18 - 05 - 2020
از تابلوی رضا شاه تا حجم گوش خانم بازیگر
گروه فرهنگ- ممیزیهای ریز و درشت صداوسیما در کنار تمام سیاستهای غلط دیگر این رسانه فراگیر موجب شده در سالیان گذشته مخاطبان تلویزیون کاهش محسوسی داشته باشند. چند روزی است هشتگ سانسورچی در فضای مجازی داغ است. نویسندگان و بازیگران سریالهای تلویزیون از تجربیات عجیب و غریبی میگویند که در راه ساخت سریالها و فیلمهای تلویزیونی با آن مواجه بودند.
مهراب قاسمخانی: جنجال تابلوی رضاشاه
مهراب قاسمخانی تا چند سال پیش از نویسندگان پر کار صداوسیما بود. او در کارنامه کاریاش تجربه نویسندگی سریالهای موفقی چون شبهای برره را دارد. او در مورد تجربه سانسور در سریالهای تلویزیونی در اینستاگرامش اینطور نوشت:
«من توى شبهاى برره علاوه بر نویسندگى طراح صحنه هم بودم. کلانترى رو که درست کردیم، عزیزان اومدن و دیدن و گفتن چرا بالاى سر طغرل عکس رضاشاه نیست؟ گفتیم مگه میشه گذاشت؟ گفتن باید بذارید که دقیقا معلوم بشه سریال در چه مقطعى اتفاق میفته و با زمان حال اشتباه نشه. گفتیم چشم و عکس رو گذاشتیم. بعد از چند قسمت یهو با عصبانیت اومدن که این دیگه چیه؟ توى سریال کمدى تلویزیون جمهورى اسلامى هر شب عکس رضاشاه نشون میدید؟ گفتیم خودتون گفتین. گفتن بیخود. ورش دارید. گفتیم چشم. ورش داشتیم. چند قسمت بدون عکس پخش شد. دوباره با عصبانیت اومدن که چرا عکس رو ورداشتین؟ گفتیم شما گفتین. گفتن بیخود. این که اول بوده و الان ورش داشتین قابل تفسیره و ایجاد شبهه میکنه. سریع برش گردونید. گفتیم چشم. برش گردوندیم. باز اومدن. معلومه واقعا داشتن اذیت میشدن طفلیا… ولى این دفعه راه چاره رو یافته بودن. قرار شد عکس باشه، ولى ببریمش بالا و کادر رو یه جورى ببندیم که سرش توى کادر نباشه… بعدش دیگه با خوشحالى و رضایت مشغول گیر دادن به چیزاى دیگه شدن… ما هم فهمیدیم سینه به پایین رضا شاه اشکال پخش نداره. پ. ن: فکر میکنم شبهاى برره رکورد سانسور در تاریخ تلویزیون رو داشته باشه. میتونم تا آخر سال شبى یه خاطره از سانسورهاى برره بنویسم.»
امیرمهدی ژوله و گوش شقایق دهقان
امیرمهدی ژوله نیز سالهای سال به عنوان نویسنده در ساختههای صداوسیما حضور داشت و حالا چند وقتی است به عنوان بازیگر در فیلمهای سینمایی و سریالهای شبکه نمایش خانگی ایفای نقش میکند. او نیز با قرار دادن هشتگ سانسورچی در صفحه اینستاگرامش نوشت:
«من از سال هشتاد و سه (کمربندها را ببندیم)تا سال ۹۴ (در حاشیه٢) در حال سریالنویسی برای تلویزیون (کمربندها، برره، باغ مظفر، مرد هزار چهره، مرد دوهزارچهره، درحاشیه یک، در حاشیه دو) و نمایش خانگی (گنج مظفر، قهوه تلخ، شوخی کردم و عطسه) بودم.
آنقدر خاطرات بامزه و تلخ از مواجهه با سانسور و ممیزی تو این سالها دارم که دیدم حیفه برای شما تعریف نکنم.
(توضیح اینکه هر قسمت سریال برای پخش به تلویزیون فرستاده میشه، بعد از بازبینی برگهای به عنوان موارد اشکال پخش به گروه برگردونده میشه تا اصلاحات مورد نظر صورت بگیره.)
سر سریال برره یکی از اشکال پخشهایی که برای ما اومد این بود که چرا حجم گوش شقایق دهقان از زیر روسری معلومه!! (توجه کنید گوش نه، حجم گوش) و ما هیچ وقت نفهمیده بودیم دوستان چه عنصر تحریککنندهای توی حجم گوش یک بازیگر از زیر روسری کشف کرده بودن یا وقتی به گوش فکر میکردن دقیقا به چی فکر میکردن.
یا مثلا قیافه مات و مبهوت سحر جعفریجوزانی یادم نمیره وقتی توی سریال باغ مظفر بهش گفتن اشکال اومده که چرا غبغب خانوم جوزانی معلومه. جدا از اینکه اساسا چه چیز غبغب تحریککننده است، سحر جوزانی داشت دق میکرد که من با چهل کیلو وزن غبغبم کجا بود.»
ترانه علیدوستی و قهر با رسانه ملی
ترانه علیدوستی از جمله بازیگرانی است که در فضای مجازی حضوری پر رنگ دارد. حضور او مخصوصا در توئیتر محسوستر است. او در اکانت شخصیاش از تنها تجربه ورودش به صداوسیما در نوجوانی اینطور نوشته است:
«همانطور که گفتم با صداوسیما همکاری نداشتهام که خاطرهای ازش داشته باشم. فقط همون یک اتفاقی که باعث شد دورش را خط بکشم را میتونم تعریف کنم:
سال ۷۹، اولین فیلمم رو بازی کرده بودیم، اما هنوز اکران نشده بود و کسی مطلقا من را نمیشناخت. دعوت شدم به برنامهای در شبکه جامجم، سر جمع ده دقیقه؛ به عنوان استعداد نوجوان. برنامه زنده بود و در ساختمان شبکه دو ضبط میشد.
سینمایی بود و مهمانهای دیگری هم داشت.
سر ساعت رسیدم ساختمان شبکه دو. حراست بانوان جلوم رو گرفت که پالتوت کوتاهه؛ تا زیر زانو بود.
برق ناخن هم داشتم. گفتن نمیشه بری. گفتم من اینجا کار نمیکنم و مهمانم. گفتن خیر نمیشه. از طرف برنامه یکی آمد دنبالم و اصرار و التماس که میشه تا خونه بری و مقنعه سر کنی؟ متاسفانه بچه بودم و گفتم چشم. تا خونه رفتم و برگشتم. راهم دادن.
پشت صحنه منتظر نوبت آنتن بودم که آقایی آمد.
در حالی که لبخند عریضش تا بناگوش رفته بود، گفت ترانه خانم محیط اینجا سینما نیستا، لطفا جلوی دوربین رفتی نخند؛ لبخند بزن، ولی کامل نخند. بالاخره رفتیم جلوی دوربین. دو سوال جواب دادم دیدم مجری خانم چشم و ابرو میاد: از پشت صحنه اشاره میکنن خانم علیدوستی پا رو نندازه رو پاش.
پاییز بود. زدم بیرون و خیابان الوند رو عصبی و پیاده پایین آمدم.
نیم ساعت هم توی برنامه نبودم، ولی نصف روز تحقیر شدم. عهد کردم هرگز دیگه پام رو اونجا نذارم. در این ۱۸ سال بارها تو مصاحبههام اینو گفتم که تلویزیون نخواهم رفت و از طرف همکارانم و گاهی مردم انتقادهایی هم بود.
مثلا سال ۸۶ به خاطر مصاحبهای با یک ماهنامه سینمایی و حرفهایی که ضد تلویزیون زدم، نام من از تیزر فیلم کنعان که آن موقع اکران بود، حذف شد. سر و صدایی هم شد و جناب ضرغامی آمد وسط که اشتباه شده و غیره.
همه اینها به کنار. منظور این نیست که سینما این سالها بیسانسور بوده. گوش چسب زدن در سینما هم هست.
کوک زدن شال و روسری به همه لباس… اونقدر قصه زیاده که حوصله آدم از گفتنش سر میره. ولی همین فیلمهای فضای بازتر سینما هم با سانسور و بیسانسور گاهی پشت در توقیف ماندن یا هیچ وقت رنگ پرده را ندیدن. پس سانسور در زندگی یکی مثل من مانعی دائمی و سرنوشتسازه. همیشه هم بوده.»

لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد