14 - 02 - 2018
از خلعشدگان تا آوای رستاخیز
خلعشدگان
خلعشدگان داستانی است علمی- تخیلی، یا دستکم در ظاهر چنین برمیآید؛ اما رویه نخست آن را که کنار بزنیم، با کندوکاو شگفتانگیز پرسشی روبهرو میشویم که از قرن نوزدهم به بعد سرنوشت انسان را رقم زده: چگونه میتوان جامعهای آرمانی ساخت که نه از فقر و ستم در آن خبری باشد، نه از سرکوب سیاسی حکومتهای توتالیتر. داستان در روایتی مجذوبکننده به این جدال فکری در دو قرن اخیر تجسمی روایی میبخشد: سه مجمع کیهانی، اوراس مظهر زمین که نظام سرمایهداری بر آن حاکم است، توو نماد مردمی که هشت قرن قبل دست به انقلاب سوسیالیستی زدند ولی به ساختار متمرکز دولت رسیدند و آنارس نماد جامعه آنارشیستی که صد و پنجاه سال قبل در اقدام انقلابیونی بر پا شد که هم از اوراس بیزار بودند و هم از توو و در کهکشانی دوردست سیاره خود را ساختند با نوعی برابری همگانی در جنبههای گوناگون زندگی. در این تعارض سرنوشت بشر درمانده از فقر و نابرابری سرمایهداری، سرکوب سیاسی دولت توتالیتر کمونیستی و آیندهای که در آن آزادی سر ستیز با برابری نداشته باشد به روایت کشیده میشود.
و من دوستت داشتم
و من دوستت داشتم روایتی است از زبان پدری در شب کریسمس در قالب نامهای خطاب به پسرش. او که شخصیت سرشناسی است طی سالهای زندگیاش تبدیل به فردی بیملاحظه و خودخواه شده و اهمیتی به عزیزانش نمیدهد ولی آشنایی او با دخترکی در بیمارستان که در آستانه مرگ قرار دارد مسیر زندگی او را تغییر میدهد…
فردریک بکمن با قلم صمیمی و شیوای خود با رمانی کوتاه بار دیگر مهمان مخاطبان خود شده تا پیامی مهم را به آنها منتقل کند و من دوستت داشتم روایت ندامتها و سرگشتگیهای انسان در طول زندگی است، زندگیای که هدیهای ارزشمند و در عین حال گذراست. بکمن با شوخطبعی و سبک نگارش منحصربهفردش تلخی و اندوه را با لطافت تمام منتقل میکند.
و من دوستت داشتم را فرناز تیمورازف به فارسی برگردانده و انتشارات چترنگ آن را در ۶۴ صفحه با تصاویر رنگی و به قیمت ۱۱۰۰۰ تومان منتشر کرده است.
خاما
همه عشقها و نفرتها برای این بوده که کسی «خاما»یش را پیدا نکرده. یا خاما را دیده و نشناخته و یا شناخته و نتوانسته به وصالش برسد.
«خاما» نباید نوشته میشد. یک بار یکی خیلی سال قبل، او را زندگی کرد و در شبی، این راز مگو را گفت و دیگر به سخن درنیامد. لال شد و گذشت و گذشت و گذشت تا رسید به یکی که کارش گفتن است. این کلمهها امید دارند خاما زنده شود و آن راوی هم. به رقص و به رنگرنگ زرد و قرمز این حلقه آتش، باید که جاری شد.
رمان «خاما» زندگی انسانی را از یازده سالگی تا مرگ او در پیری تعریف میکند. پسری کرد از منطقه آرارات که در جریان جنبش استقلالطلبی خویبون، همه مردم سرزمینش به ارسباران و بعد قزوین تبعید میشوند. این پسر در نوزده سالگی به خاطر اختلاف خانواده را رها میکند و به الموت میرود و تا پایان زندگی به زادگاه و خانواده برنمیگردد.
اما چیزی که اصل این داستان است ماجرای دلبستگی پسر به دختری است که در جنگها حضور داشته و همزمان با تبعید کردها به اسارت درمیآید؛ اسم این دختر «خاما»ست.
یوسف علیخانی، متولد اول فروردین ۱۳۵۴ در روستای میلکِ الموت است و پیش از این از او این کتابها منتشر شده: رمان «بیوهکشی» و مجموعهداستانهای: «عروسِ بید»، «اژدهاکشان» و «قدمبخیر مادربزرگِ من بود».رمان «خاما» نوشته «یوسف علیخانی» در ۴۴۸ صفحه و به قیمت ۳۳۰۰۰ تومان توسط «نشر آموت» منتشر شده است.
آبباریکهها
غربت، نزدیکانمان را همچون جامهای از تنمان جدا میکند و کسانی دیگر را به جایشان مینشاند بدون پیوند خونی، بیآنکه زاده یک مادر باشیم. غربت زبان مادریمان را شخم میزند تا بذر کلماتی تازه که با تکلف به زبان میآوریم، در آن بکارد. غربت گذشته را از ما میگیرد و در خمرههای فراموشی میچپاند؛ درست همانطور که خیار و هویج و موسیر را ترشی میاندازیم. سر بزنگاه بوهای تند را در اطراف میپراکند، ما نیز انگار تکهای از وجودمان را گم کرده باشیم، در پیرامون چشم میچرخانیم. غربت غبار دلهای ما را میتکاند، درست همانطور که اول بهار فراشهای قلچماق، فرشها را کف پیادهروها پهن و غبارگیری میکنند. دلهای ما هم لگدمال میشود. غربت ما را از غبار خاطرات و گرد دلبستگیها میرهاند و به گرمابه میبرد تا سبک کند اما گرد و غبار در نم آب گل میشود و میماسد و کبره میبندد بیخ گلویمان. دل غربت، اما گاه برای ما میسوزد. میگذارد در سنگینی سکوت زورآزمایی دست به تقلب ببریم و به توشهای که با خود آوردهایم چنگ بزنیم، مشروط به اینکه در نظام غرق در خوشبختی خلل و خدشهای وارد نشود. «آب باریکهها» نوشته انعام کجه جی با ترجمه محمد حزباییزاده توسط نشر هیرمند به چاپ رسیده است.
میخواهم فیلمنامه بنویسم: یک روش علمی
بارها قلم و کاغذ برداشتم و آماده نوشتن شدم اما گویی گرفتار جادویی شده باشم، حتی یک کلمه هم بر کاغذ نقش نمیبست. موقعیتی شبیه به آنچه محمود شایان، قهرمان فیلم بسیار ارزشمند درخت گلابی اثر داریوش مهرجویی، در آن قرار گرفته؛ نویسندهای که ذهنش سترون شده. خیلی به دلیل یا دلایل این خشکیدنِ قلم فکر میکردم تا اینکه این اواخر متوجه شدم تنها به خود موضوع و ابعادش به عنوان دغدغه شخصی فکر کردهام اما نه از منظر درامنویسی، بلکه از دیدگاه روانشناختی. سالها در کلاسهایی که داشتهام، دانشجویان و هنرجویان، درباره موضوعهایی که ذهنشان را درگیر کرده و تصمیم دارند بر مبنایش فیلمنامه بنویسند، پرسشهایی را مطرح میکردند و اصلیترینش این بود که «از کجا باید شروع کنیم؟»
شکارچی کرم ابریشم
بسیار عالی… پس بالاخره سر و کله خائن پیدا شد. سه هفتهای را صرف راست و ریس کردن کتاب سرقتیاش کرد. یقین سه هفته وقت چندان زیادی نیست اما در سایه دریای الهاماتی که من سادهلوح دودستی تقدیمش کردم و ریز و درشت شخصیتی که به او دادم، حتما با سرعتی سرسامآور نوشته و سروتهش را هم آورده…
شکارچی کرم ابریشم نوشته امیر تاجالسر با ترجمه محمد حزباییزاده توسط نشر هیرمند به چاپ رسیده است.
آوای رستاخیز
آوای رستاخیز، نمایشنامه کمدیتراژدی آرتور میلر، به دنبال پاسخ برای پرسشی ژرف است: اگر عیسی مسیح در جهان امروز ظهور میکرد چه اتفاقی رخ میداد؟ در کشوری نامشخص در آمریکای لاتین ژنرال فلیکس باریوز پیشوای فراری انقلاب را دستگیر کرده است. شایعاتی مبنی بر اینکه این مبارز انقلابی با خود معجزاتی به همراه داشته، وجود دارد. ژنرال قصد به صلیب کشیدن او را دارد و حق پخش زنده تلویزیونی آن به قیمتی گزاف به شبکهای آمریکایی فروخته شده است…
آوای رستاخیز روایت بنیاد اخلاقی متزلزل انسان امروز در عصری اشباعشده از رسانههاست. نویسنده مرگ فروشنده با جان بخشیدن به شخصیتی که مسیح را یادآور میشود کمدی سیاه خود را در دنیای مدرن شکل میدهد. میلر با نگاه نافذش دست روی موضوعاتی میگذارد که برخاسته از شناخت عمیق او از جهان و انسانهاست. آوای رستاخیز را شیما الهی به فارسی برگردانده و انتشارات چترنگ آن را در ۱۰۹ صفحه و به قیمت ۱۱۰۰۰ تومان منتشر کرده است.

لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد