17 - 03 - 2020
از«قلبت را به تپش وادار» تا «آئورا»
قلبت را به تپش وادرا
دیان در ایام کودکی ثابت کرده بود که قادر است خیلی چیزهای غیرانسانی را درک کند. او با بزرگواری خارقالعادهای پذیرفته بود که مادرش، برادرش را او ترجیح دهد. معمولا بچهها نمیپذیرند که جایگاه اول قلب مادر را نداشته باشند، خصوصا وقتی بچه ارشد باشند. ولی مادر نجابت دیان را چنان با بزرگنمایی به باد تمسخر گرفته بود که دخترک هرگز نمیتوانست او را به خاطر این کار ببخشد… در ۱۴ سالگی، زیبایی دیان هر روز بیش از پیش حیرت همه را برمیانگیخت. از شر جوشهای صورت و ورمهای خاص دوره نوجوانی در امان مانده بود و با ظاهری قشنگ و رفتاری متین، داشت بزرگ و بزرگتر میشد. آنهایی که او را نمیشناختند، گمان میکردند که رقص باله کار میکند… هرگز کسی جرأت نداشت مسخرهاش کند، حتی پشت سرش چرا که چیزی در وجودش بود که موجب ترس و هراس بقیه میشد و در نتیجه کسی به او بیاحترامی نمیکرد. مادرش همچنان یگانه کسی بود که شیفتهاش نشده بود. تنها پیشرفتش این بود که دیان دیگر حتی نمیکوشید علاقه او را نسبت به خود جلب کند. روزهای تعطیل آخر هفته که یکدیگر را میدیدند، سلامی ساده از روی نزاکت بین هم رد و بدل میکردند… رابطه میان آن دو، هر کدام از آنها را تبدیل به یک تماشاچی کرده بود و در هیچ موردی گفتوگویی بین آنها صورت گرفت…
اسبها هنوز در من شیهه میکشند!
مائده بر اثر یک ماجرای خانوادگی با همسر هنرمند و نقاشش سالور دچار مشکل میشود. این ماجرا دردهای نهفته دوران کودکیاش را در او زنده میکند.
در پارکینگ محل سکونتشان یک گروه تئاتر مشغول تمرین نمایشنامه مِدِهآ هستند. مائده کمکم متوجه تشابهاتی میان زندگی خود و مدهآ میشود و در این زمان تمام وقایع تلخ کودکی مثل مرگ اسب مورد علاقهاش به ذهن او هجوم میآورد… .
در قسمتی از کتاب میخوانیم:
از همهچیز وحشت دارم. از سایه خودم روی دیوار هم میترسم.
از دیوارها میترسم. نمیتونم به کسی بگم که اسبها دارن چه بلایی سر مغزم میآرن. حتی اگه به سالور و بچهها بگم، فکر میکنن که دیوانه شدهم.
اون روز به آرزو گفتم که اسبها دوباره برگشتهن، چپچپ نگاهم کرد. وقتی ازش خواستم که دست بذاره روی سرم تا چهارنعل رفتن اسبها رو توی سرم حس کنه از اتاق زد بیرون. برای همینه که هیچوقت پا تو باغوحش نمیذارم.
روبهروی آینه که میایستم گلهای اسب پشت سرم قطار میشه. کسی باور نمیکنه وقتی موهام رو شونه میکنم، ماهو یالهاش رو میریزه رو شونهم که شونهشون کنم…
سیستم و تفکر سیستمی
کتاب سیستم و تفکر سیستمی به این موضوع میپردازد که جامعه بشری از مراحل «پیشاصنعتی» با محوریت «ماده» و «صنعتی»، با محوریت «انرژی»، عبور کرده و به مرحله «پساصنعتی» با محوریت «اطلاعات» رسیده است؛ دورانی که در آن به جای «ماشین» عصر صنعتی، «سیستم» عصر پساصنعتی حاکمیت دارد.
«ماشین» عصر صنعتی فقط شامل «سختافزار» و فاقد روح بود و تنها با استفاده از انرژی کار میکرد. در صورتی که «سیستم» عصر پساصنعتی در کنار سختافزار، شامل «نرمافزار»- بهعنوان نوعی روح- نیز هست و علاوه بر انرژی، اطلاعات را نیز به روشهای بسیار موثرتری از گذشته بهکار میگیرد. مطالعه تاریخ نیز نشان میدهد تحولاتی که بشریت را به پیشرفتهای حیرتانگیز امروز رسانده است، از زمان محور قرارگرفتن «انرژی» (عصر صنعت) شروع شده و با آغاز محور قرار گرفتن «اطلاعات» (عصر پساصنعت) به اوج خود رسیده است.
واژهنامه هایدگر
ژانماری ویس در این کتاب میکوشد به زبان هایدگر نزدیک شود و واژهها یا به بیان خود هایدگر، «مفاهیم بنیادین»ِ این زبان را تبیین کند، البته نه با ترجمه صرف که از عهده چنین کاری برنمیآید، بلکه از طریقِ برقراری دیالوگی میانِ زبان فرانسه و زبان آلمانی، دیالوگی که از محدودههای یک زبان فراتر میرود و واژهها را به روشنایی آغازینشان در «سرآغاز نخست»ِ اندیشه در یونان بازمیگرداند. این دیالوگ زبان فرانسه را به «پاسدادن» میان زبان یونانی و زبان آلمانی وارد میکند و از این راه، تلاش میکند واژهها و مفاهیمی را روشن کند که هایدگر برای اشاره به «فراگذار» از سرآغاز نخست اندیشه غربی به «سرآغاز دیگر» به کار میبرد.
این واژهنامه مفاهیم دورههای متفاوتِ کار فکری هایدگر را دربر میگیرد و میکوشد این مفاهیم را تا حد امکان با زبانی روشن اما دقیق به بیان آورد. زبان هایدگر اگرچه باطنا نوعی دیالوگ است، واژگانی را نیز دربر دارد که در کتاب حاضر سعی شده با فهمیدن آنچه خودِ او دوست داشت «مفاهیم بنیادین» بنامد، حدود آنها مشخص شود.
شمشهای نقره
مارکوس دیدیوس فالکو،که با پیشینه نظامی ناموفقش به رم بازگشته و حرفه مفتشی پیشه کرده، در زندگی خصوصی انسانی لاقید است که دیدگاههای سیاسی خاص خود را دارد و تحمل دیدن امپراتوران را ندارد، اما با دیدن دوشیزهای پریچهره پایش به ماجرای پیچیدهای باز میشود و صابون قدرت به جامهاش میخورد. فالکو، که خود راوی داستان است، در پس طنز کلامی نیشدار و بدبینی ذاتیاش انسانی بهراستی حقیقتجو است. در خلال این تکاپوی توانفرسا برای کشف حقیقت، با زنی آشنا میشود که چونان ایزدبانویی سنگدل از دل اساطیر کهن رومی سربرمیآورد و این لاابالی سرکش را رام زیبایی و خِرد خود میکند. این رمان، که اولین داستان از مجموعه رازگشاییهای مارکوس دیدیوس فالکو است، در سال ۱۹۸۹جایزه بهترین رمان اول باشگاه نویسندگان انگلیس را برای لیندسی دیویس به ارمغان آورد. لیندسی دیویس قلمی قوی و واژگانی سرشار دارد و با اشرافی خیرهکننده ماجرای رازآلود خود را در دنیایی کهن به ظرافت به تصویر میکشد، پنداری خود در رم زیسته است.
محاکمه اندرسون ویل
ویرز: و من تف میکنم به این اخلاقیات! تف میکنم به این اخلاقیات! و میگویم از کسانی که در این سالن هستند سوال کنید که آیا میتوانستند کاری متفاوت بکنند؛ بپرسید.
چیپمن: (به سمت ویرز میرود.) و اگر اینطور باشد که شما میگویید، دیگر باید با این تصور که فردی میتواند وجدان عده کثیری را تصاحب کند، به حال دنیایی که در آن زندگی میکنیم تاسف بخوریم زیرا در این صورت، دنیایی که پیش روی ما قرار میگیرد دنیای اندرسون ویلها خواهد بود؛ دنیای زندانبانهایی که صرفا به فکر اجرای دستورات فرماندهانشان هستند.
(به سمت راست ویرز میرود.) و وجدانشان را رها کردهاند، و فقط از مرجع قدرتی وحشت دارند که روحشان را تسلیم آن کردهاند؛ در این صورت آیا زندانبان مرتکب قتل نخواهد شد؟
این کتاب توسط نشر نی به چاپ رسیده است.
آخرین رز کشمیری
جوزف سَندی لندز، کارآگاه کارکشته اسکاتلندیارد، شش ماه گذشته را برای آموزش پلیس بنگال در کلکته بوده و اکنون، مشتاق و دلتنگ لندن، مشغول مهیا شدن برای بازگشت به وطن است که درست یک روز پیش از آن، حاکم بنگال او را فرامیخواند. خواهرزاده حاکم، نانسی دراموند، هم همراه حاکم در دفترش منتظر کارآگاه است. او با خودش عکسهایی دارد از جسد خونآلود دوست صمیمیاش، پِگی سامرهام، که یک هفته پیش، با رگهای بریده مچ دستها، در میان آبدان حمامش پیدا شده. آیا این یک قتل است، یا پگی خودکشی کرده؟ به درخواست حاکم و اصرار نانسی، کارآگاه سندی لندز ماموریت مییابد تا مرگ مشکوک پگی را رمزگشایی کند.
کارآگاه در جستوجوی شواهد قتل یا خودکشی پگی سامرهام به حقایق تکاندهندهای دست پیدا میکند… رمان پلیسی آخرین رُز کشمیری تلفیقی است غافلگیرکننده و ترسناک از مرگهای زنجیرهای، تنشهای عاشقانه، فضاهایی نامتعارف و شگفتانگیز و بخشی از تاریخ هندوستان دوران استعمار! رمان به جاده گمراهکننده و پیچاپیچی میماند که تا پایان خواننده را همراه خودش میبرد.
خواهر
لوئیس جنسن، نویسنده انگلیسی، با اولین رمانش به موفقیتی چشمگیر دست یافت و خیلی زود به نویسندهای پرطرفدار در ژانر رمانهای جنایی ـ روانشناختی بدل شد.
رمان خواهر در ماه ژوئیه به چاپ رسید و در مدت کوتاهی به فهرست پرفروشترین کتابها راه یافت. خواهر داستان دختری به نام گریس است که بهترین دوستش، شارلی، را از دست داده و آخرین حرفهای او ذهنش را درگیر سوالاتی بیپاسخ کرده است. او جعبه خاطرات شارلی را باز میکند و متوجه میشود که چیزهای زیادی را درباره بهترین دوستش نمیدانسته است.
پای دختری به نام آنا به ماجرا باز میشود و اتفاقاتی عجیب رخ میدهند و گریس مطمئن است کسی تعقیبش میکند. آیا اینها ساخته و پرداخته ذهن گریس است یا نتیجه نزدیک شدن او به حقایق مرگ شارلی؟… دوستداران رمانهای جنایی نظیر دختری در قطار از خواندن رمان خواهر لذت خواهند برد.
موجها
مالی برینان، بعد از حادثه دلخراشی که خانوادهاش را از هم پاشید، مردی را که دوست داشت و خطایی را که مرتکب شده بود پشت سر رها کرد و دور شد.
مالی، دوازده سال بعد، زندگی تازهای برای خودش و دخترش ساخته است؛ استاد تاریخ هنر با شیشههای دریایی که از ساحل جمع میکند زیورآلات زیبا و منحصربهفردی میسازد و دخترش را در محیطی امن و پر از محبت -شرایطی که خود از آن محروم بود- پرورش میدهد.
اما وقتی تصورات هراسانگیز و کابوسهایی رعبآور کیسی کوچولو را آشفته میکند، مالی ناچار است به خانهاش در پاسیفیک گروو برگردد؛ جایی که قسم خورده بود هرگز به آنجا برنگردد و حالا …
رمان «موجها» نوشته کری لانزدیل ترجمه فرشاد شالچیان در ۳۸۴ صفحه و به قیمت ۳۵ هزار تومان از سوی نشر آموت به چاپ رسیده است.
آئورا
زنی پیر، مردی جوان و زنی جوان. در خانهای که همهچیز در آن بوی گذشته میدهد و گویی تنها نیرویی که آن را برپا نگه داشته یادها و نفسها و عطرهای گذشته است.
اما در این میان چیزی ناشناختنی، جادویی شگفت در کار است تا از گذشته بگذرد و به اکنون و آینده، به جاودانگی، برسد: جاودانگی عشق، جاودانگی جوانی.آئورا، نام دیگر تمناست.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد