1 - 12 - 2024
اسنپ بک یا برجام جدید
مسعود گودرزی *
بیش از دو دهه است که برنامه هستهای ایران همواره یکی از مهمترین اخبار رسانههای جهانی بوده و آن را به بحرانی در مناسبات ایران و غرب تبدیل کرده است. با روی کار آمدن دولت یازدهم که مهمترین هدف سیاست خارجی خود را حل موضوع هستهای اعلام کرده بود دیپلماسی هستهای دولت جدید منجربه انعقاد سند برجام در تیرماه ۱۳۹۴ میان جمهوری اسلامی ایران و کشورهای عضو 5+1 شد. اجرای برجام ضمن تاثیر مثبت اقتصادی برای کشور، گامی در جهت اعتمادسازی میان ایران و کشورهای ۵+۱ بود تا براساس برنامه مورد توافق پس از 10سال از اجرای برجام (۱۴۰۴) شورای امنیت به طور کامل رسیدگی به موضوع هستهای ایران را خاتمه دهد و این بحران ساختگی را از صفحه چالشهای سیاسی و امنیتی میان ایران غرب پاک کند. با روی کار آمدن ترامپ (دوره اول ریاستجمهوری)، ایالاتمتحده آمریکا بهصورت یکجانبه و برخلاف بند «یک» قطعنامه ۲۲۳۱ و مفاد منشور ملل متحد ( ماده ۲۵) از برجام خارج شد. با خروج آمریکا از برجام کشورهای اروپایی اعلام کردند به تعهدات مندرج در برجام پایبندند اما این صرفا شعاری بیش نبود و از ترس آمریکا هیچ قدمی در مسیر اجرای برجام برنداشتند. آمریکا نیز بدون پذیرش مسوولیت اقدام خلاف قوانین بینالمللی و واهمهای از پاسخگویی، مبادرت به تشدید تحریمها علیه ایران کرد. فرید زکریا در مقالهای در مرداد ۱۴۰۳ در واشنگتنپست نوشت: تعداد تحریمها علیه ایران از ۳۷۰مورد در دوران اوباما به بیش از ۱۵۰۰مورد در دوران ترامپ رسید و ایران رکورددار تحریم در جهان شد. جمهوری اسلامی ایران پس از خروج آمریکا از برجام با حسننیت نسبت به نقش و مواضع طرفهای اروپایی در اجرای برجام به تعهدات خود عمل کرد و صرفا پس از بیعملی و بیتفاوتی اروپاییان در اجرای برجام براساس قانون راهبری مصوب آذرماه ۱۳۹۹ مجلس شورای اسلامی و طبق برجام اقدام به کاهش تعهدات خود نمود.
با توجه به نزدیک شدن زمان خروج همیشگی برنامه هستهای ایران از دستور کار شورای امنیت، کشورهای غربی تحریمهای جدیدی به سیاهه تحریمهای سابق اضافه کردند. در مهرماه سالجاری خدمات هوایی سه شرکت هواپیمایی ایرانی و در آبانماه شرکت کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران را مورد تحریم قرار دادند. در ابتدای آذرماه قطعنامه سیاسی علیه ایران را با ۱۹رای موافق، ۱۲رای ممتنع و ۳رای مخالف به تصویب رساندند و در این قطعنامه از دبیرکل خواستهاند که گزارش جامعی از فعالیتهای هستهای ایران را در نشست اسفندماه سالجاری ارائه کند.حال این سوال مطرح میشود که هدف غرب از پیگیری این سلسله اقدامات چیست؟ آیا آنها به دنبال فعال کردن مکانیسم ماشه هستند؟ آیا این فشارها زمینهای است تا در آینده تعهدات بیشتری را بر ایران تحمیل کنند؟ اگر چنین است واکنش ایران چه باید باشد؟
پرونده هستهای ایران راهحل فنی ندارد چراکه چالشی سیاسی است. تصمیمگیری درخصوص موضوعات مهم سیاسی خارجی باید مبتنیبر متغیرها، عوامل و مطالبات ملی و لحاظ شرایط بینالمللی باشد. در حوزه ملی مهمترین مطالبه مردم و رهبری از دستگاه دیپلماسی رفع تحریمهاست. دولت چهاردهم نیز در راستای همین مطالبه، از ابتدای آغاز فعالیتش تاکید بر تنشزدایی در سیاست خارجی داشت و با رویکرد حل اختلافات در موضوع برنامه صلحآمیز هستهای و توسعه همکاریها با آژانس بینالمللی انرژی اتمی، غنیسازی با غنای ۶۰درصد را پذیرفت و با پذیرش بازرسان جدید موافقت کرد. متغیرهای ملی موثر در تدوین سیاست خارجی چنانچه با ملاحظات بینالمللی متوازن و همافزا نشوند، پیشبرد اهداف سیاست خارجی را با مشکل مواجه خواهد کرد. مهمترین بازیگران بینالمللی نقشآفرین در چالش هستهای آمریکا، تروئیکای اروپا، روسیه و چین هستند. در شرایط فعلی روابط مقامات و کشورهای اروپایی با دولت جدید ترامپ گرمتر و نزدیکی بیشتری نسبت به گذشته دارند و بر همین اساس فشار بیشتری برای صدور قطعنامههای تحریمی بهعنوان ابزاری برای باجخواهی بیشتر علیه ایران وارد خواهند کرد. روسیه از پیروزی ترامپ راضی به نظر میرسد و ممکن است به دلیل مشکلات پیشرو در جنگ اوکراین در تعامل با دولت جدید آمریکا چنانچه منافع ارضی و تثبیت بخشی از مناطق اشغالی اوکراین به نفع مسکو انجام شود، همراهی مورد انتظار را از برنامه هستهای ایران نداشته باشد. احتیاط چین در مناسبات با آمریکا که متاثر از ملاحظات اقتصادی و امنیتی است، مواضع این کشور را در حمایت از برنامه هستهای ایران متزلزل میکند.
رفتارهای چین و روسیه در گذشته (رای به قطعنامههای تحریمی علیه ایران) موید این موضوع است که اولویت منافع ملی این کشورها بر حقوق هستهای ایران، مقامات مسکو و پکن را به دایه مهربانتر از مادر تبدیل نخواهد کرد و داشتن چنین انتظاری نیز بیخردی سیاسی است البته این بدان معنا نیست که بیتوجه به روسیه و چین باشیم. این دو کشور در گروه دوستان جمهوری اسلامی ایران هستند و همکاریهایشان در روزهای سخت تحریم نباید فراموش شود و در آینده هم این رفتارهای دوستانه در چارچوب منافع متقابل باید ادامه یابد.
درس تاریخ به ما آموخته است که کشورها استوار در دوستی و دشمنی نیستند، آنها راهبر منافع خود هستند. در جنگ جهانی دوم آمریکا متحد شوروی، دشمن ژاپن و دوست چین بود. از فردای جنگ، آمریکا و شوروی وارد دوره طولانی جنگ سرد شدند چراکه مقامات کرملین که سرمست از پیروزی در جنگ و دارای قدرت و روحیه کافی بودند- با وجود اتحاد و دوستی با بخش عظیمی از کشورهای اروپایی- بهدنبال استیلا بر کل اروپا بود و سلطه شوروی بر اروپا منجربه محدود کردن حضور آمریکا و تهدیدی جدی برای منافع این کشور در آینده بود. مقابله آمریکا در برابر شوروی در دوران جنگ سرد از سر لطف و محبت یا دلسوزی برای اروپا نبود، واشنگتن برای منافع و آینده خودش وارد این خصومت شد. بعد از خیزش اقتصادی چین، آمریکا از ترس اینکه پکن بر آسیای جنوب شرقی مسلط شود و منافعش را در این منطقه تهدید کند در چرخشی آشکار به سمت دوستی و همکاری با ژاپن و خصومت و رقابت با چین رفت که هنوز هم ادامه دارد. در تجزیه و تحلیل سیاسی نمیتوان رفتار کشورهای فوق در پشت کردن به دوستان و رفتن به سمت دشمنان را به بیاخلاقی و بدعهدی تعبیر و تفسیر کرد. این قبیل رفتارها اقتضای ذات سیاست و عین عقلانیت بوده و نکوهش صاحب رفتار اقدامی غیرحرفهای در روابط بینالملل است. نمیتوان چین و روسیه را بهدلیل روابط علیالظاهر دوستانه با تهران و داشتن مواضع مشترک به اصطلاح ضدیکجانبهگرایی آمریکا و انجام اقدامهایی که در مسیر منافع ملی دولتهای متبوعشان است- ولو رای علیه ایران در یک مجمع جهانی- متهم به بیوفایی، عدم صداقت و این قبیل الفاظ ارزشی کرد.
در سال۱۹۷۱ چین و شوروی کمونیست ظاهرا دوست و متعلق به یک بلوک فکری و هر دو در جنگ ایدئولوژیک با نظام سرمایهداری به رهبری آمریکا بودند. طمع ارضی شوروی به چین و تهدیدی که پکن از سمت و سوی کرملین احساس میکرد موجب شد تا رهبران چین به جانب آمریکا متمایل و مذاکراتی را شروع کردند که منجربه سفر نیکسون به پکن در سال ۱۹۷۳ و تلطیف مناسبات میان دو کشور شد تا پکن با ایجاد موازنه قوا بتواند سدی در برابر طمعورزی شوروی به سرزمینش ایجاد کند. مصداقهای معروضه فوق موید این موضوع است که دوستیها و دشمنیها دائمی نیستند بلکه منافع دائمیاند و تغییر در جهتگیریهای سیاسی کشورها براساس منافع ملی آنان صورت میگیرد و امری حرفهای و پذیرفتهشده در عالم سیاست است.
برجام یک موضوع سیاست خارجی است و به شرحی که در فوق به عمل آمد کشورها براساس منافع ملی خود در این زمین بازیگری و به ایفای نقش میپردازند و نباید انتظاری خلاف واقعنگری سیاسی از کشورها داشت. ضمنا باید این موضوع را در نظر گرفت که اطاله بحرانها هزینههای متفاوتی برای بازیگران درگیر در بحران دارد که در این مورد خاص شکست مذاکرات و تداوم تحریمها منجربه ضرر بیشتر برای ایران میشود. تجربه برجام نشان داد که عدم همراهی آمریکا مانع تحصیل منافع این توافق برای ایران خواهد شد چراکه اروپا توان، انگیزه و قدرت مالی لازم برای پر نمودن خلأ آمریکا را ندارد. همکاریهای روسیه و چین نیز تامینکننده منافع حداکثری ایران نبودهاند. از طرف دیگر برجام در شرف ۱۰ساله شدن است که ضرورت بازنگری در آن نیز وجود دارد. اخیرا جناب آقای دکتر لاریجانی مشاور محترم مقام معظم رهبری نیز اشاره به آمادگی ایران برای انجام توافقی بهتر از برجام داشتند که این موضوع موید امر بازنگری و تدوین سند جدیدی است. مذاکرات نیابتی به دلیل اینکه کشورها به منافع خود بیش از خیر دیگران توجه میکنند، مسیر دیپلماسی را دشوار و رسیدن به موفقیت را مشکل میکند. مذاکرات مستقیم، هوشمندانه و با عزت بهتر میتواند منافع مردم را تامین کند.
* عضو هیات علمی دانشگاه، نماینده دوره دهم مجلس شورای اسلامی
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد