16 - 04 - 2020
اردلان در من زنده است
ما یک خانواده هفتنفره بودیم که در خیابان امیریه تهران زندگی میکردیم. خواهرم بزرگتر از همه بود و من فرزند آخر خانواده بودم. اردلان از من بزرگتر بود و ما باهم به یک مدرسه میرفتیم؛ مدرسه اکباتان امیریه. من کلاس پایینتر بودم. گاهی باهم تبانی میکردیم و جای رفتن به مدرسه خیابانها را پرسه میزدیم. عکسهای پشت سینماها را دید میزدیم. پدرم همیشه ما را به خاطر این کار تنبیه میکرد. اردلان چون از من بزرگتر بود خودش را موظف میدانست هوای برادر کوچکترش را داشته باشد و به من کمک کند. بسیار اهل فوتبال بود و به من هم یاد میداد. آن سالها تمرینات ما در کوچهپسکوچههای امیریه با توپ پلاستیکی سرعت و قدرت و آمادگی جسمانی مرا بالاتر میبرد. از همان زمان بود که تضادهای طبقاتی را میدید و متوجه نابسامانیهای اجتماعی میشد. زندگی در ان محله بعدها او را به سمت دیدگاههای عدالتخواهانه کشاند.
اردلان به دبیرستان دیگری رفت و من هم به دبیرستان دیگری. وقتی به سال دهم رسید مطالعاتش شکل جدیتری به خود گرفت. به خصوص درباره سیداحمد کسروی بسیار میخواند. دوستدارانش مجلهای درمیآوردند و اردلان پیگیر مطالب آن نشریه بود. کتابهایش را میخواند. البته در سالهای حیاتش نگاه علاقهمندش به کسروی تعدیل شد و نظرات تند او را نقد میکرد. در کتاب ادعای کسایی بر حافظ او همین کار را انجام داد. اگر بخواهم به آثاری که او در زندگیاش نوشت اشاره کنم میتوانم از مجموعه داستان درخت عقیم او نام ببرم که آقای گلشیری در یادداشتی برایش نوشته بود تقدیم به اردلان عطارپور برای اشراف کمنظیرش بر داستان. درخت عقیم یکی از مجموعههایی است که فکرهای بینظیر اردلان را میتوان در آن دید.
او انسان صاحب اندیشهای بود و اگر افکارش عملی میشد اثر خارقالعادهای خلق میشد اما متاسفانه همیشه پول و سرمایه که نقش تعیینکنندهای دارد در دست نویسنده و هنرمند نیست و اردلان هم از این قاعده مستثنی نبود. با این وجود وقتی شرایط برای کار پیش میآمد او این قدرت را داشت که خلاقیتش را به نمایش بگذارد و اثر جدیدی خلق کند. او هیچ وقت خودش را تکرار نکرد و در هر خلقش حرفی تازه برای گفتن داشت؛ زاویه و دریچه نویی را نشان میداد.
کتاب توهم توطئه اثر مشترک او با صادق زیباکلام است که اردلان نقش مصاحبهکننده را دارد ولی نقطه نظر مولفگونهاش در این اثر مشهود است. موضوع این کتاب علل عقبماندگی تاریخی ایرانیان است. بعدها اردلان سراغ نوشتههای دیگری هم رفت. اقتدا به کفر کتابی است که او درباره داستانهای شیخ صنعان نوشته است. مو لای درز فلسفه که به گفته خانم باباخانی جدیترین کتاب طنز ایران در حوزه فلسفه است و با استقبال گستردهای روبهرو شد. این کتاب نگاهی به زندگی فلاسفه با نگاه طناز نویسنده است. هفت خط ز جام و حافظ و ادعای کسروی بر حافظ دو اثر پژوهشی او درباره اشعار حافظ است که اولی مورد تحسین بهاءالدین خرمشاهی قرار گرفته.
کتابهای انجیل یوسف عقیم، خیام، رضاشاه، اختر شوم رستم و خوردن از میوه ممنوعه تاکنون فرصت چاپ پیدا کردهاند.
اردلان یک متفکر بیادعا بود که اگر زندگی فرصت بیشتری به او میداد آثار ارزشمند بیشتری خلق میکرد. این اواخر او رهاتر و بیقیدتر تحقیقات خود را ادامه میداد. باورهای ذهنی او ما را با دنیای متفاوتی روبهرو میکرد. او همیشه مهربان بود و در سایه زندگی میکرد. توقعی از دنیای پیرامونش نداشت. سعی میکرد تا جایی که میتواند دنیا را جای بهتری برای زندگی دیگران کند و خودش هیچ سهمی از این دنیای بهتر نمیخواست. هر چه داشت برای کسانی میخواست که دوستشان داشت.
او همیشه در وجود من زنده است. شکل نوشتنم تحت تاثیر اوست. وقتی کتابی را به ویرایش میسپرد یک نسخهاش را هم من میخواندم. در آثار من نگاه روایتگونه و ژورنالیستی میراث اردلان است. وقتی کار میکنم نگاه متکی بر مدرک و سند و ادله و مراجع معتبر را از او دارم. اردلان عطارپور در هشتم بهمنماه ۱۳۹۶ در حمله قلبی جان عزیز خود را از دست داد و صدها فکر بکر را ناتمام و عقیم باقی گذاشت. *مستند ساز

لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد