پایان دوره سربازی خارا به دانشگاه رفت و در آنجا به مطالعه موسیقی بومی شیلی پرداخت. او در مورد اشعارش گفته است:
«شعر من در مدح هیچکس نیست و نمیسرایم تا بیگانهای بگرید. من برای بخش کوچک و دوردست سرزمینم میسرایم که هرچند باریکهای بیش نیست اما ژرفایش را پایانی نیست. شعر من آغاز و پایان همه چیز است، شعری سرشار از شجاعت، شعری همیشه زنده و تازه و پویا.»
او در سال ۱۹۶۹ همزمان با سالهای پرالتهاب در شیلی، نخستین آلبوم خود را به بازار فرستاد. آشنایی با تفکرات سوسیالیستی تاثیر مهمی در افکار و زندگی او گذاشت و هویتی ضدامپریالیستی به موسیقی او بخشید.
در سال ۱۹۷۳ با وقوع کودتای پینوشه بسیاری از انقلابیهای پیشرو از جمله آلنده به قتل رسیدند و بسیاری دیگر نیز بازداشت شدند. خارا نیز در جمع دانشجویان دانشکده فنی دستگیر شد و به همراه تعداد زیادی از دانشجویان به استادیوم سانتیاگو منتقل شد. در آنجا استخوانهای دست و انگشتهای او را شکستند و از او خواستند در حضور سایر بازداشتشدگان آواز بخواند و او ترانه «ما پیروز خواهیم شد» سرود مخصوص حزب اتحاد مردمی را خواند. در روز ۱۶ سپتامبر جسد تیرباران شده او را در کنار خیابان پیدا کردند.
پنج هزار نفر این جاییم
در این بخش کوچک شهر/ چه دشوار است سرودی سرکردن
آنگاه که وحشت را آواز میخوانیم
وحشت آنکه من زندهام
وحشت آنکه میمیرم من
خود را در انبوه این همه دیدن
و در میان این لحظههای بیشمار ابدیت
که در آن سکوت و فریاد هست
لحظه پایان آوازم رقم میخورد.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد