21 - 04 - 2020
از خوششانسی تا خوشبختی
مجید عابدینیراد- هیچ چیزی توی دنیا مهمتر از این نیست که آدم حداقل با خودش روراست باشه. روی این حسابه که باید بگم من شدیدا آدم خوششانسی هستم. خوششانسی بالطبع نمیتونه توی همه زمینهها کار راهانداز باشه! در درجه اول و از همه کار راهاندازتر توی ارتباط با مردم بوده، که راستش بهترینشون در مسیر زندگی گذشتهام قرار داشتهاند و امروز هم نوبرترینشون پیرامونم هستند.
یه خوششانسی دیگرم هم این بوده که خیلی وقتها در موقعی درست توی جایی که باید قرار داشتهام؛ از همه معنادارتر وقتی بود که توی ۱۹ سالگی سر از قلب پاریس درآوردم! وضعیتی که برای من، با شرایط خانودگیای که داشتم، به رویای وارد شدن به بهشت موعود میمونست! اونقدر این واقعه در اون زمانی که آدم همه درهای پیشرفت روبهروی خودش باز میبینه و براش ناممکنیای وجود نداره بزرگ جلوه میکرد که درست همون وضعیت روحی اولین روزهای زندگیم در این شهر برای همیشه در وجودم حک شد!
این حال و هوای ۱۹ سالگی با همه شوق و ذوق و انرژی و شجاعتی که بهش مربوط میشه بیشتر در مواقعی خودش رو بروز میده که بعد از گذروندن زمانی در محل دیگهای دوباره به پاریس برمیگردم! درست برام مثل اینه که هر بار وارد این شهر شگفت و رویایی میشم یک تجربه تولد دوباره رو در همون سن و سال و موقع اولین تولد برام به وقوع میپیونده!
راستش خیلی به دنبال راهی برای توضیح و درک این پدیده خاص و غریب گشتم که با برداشت عادیای که از گذار زمان داریم فرق میکنه گشتم. آخرش فکرم به سمت مقایسه این وضع با برخوردی که آدم با دنیای شعر میتونه پیدا کنه رفت.
البته این هم خودش یه خوششانسی خارقالعاده دیگهای لازم داره که آدم بتونه خودش رو به دروازه شهر بهشتیای که نظامی با کلمات جادوییاش بنا کرده برسونه و تازه کلید ورود بهش رو هم پیدا کنه!
آره ، اونجا هم دقیقا جاییه که همون حال و حس دوباره از نو متولد شدن در سن و سال نوجوانی رو بر روح و روان آدم حاکم میکنه!
شما حسابش رو بکنید که آدم از یک طرف با خوبرویان جواهرنشان معاشر باشه و از اونطرف هم توی زیباترین شهر روی زمین و مهد آزادی ساکن باشه و تازه شاهکلید هفت شهر عشق و علم نظامی رو هم در دست داشته باشه، خب غیر از خوششانسی چه صفت دیگهای به وضع غریب من میشه داد!
حالا مشکل بر سر اینه که وقتی حرف از بخت و شانس به میون میآد فقط آدمهایی که بگینگی به دستی از غیب برای یاری آوری اعتقاد دارند رو میتونه قانع کنه! ولی من به خودم میگم ریشه همراهی بخت توی برخی از زمینهها به وجود یک نگرش و نگاه خاصی در برخورد آدم با دنیا بستگی داره!
اگه قبول کنیم توی این سه موردی که اشاره کردم زیبایی با همه ابعادی که داره حرف اول رو میزنه خیلی سرراست به این ایده میرسیم که بخت به سراغ نگاه زیبا طلب و جستوجوگر معناهای اساسی میره!
خوب که حسابش رو کنیم میبینیم که اصلا دست آخر این خود نگاه تغییرطلب و نوخواه هست که بخت رو به موقع شناسایی میکنه و در روبهروش باز میکنه!
هیچکس نمیدونه که خود این نگاه خاص چگونه توی سالهای اولیه زندگی شکل میگیره و به حتم برای تیز شدنش دهها شرط مساعد باید براش جور باشه!
آخرش، شکلگیری این نگاه به اراده فردی و عقلانی بشر بستگی نداره چون از هیچ برنامه و منطقی پیروی نمیکنه؛ حافظ و نظامی پایه اصلی این نگاه رو در ناخودآگاه بشر میدونند. به همین خاطره که بیشتر از خوشبختی و راه رسیدن بهش حرف میزنند تا خوششانسی!
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد