8 - 01 - 2025
از تهدید به قتل تا آویزان کردن فرزند
«جهانصنعت»- ماجرای تکاندهنده گروگانگیری یک خانواده ۹نفری و اسارت آنها به مدت نزدیک به سه سال در خانه خودشان در رشت که در نهایت به فوت یک نفر از اعضای این خانواده منجر شد، جامعه ایران و به ویژه مردم استان گیلان را در بهت فرو برده است. گروگانگیری در رشت که در دیماه۱۴۰۰ اتفاق افتاد، یک حادثه هولناک و پیچیده بود که جنبههای مختلفی از فریب، تهدید و خشونت را در خود گنجانده بود. در طول ۲۹ماه گروگانگیری، اعضای خانواده علمخواه با چالشهای روحی، جسمی و روانی بیسابقهای روبهرو شدند. سه سال پیش، در ۱۵دیماه۱۴۰۰، یک تیم حرفهای گروگانگیر با پیشینه روابط خانوادگی، اعضای یک خانواده ۹نفره در رشت را به گروگان گرفتند و به مدت ۲۹ماه آنها را در خانهشان در منطقه منظریه زندانی کردند. گروگانگیران با استفاده از شگردهای فریبکارانه و داروهای روانگردان و شکنجههای جسمی و روانی، اعضای خانواده را از مسیر طبیعی زندگی منحرف کردند. همچنین آنها بهطور سیستماتیک اموال خانواده را بهصورت قانونی منتقل کرده و هیچ شکی در انتقالات قانونی باقی نگذاشتند. این گروگانگیری باعث ترس و نگرانی شد و وضعیت پیچیدهای را در منطقه ایجاد کرد. این ماجرا واکنشهای زیادی را در پی داشته است نهتنها باعث آسیبهای عمیق به قربانیان شده بلکه نشاندهنده پیچیدگیهای انسانی و جنایی بود که در میان ظاهری ساده و دوستانه پنهان شده بودند. از سوی دیگر سه سال از زندگی اعضای خانواده علمخواه در شرایط هولناکی گذشت که هرگز به خواب هم نمیدیدند روزی آن را با پوست وخونشان احساس کنند. مرتضی علمخواه، همسرش و سه فرزند 5/7ساله، 5/14ساله و ۱۹سالهشان، برادر همسر، خواهرهمسر و پدر و مادرهمسر کسانی بودند که ۲۹ماه تمام را در اسارت گروگانگیران گذراندند و شکنجه روحی و جسمی شدند.
۲۹ماه گروگانگیری یک خانواده در محله یخسازی رشت
علمخواه، وکیل دادگستری و یکی از گروگانها لب به سخن گشود و گفت: زن سرکرده گروگانگیران آشنا بود. مادر همسرم سالها در همین خانهای که ساکن هستیم مراسم مذهبی در اعیاد و سوگواریها برگزار میکرد. این زن هم حدود ۱۳سال همراه مادرش در این مراسم حاضر میشد، البته دختر کمتر و مادرش بیشتر رفتوآمد داشت اما اواخر دیماه سال۱۴۰۰ این زن گروگانگیر با ارسال پیغامی به همسرم، او را به منزلی دعوت کرد. همسرم هم براساس آشنایی قبلی، اعتماد کردند و روز پانزدهم بهمن سال۱۴۰۰ راهی منزل مذکور در محله یخسازی رشت، کوچه حقدانی شد. زن گروگانگیر به همسرم گفته بود که خانه مذکور منزل یکی از همکاران من است که البته نبود و بعدا متوجه شدیم آنجا را اجاره کرده بودند. با این اوصاف همسرم همراه مادرش، راهی نشانی مذکور شدند. نیم ساعت بعد، همسرم پیام داد که مادرم خوابیده و من هم حال مساعدی ندارم. نگران شدم و رفتم دنبالشان. زمانی که وارد آن خانه شدم، همسرم را در حالت نیمههوشیار دیدم که به دیوار تکیه داده، به سراغ مادر همسرم رفتم و هرچه ایشان را تکان دادم، بیدار نشد. وی افزود: زنگ زدم به اورژانس۱۱۵ اما قبل از رسیدن اورژانس، دو گروگانگیر دیگر که مرد بودند وارد شدند و با قمه به سوی من حمله کردند. من در همان شرایط حمله و دعوا و درگیری متوجه شدم اورژانس رسیده اما زن گروگانگیر و همدستشان از پنجره ساختمان، اورژانس را دست بهسر کردند و گفتند که مشکل حل شده است. بدین ترتیب اورژانس هم محل را ترک کرد و آنها موبایلها وکارت بانکی را از طریق تهدید با قمه گرفتند و گفتند، قصد داریم شما را بکشیم و الان چند نفر را برای کشتن فرزندانتان فرستادهایم به منزلتان. گفتند نباید صدایتان بیرون بیاید و ما را در یک اتاق حبس کردند و به اجبار با دادن تعداد زیادی قرص خوابآور و تزریق بیهوشی، بیهوشمان کردند و توانستند در آن مکان ما را یک هفته حبس کنند. بعد هم این اندازه یادم میآید که باز به ما قرصهای قوی دادند و سوار ماشین خودمان کردند. علمخواه ادامه داد: دستهای ما را با تسمه کمربندی بستند و یک چاقو به طرف پهلوی مادر همسرم گذاشتند. یک نفر از آنها کنار من نشست، مجدد به ما قرص دادند و به گردنم بیهوشی تزریق کردند. من کاملا بیهوش بودم. ما را پس از چند ساعت دوباره به آن خانه برگرداندند. مداوم به ما قرص میدادند و دست و پامان را بسته بودند. عکس فرزندانم را از روی موبایل به همسرم نشان میدادند و تهدید میکردند که اگر کوچکترین حرکتی انجام دهید، فرزندان شما توسط چند نفری که به خانهتان فرستادهایم، کشته میشوند. به همین خاطر کلی التماس و گریه میکردیم که به بچهها کاری نداشته باشید و هرچه بخواهید به شما میدهیم. آنها گفتند ۱۵۰میلیون تومان از کارتتان برداشت کردیم و به عدهای دادیم که اگر شما را ول کردیم و کاری علیه ما انجام دادید آنها بیایند و شما را بکشند. گفتیم هیچکاری نمیکنیم. شما فقط آزادمان کنید و به بچهها آسیب نزنید، ما هیچ اقدامی علیه شما انجام نمیدهیم. زن گروگانگیر تمام مدت با خواهر همسرم پیامک رد و بدل میکرد و به او میگفت: بچهها مبتلا به کرونا شدند و من مشغول پرستاری از آنها هستم. خواهر همسرم هم با تصور اینکه آن خانم گروگانگیر آشناست و به سبب اطمینانی که ایجاد شده بود، حتی فکرش را نمیکرد که آن زن در حال فریب دادن اوست و چنین حادثهای را برای ما ایجاد کرده است. وی افزود: در ادامه ماجرا، زن گروگانگیر طبق نقشههای شوم خود، خواهر همسرم را به همان منزل فراخواند و همان بلایی را که بر سر ما آورده بودند، بر سر او آوردند و از گوشی او به برادر همسرم پیام دادند که بیا به دنبالم و اینچنین برادر همسرم را هم به آن منزل کشاندند و متاسفانه همان بلا را با شدت چندین برابر بر سر او آوردند. در طول این یک هفته و قبل از اینکه ما را منتقل کنند، زن گروگانگیر با یکی از مردهای همدست خود روانه منزل ما در منظریه شد و پدر همسرم و سه فرزندم را بیهوش کردند. ترفندشان هم این بود که گفتند مادر و پدر و مادربزرگ و همه اهل خانه به کرونا مبتلا شدند بنابراین شما این قرصهای تقویتی رو بخورید تا مریض نشوید. سه فرزندم وقتی قرصها را خوردند حالشان بهم خورد و استفراغ کردند اما به همان وضعیت، همراه پدر همسرم بیهوش شدند. من یک زمانی چشم خود را باز کردم و دیدم همه ما ۹نفر در سوییت خانه خودمان هستیم. موبایلهایمان را گرفته بودند و به ما قرصهای روانگردان و خوابآور قوی میدادند.
۲۹ماه شکنجه گروگانها در یک خانه
در اینجا آقای علمخواه یادآور شد: اگر منطقی نگاه کنیم پشت این افراد اشخاص دیگری هستند چون خیلی حرفهای کارشان را پیش میبردند، مثلا طریقه قرص دادن و تزریق یا اینکه روش شکنجه دادن را بلد بودند و حتی هر ماه اقدام به تعویض جای گروگانها میکردند تا مداوم کنار هم ننشینند و جای خواب افراد را عوض میکردند. آنها برای تحت فشار گذاشتن بیشتر و مستمر همسرم، جای فرزند کوچکم را از او جدا میکردند. طبق آنچه دکتر روانشناس اعلام داشته برای همه اعضای خانواده بیماری PTSD ایجاد شده است و این به سادگی اتفاق نمیافتد. در واقع گروگانگیران یک گروه آموزشدیده و سازمانیافته هستند. دو نفر از گروگانگیران که جزو نفرات اصلی بودند، سابقه گروگانگیری در گذشته را داشتهاند. زن گروگانگیر هم زمانی در شرکتی واقع در کرج کار میکرد و صاحب شرکت خود را گروگان گرفته بود. در واقع آن عملیات گروگانگیری را که در کرج انجام داده بودند در مورد ما بدتر و شدیدتر انجام دادند. ما ۲۹ماه فقط نان لواش خوردیم. ویترین داخل پذیرایی را به داروخانه تبدیل کرده بودند و انواع و اقسام داروها را خریداری کرده و در آنجا قرار میدادند. در یکماه و نیم باقیمانده، گروگانگیران برای کشتن هر هشت نفر ما برنامهریزی کرده بودند و میخواستند با قرص برنج یا گاز همه ما را بکشند و هر وقت هم که اجساد ما پیدا شد، همه فکر کنند ما خودکشی دستهجمعی کردهایم .
پدر خانواده ادامه داد: نکته دیگر اما این است که پس از آزادی برای پیگیری به مدرسه یکی از فرزندانم رفتم و جریان گروگانگیری را توضیح دادم ولی مدرسه به جای دلداری و دلجویی اعلام داشت که فرزند شما از سامانه آموزشی توسط مدرسه خارج شده و اگر پرونده فرزندتان را میخواهید باید مبلغ ۷میلیون تومان بابت تسویهحساب پرداخت کنید و بابت این دو سال و نیم هم باید جریمه بدهید. جالب اینجاست در چند سالی که فرزندم در همان مدرسه بوده در ماههای اول نسبتبه پرداخت شهریه و تسویه حساب اقدام میکردم ولی این عملکرد جای تاسف دارد زیرا آموزشوپرورش و مدرسه با مشاهده غیبت دانشآموز ما در مدرسه باید به جای خارج کردن دانشآموز از سامانه آموزشی به مراجع قضایی اطلاعرسانی میکرد که اگر این امر حادث میشد و پیگیر فرزندانمان میشدند چه بسا ما خیلی زودتر نجات پیدا میکردیم و موضوع دیگر که باید از آن یاد کنم این است که پس از آزادی به چند تراپیست مراجعه کردیم. آنها در ابتدا حرف ما را باور نمیکردند و برای اطمینان از اداره مربوطه طی تماس تلفنی، پرسوجو کردند و پس از اطمینان اعلام داشتند که به دلیل اینکه جراحت روحی و روانی ما زیاد است، آنها به تنهایی قادر به درمان نبوده و حتما باید یک تیم بزرگ و با تجربه جهت این امر ایجاد شود که متاسفانه تاکنون این موضوع به دلیل مشکلات شدید مالی محقق نشده است زیرا گروگانگیرها تمام اموال و دارایی ما را بردهاند.
دستشویی رفتن و آویزان کردن فرزند؛ غذا فقط نان لواش
در میان این تهدیدات، لحظات بسیار وحشتناک دیگری نیز وجود داشت که هیچکدام از اعضای خانواده نمیتوانند آنها را فراموش کنند. یکی از این لحظات، زمانی بود که گروگانگیرها تصمیم گرفتند از فرزند کوچک خانواده برای کنترل و تحت فشار قرار دادن اعضای خانواده استفاده کنند. گروگانگیرها بچه را از لوستر آویزان کرده و او را در وضعیت خطرناکی قرار دادند تا از والدینش اطلاعات بگیرند.
همسر آقای علمخواه گفت: «دیدن اینکه پسرم در آستانه مرگ است، هرگز از یادم نمیرود. آنها او را آویزان کرده بودند و میگفتند اگر اطلاعات ندهیم، جان او در خطر خواهد بود. در آن لحظه نمیدانستم که چطور باید رفتار کنم. تنها چیزی که میتوانستم بگویم این بود که جان فرزندم را نجات دهم.» سپس گروگانگیرها با این تهدید او را به محضر برده و اسناد انتقال اموالشان را به نام خود زدند. این وضعیت تنها به اینجا ختم نمیشد. گروگانگیرها بهطور مرتب اعضای خانواده را به ترفندهای مختلف بهمنظور درهم شکستن ارادهشان تحت فشار قرار میدادند. یکی دیگر از لحظات وحشتناک برای خانواده زمانی این بود که گروگانگیرها اجازه نمیدادند آنها به دستشویی بروند. بهطور خاص، یکی از قربانیان این حادثه میگوید: «وقتی خواستم به دستشویی بروم، آنها اجازه ندادند. گفتند که باید هرجا که هستیم، نیازهای بدنیمان را برآورده کنیم. هیچگونه احترام به کرامت انسانی وجود نداشت.»
مرگ مادر
تهدیدات برای کشتن فرزندان و اعضای خانواده و فشارهای روحی بسیار زیاد بود. علاوه بر این، گروگانگیران به اعتقادات مذهبی او حمله کرده و حتی عبادت را ممنوع کرده بودند. در این مدت، فشار روانی به حدی رسید که او آرزوی مرگ میکرد. گروگانگیران در موارد متعددی به خانواده او آسیب رسانده و حتی باعث مرگ مادر ۶۰سالهاش شدند. زمانی که مادرش حال بدی پیدا کرد، گروگانگیران مانع از دریافت کمکهای پزشکی شدند و در بیمارستان نیز از هویت خود سوءاستفاده کرده و به تهدیدهای خود ادامه دادند. در طول خاکسپاری مادرش، فشار روانی شدید به او وارد کردند و حتی اجازه ندادند خواهرش در مراسم حاضر شود. همسر آقای علمخواه به شدت تحت فشار قرار گرفت و نتوانست غم از دست دادن مادرش را به درستی تجربه کند.
سرقت اموال و نقشههای پیچیده
در کنار تهدیدات و خشونتهای جسمی، گروگانگیرها بهطور مداوم اموال خانواده را سرقت میکردند. طلاها، جواهرات و دیگر داراییهای ارزشمند خانواده بهطور پیوسته از خانه خارج میشد. آقای علمخواه که شاهد این دزدیها بود، میگوید: «آنها بهطور مداوم از ما اموال منقول و غیرمنقولمان را میگرفتند. حتی وقتی در شرایط اسارت بودیم، هیچگونه حس گناه یا پشیمانی در آنها وجود نداشت. تنها چیزی که برای آنها اهمیت داشت، سرقت اموال بود.» گروگانگیران دائم اسیران خود را به قتل با گاز یا با قرص برنج تهدید میکردند.
گروگانگیران چگونه لو رفتند؟
به گفته آقای علمخواه، آنها قرار بوده پس از فروش اموال و تقسیم پول، با استفاده از قرص برنج یا گاز به دست تبهکاران کشته شوند و مرگ آنها خودکشی دستهجمعی اعلام شود اما اختلاف بین گروگانگیران بر سر تقسیم اموال باعث شد که شکایت کنند و این موضوع پس از بررسی تلفنهای همراه آنان، به پلیس اطلاع داده شد. پلیس با تحقیقات خود گروگانها را نجات داد و گروهی از گروگانگیران دستگیر شدند. چند نفر از آنها به جرم خود اعتراف کرده و به حبس محکوم شدند. در حال حاضر، دستور بازداشت اموال و گروگانگیران صادر شده است.
پیامدهای روانی و اضطرابهای ماندگار
پس از آزادی، خانواده علمخواه با بحرانهای روانی و اضطرابی مواجه شدند که بهطور مستقیم ناشی از تجربه گروگانگیری و تهدیدات بیپایان بود. اعضای خانواده همچنان با خاطرات تلخ آن روزها زندگی میکنند. خانم علمخواه در اینباره گفته است: «حتی بعد از آزادی، احساس میکردیم که در دنیای دیگری زندگی میکنیم. آن تجربه نهتنها جسم ما را آزرده ساخت بلکه ذهن و روان ما را نیز به شدت آسیب زد. هر شب با کابوسهایی که از آن روزها بهجا مانده بود، بیدار میشدیم.» این حادثه که در آن نیرنگها، تهدیدات و خشونتهای روانی و جسمی به حدی شدید بود که هیچگاه از ذهن قربانیان پاک نشده و یقینا بهعنوان یکی از بدترین گروگانگیریهای تاریخ استان گیلان ثبت خواهد شد.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد