23 - 11 - 2019
اشتغالزایی با اهرم رشد سریع
طی سالهای اخیر، نقش و اهمیت بنگاههای کوچک و متوسط، در کشورهای توسعهیافته و صنعتی و همچنین کشورهای در حال توسعه رو به افزایش بوده اسـت. بنگاهها و صنایع کوچک و متوسط از اساسیترین و حیاتیترین واحدهای فعال در جوامع امروزیاند که میتوان با برنامهریزی صحیح و ارائه راهکارهای حمایتی و نظارتی بر بنگاههای کوچک و متوسط علاوه بر رفع بخش قابل توجهی از مشکل بیکاری و ایجاد اشـتغال، بـه افزایش تولید و صادرات ملی نیز کمک کرد.
از آنجا که در چند سال اخیر، معضل بیکاری مهمترین چالشی است که کشور ایران با آن روبهرو بوده است، انتظار میرود جایگاه ویژهای برای بنگاههای کوچک و زودبازده در ترسیم مسیر توسعه اقتصادی تعریف شود. اهداف برنامه دوم توسعه اقتصادی بر ایجاد سالانه ۴۰۴ هزار فرصت شغلی جدید یعنی ایجاد حدود ۲۰۲۰ هزار شـغل جدیـد در طول برنامه متمرکز بود، اما عملکرد این برنامه در مقایسه با اهداف پیشبینی شده تفاوت زیادی دارد، به طوری که میـزان تحقق اهداف برنامه حدود ۱/۶۵ درصد است. بر این اساس، از منظر ایجاد اشتغال، سیاستهای بـازار کـار ایـن برنامه در مقایسه با برنامه اول توسعه اقتصادی چندان موفق نبوده است.
این پژوهش میکوشد با شناسایی بنگاههای کوچک و متوسط صنایع تولیدی با رشد سریع، سهم آنها را در ایجاد اشتغال طی برنامه دوم توسعه مشخص نماید. بنگاههای کوچک و متوسط در این پژوهش با معیار دارا بودن حداکثر ۵۰ نفر کارکن تعریف شده و رشد سریع نیز با معیارهای سهگانه رشد مطلق، رشد نسبی و معیار برچ محاسبه شده است. نتایج این پژوهش نشان میدهد که اکثریت اشتغال ایجاد شده طی دوره مورد مطالعه توسط درصد اندکی از بنگاههای کوچک و متوسط با رشد سریع صورت گرفته و این نتایج با مدلهای متفاوت اندازهگیری رشد سریع تغییر نمییابد.
محمدعلی فیضپور*- در میان دلایل متعددی که برای اهمیت بنگاههای کوچک و متوسط برشمرده میشود، ایجاد اشتغال را شاید بتوان به عنوان مهمترین وجه تمایز قلمداد نمود. حتی این نمود را میتوان در توجه ویژهای که امروزه به حوزه کارآفرینی شده است مشاهده نمود، چه آنکه در بسیاری از موارد نتیجه کارآفرینی میتواند ایجاد اشتغال بیشتر باشد. با این همه و با توجه به ادبیات موجود، واقعیت مسلم آن است که ایجاد اشتغال و کارآفرینی در بنگاههای کوچک و متوسط با همه وجوه افتراق، تنها در تعداد معدودی از بنگاههایی با چنین ویژگیها دارای وجه اشتراک میباشند. به عبارتی، تنها تعداد اندکی از بنگاههای کوچک و متوسط کارآفرین تلقی میشوند و تعداد معدودی نیز ایجاد اشتغالی قابل توجه طی دورهای معین را نشان میدهند. ایجاد اشتغال قابل توجه طی دورهای معین در ادبیات این حوزه با معیار رشد سریع سنجیده میشود و مطالعات متعدد نشان داده است که در بسیاری از موارد حداکثر ۱۰ درصد از بنگاههای اقتصادی میتوانند محمل بروز چنین رشدی باشند.
شاید بتوان شروع بحث و توجه ویژه گفتاری به بنگاههای کوچک و متوسط اشتغالزا در ایران را به برنامه سوم توسعه نسبت داد. از آن زمان تقریبا در اکثر گفتار سیاستگذاران اقتصادی، واژههای صنایع کوچک، صنایع کوچک و اشتغالزا، بنگاههای کوچک و متوسط، بنگاههای کوچک و متوسط اشتغالزا، فعالیتهای کوچک و متوسط، واحدهای کوچک و متوسط، صنایع کوچک و اشتغالزا، بنگاههای کوچک صنعتی، حرف و مشاغل کوچک، بنگاههای کارآفرین و بنگاههای کوچک و زودبازده مصطلح شد. علاوه بر آن، تقریبا در قریب به اتفاق موادی از قوانین و سایر اسناد مرتبط که از بنگاههای کوچک و متوسط و یا هر نام دیگری که تداعیبخش این واژه باشد نام برده شده است، اشتغال و کارآفرینی از عمدهترین هدف توجه به این بخش بوده است. اگرچه در ادبیات تخصصی این حوزه، کارآفرینی و ایجاد شغل واژگانی متفاوت با معانی مجزا بوده و ایجاد اشتغال میتواند به عنوان یکی از نتایج کارآفرینی تلقی شود اما با این وجود، چنانچه از نحوه کاربرد این واژگان مشهود است منظور از کارآفرینی در قوانین، اسناد توسعه و در اکثر موارد ایجاد اشتغال است.
از دیگر موارد مشهود در مجموعه قوانین و سیاستهایی که در رابطه با بنگاههای کوچک و متوسط اگرچه با نامهای متفاوت، قابل توجه است، آن است که تقریبا در قریب به اتفاق موارد، تاکید اساسی بر بخش صنعت و یا مواردی مرتبط با بخش صنعت مثل صنایع تبدیلی، صنایع خانگی، احیای صنایع دولتی و واحدهای تولیدی است. با ترکیب موارد فوق، نتیجه قابل توجه آنکه ایجاد اشتغال در بنگاههای کوچک و متوسط تولیدی از دغدغههای اصلی سیاستگذاران اقتصادی است و به زعم آنان این مسیر و توجه به آن میتواند به عنوان گامی اساسی در راستای تحقق اهداف اشتغالزایی بخش صنعت تلقی شود.
اگرچه مسیر فوق یعنی توجه به بنگاههای کوچک و متوسط تولیدی توانسته است تا اندازه قابل توجهی در ایجاد اشتغال کمک نماید، اما مطالعات متعدد انجامشده در کشورهای جهان نشاندهنده دو مطلب عمده دیگر نیز بوده است؛ نخست آنکه از تعداد زیادی از بنگاههای کوچک و متوسط که در فعالیتهای اقتصادی وارد میشوند تعداد زیادی نیز در سالهای اولیه ورود از گردونه فعالیتهای اقتصادی به دلایل متفاوت خارج میشوند و در میان آنهایی که توانایی ادامه حیات اقتصادی را نیز دارا هستند تعداد و در نتیجه درصد بسیار معدودی که تقریبا در تمامی دنیا کمتر از ۱۰ درصد از بنگاههای کوچک و متوسط را تشکیل میدهند، رشدی سریع را در طول دوره حیات خویش تجربه مینمایند. این گروه با آنکه در تعداد و در نتیجه درصد از کل بنگاهها اندکاند اما با ویژگی اساسی خود یعنی رشدی سریع، توانسته و میتوانند درصد بالایی از رشد اشتغال بخش معینی از اقتصاد مانند بخش صنعت را به خود اختصاص دهند. مطالعات متعدد بیانگر آن است که تنها چهار درصد از بنگاههایی با چنین ویژگی توانستهاند حدود ۷۰ درصد از اشتغال ایجاد شده طی یک دوره را به خود اختصاص دهند.
با چنین اهمیتی، شناخت ویژگیهایی که به واسطه آن یک بنگاه با رشد سریع از سایر بنگاهها متمایز میشود و همچنین سهم این بنگاهها از مجموعه اشتغال ایجاد شده طی یک دوره معین حائز کمال اهمیت و ارزش است. اگرچه مطالعات متعددی در این زمینه در سطح جهان صورت گرفته است، اما براساس دانستههای محقق، این مطالعه تنها مطالعهای است که نشان داده بنگاههای با رشد سریع در ایران را میتوان با تعداد محدودی از متغیرها از سایر بنگاهها متمایز نمود. براساس این مطالعه مهارت کارکنان، مخارج انجام شده برای تبلیغات و سرمایهگذاری انجام شده در یک بنگاه کوچک و متوسط عوامل اساسی موثر بر رشد سریع این بنگاهها تلقی میشود. با این وجود و براساس دانستههای محقق، پژوهشی که در آن به تبیین و تعیین سهم بنگاههای کوچک و متوسط با رشد سریع از کل اشتغال ایجاد شده، خصوصا در بخش صنایع تولیدی به عنوان محوری اساسی در ایجاد اشتغال پرداخته باشد وجود نداشته و پژوهش حاضر که با هدف تعیین این نقش طراحی شده است و اولین گام در این زمینه تلقی میگردد.
اندازه بنگاه و رشد آن
در میان سوالات متعددی که در حوزه اقتصاد خرد مطرح میگردد اما نتایج آن بر متغیرهای اقتصادی در سطح کلان تاثیرگذار است، سوال ارزشمند و پر اهمیت اندازه یک بنگاه اقتصادی است. بر این اساس، اندازه بنگاه، اگر چه با هر معیاری مانند میزان سرمایه یا تعداد شاغلان سنجیده شود امری اتفاقی و قراردادی و یا به عبارتی معیاری تصادفی نبوده و در تعیین آن عوامل متعدد نقشی اساسی را ایفا مینماید. با این همه، شواهد موجود نشان میدهد که بنگاههای اقتصادی را میتوان براساس ساختار بازاری که در آن فعالیت نموده و در نتیجه رفتار و عملکردی که تحت این ساختار از خود نشان میدهند و با توجه به اندازه، سوای آنکه با چه معیاری سنجیده شود، به طبقات بسیار کوچک، کوچک، متوسط و بزرگ تقسیم نمود. بر این اساس بنگاههایی با اندازههای متفاوت، رفتارها و در نتیجه عملکردهای متفاوتی را از خود نشان میدهند.
رشد بنگاه از سویی از معیارهای اساسی در سنجش عملکرد آن محسوب شده و مطالعات متعدد صورت گرفته در جهان مبین آن است که در مقایسه با بنگاههایی که در طبقه بزرگ قرار گرفتهاند، بنگاههای جای گرفته در طبقات کوچک و متوسط (SMEs) از رشدی سریعتر برخوردارند و تنها تعداد اندکی از این بنگاهها نقش موثری را در روند ایجاد شغل برعهده داشتهاند. این عملکرد، به تنهایی زمینهساز مطالعات متعددی شده که طی آن توجه به بنگاههای کوچک و متوسط را به صورت روزافزون افزایش داده و سعی شده است تا رشد سریعتر بنگاههای کوچک و متوسط با استفاده از تئوریهای متفاوتی تبیین گردد. اگر چه تئوری واحدی که بتواند رشد سریعتر بنگاههای کوچک و متوسط را توضیح دهد وجود نداشته و از اینرو مطالعات موجود پیشنهاد مینماید که لازم است این موضوع با استفاده از نتایج پژوهشهای عملی صورت گرفته در هر کشور و یا هر بخش تحلیل گردد اما در مجموع میتوان مدلهای رشد نئوکلاسیک، مدلهای مبتنی بر صلاحدید و رضایت مدیران، مدلهای تکاملی و یادگیری را به عنوان مدلهایی که سعی نمودهاند تاثیر اندازه بنگاه بر رشد آن را توضیح دهند معرفی نمود. این در حالی است که مدلهای تصادفی، رشد بنگاه را عاملی تصادفی و مستقل از اندازه آن میداند.
مروری بر مطالعات انجامشده
اگرچه مطالعات متعددی در راستای دو مقوله ایجاد اشتغال و نقش بنگاههای کوچک و متوسط با رشد سریع در آن صورت گرفته است اما شاید بتوان شروع این بازشناسی را در دو اثر معروف Birchجستوجو کرد. او در این دو اثر که آغازگر نقش و اهمیت بنگاههای با رشد سریع در ایجاد اشتغال است نشان داده است که ایجاد اشتغال در اقتصاد آمریکا تنها توسط تعداد و در نتیجه درصد اندکی از بنگاههای کوچک و متوسط صورت گرفته است.
پس از مطالعات اولیه در آمریکا و با وجود مطالعات متعدد در دیگر کشورهای توسعه یافته جهان، میتوان انگلستان را به عنوان کشوری که بیشترین مطالعات این حوزه را در خود جای داده است معرفی نمود. Storey به عنوان مشهورترین نام این حوزه در انگلستان در مجموعه اثر خود به نام «ده درصدیها» نشان داده است که تنها ده درصد از بنگاههای اقتصادی توانایی بروز رشدی سریع و در نتیجه سهم اصلی ایجاد اشتغال را دارا هستند. نهضت ایجاد اشتغال توسط بنگاههای کوچک و متوسط در دهه ۸۰ به عنوان مقطعی خاص در این کشور شناخته شده است. ادعا بر این است که بخش عمدهای از رشد اقتصادی این دوره مدیون سهم بنگاههای کوچک و متوسط است.
در این راستا مطالعه Hart و Hanvey (1994)، به بررسی نقش بنگاههای کوچک و بنگاههای جدید در ایجاد اشتغال در اواخر دهه ۸۰ پرداخته است. این مطالعه موضوع ایجاد اشتغال را در بخش صنایع تولیدی به تفکیک مناطق بررسی نموده است. در این مطالعه ساختار صنعتی، همچنین نقش بنگاههای کوچک و علاوه بر آن دستیابی به کمکهای دولتی عواملی هستند که براساس آن میتوان مناطق را از یکدیگر تفکیک نمود. مناطق مورد بررسی در این مطالعه به مناطق
Northern Ireland، Leicestershire و Wearside تفکیک شده و محققان در این مطالعه نشان دادهاند که این مناطق از نظر شاخصهای اقتصادی از یکدیگر متمایزند. از این رو لازم است این مناطق در بررسی نقش بنگاههای کوچک و متوسط در ایجاد اشتغال به صورت مجزا مورد تحلیل و بررسی قرار گیرند.
همچنین در مطالعه Hart و Hanvey اندازه بنگاههای اقتصادی به ۶ گروه (۴-۱، ۱۰- ۵، ۲۴- ۱۱، ۴۹- ۲۵، ۹۹- ۵۰ و بیش از ۱۰۰ نفر کارکن) تقسیم شده و نتایج به دست آمده نشان میدهد که بیشترین اشتغال بهوجودآمده طی این دوره توسط تعداد اندکی از بنگاههای کوچک با رشد سریع ایجاد شده است.
علاوه بر Storey نامهای North و Smallbone به عنوان افرادی سرشناس در انگلستان شناخته شده است. مطالعهNorth and Smallbone (1995) مانند مطالعه Hart و Hanvey به بررسی بنگاههای کوچک و متوسط بالغ در ایجاد اشتغال به تفکیک مناطق در این کشور پرداخته و مناطق انگلستان را به سه حوزه لندن، جنوب شرقی و مناطق روستایی تقسیم نموده است. هدف اصلی این مقاله بررسی توانایی ایجاد اشتغال توسط بنگاههای کوچک و متوسط به تفکیک مناطق جغرافیایی است و آنچنان که نویسندگان مقاله یادآوری مینمایند، تاکید آنها بر بنگاههای کوچک و متوسط بالغ یعنی آنهایی که توانستهاند ۱۰ سال به حیات اقتصادی خویش ادامه دهند، قرار گرفته و چگونگی تغییر ایجاد اشتغال در بنگاههای کوچک و متوسط متناسب با محل قرار گرفتن آنها سوالی است که این تحقیق در پی آن است.
ادعا بر این است که عواملی که میتواند بر توانایی بنگاههای کوچک و متوسط در تولید اشتغال موثر باشد از منطقهای به منطقه دیگر متمایز است. تبادلات بینمنطقهای، اندازه بازار، عرضه نیروی کار و مزیتهای هزینهای را میتوان از جمله این عوامل دانست. بنگاههای صنعتی این مطالعه طی دوره ۱۹۹۰- ۱۹۷۹ در هشت بخش صنایع تولیدی و به تفکیک سه منطقه از انگلستان انتخاب شده است. همچنین بنگاههای کوچک و متوسط در این مطالعه براساس تعداد شاغلان کمتر از ۱۰۰ نفر کارکن در سال پایه (۱۹۷۹) تعریف شدهاند. دادهها نیز از طریق مصاحبه و در مجموع از ۳۰۶ بنگاه که در مناطق سهگانه مذکور و در گروههای هشتگانه صنعتی توزیع شده بودند جمعآوری شده است.
در این مطالعه بنگاههای کوچک و متوسط براساس تغییر در میزان اشتغال به پنج گروه بنگاههای با رشد سریع، بنگاههای با رشد نسبتا سریع، بنگاههای با رشد میانه، بنگاههای بدون تغییر (بنگاههایی که اشتغال آنها طی دوره مورد نظر ثابت مانده است) و بنگاههای کوچک شده (بنگاههایی که اشتغال آنها طی دوره مورد نظر کاهش یافته است) تقسیم شدهاند.
براساس نتایج این مطالعه تفاوت اساسی را میتوان در ایجاد اشتغال توسط بنگاههای کوچک و متوسط مورد بررسی با توجه به منطقهای که بنگاه در آن قرار گرفته است، مشاهده نمود. به عنوان مثال بنگاههایی که در مناطق لندن قرار گرفتهاند نسبت به آنهایی که در مناطق روستایی واقع شدهاند مقدار کمتری اشتغال ایجاد نمودهاند. علاوه بر آن، اگرچه هر سه گروه از بنگاهها توانستهاند میزان اشتغال خود را افزایش دهند، اما تمایزات آشکاری را میتوان در میزان اشتغال ایجادشده آنها مشاهده نمود. در مطالعه North and Smallbone (1995) مسائل نیروی کار به عنوان بخشی از تمایزات بینمنطقهای مورد مطالعه قرار گرفته است.
برای بررسی تاثیر وضعیت نیروی کار به تفکیک مناطق ایجاد اشتغال در بنگاههای کوچک و متوسط با مشکلاتی مانند کمبود نیروی کار ماهر، مشکلات استخدام، جابهجایی نیروی کار، انگیزه کار، کارگریزی و غیبت از کار، سالخوردگی نیروی کار و سایر مسائل این حوزه مورد بررسی قرار گرفته است. در مجموع نتایج این مطالعه نشان میدهد که ایجاد اشتغال توسط بنگاههای کوچک و متوسط به شدت تحت تاثیر مکانی است که بنگاه در آن قرار گرفته است.
علاوه بر مطالعات متعدد در کشورهای آمریکا و انگلستان، مطالعات ارزشمند دیگری در رابطه با نقش و سهم بنگاههای با رشد سریع در ایجاد اشتغال در صنایع تولیدی کشورهای مختلف جهان صورت گرفته است. به عنوان مثال، ۱۹۹۵ Wagner در مطالعه خود با نام «اندازه بنگاه و ایجاد اشتغال در آلمان» با مطالعه بنگاههای با بیش از ۲۰ نفر کارکن، معتقد است که دستیابی به دادههای خرد در کشور آلمان در دوره مورد مطالعه با محدودیتهای قانونی فراوانی روبهرو بوده است. به هر حال این پژوهش با استفاده از دادههای تعاقبی یعنی دادههایی که در آن بنگاه اقتصادی طی دورهای معین مورد تعقیب و تحت نظر قرار گیرد، صورت گرفته است.
اندازه بنگاه یکی دیگر از متغیرهای متعددی است که در این مطالعه مورد استفاده قرار گرفته و بدین منظور دادههای مورد استفاده در این پژوهش به ۹ گروه (۱۹-۱ نفر کارکن، ۴۹-۲۰، ۹۹-۵۰، ۲۴۹-۱۰۰، ۴۹۹-۲۵۰، ۹۹۹-۵۰۰، ۲۴۹۹-۱۰۰۰، ۴۹۹۹-۲۵۰۰ و بیشتر از ۵۰۰۰ نفر کارکن) تقسیم شده است. Wagner معتقد است این طبقهبندی براساس طبقهبندی استانداردی است که مقایسه اندازه بنگاهها را تسهیل کرده است.
در مجموع در دادههای مورد بررسی توسط Wagner بیش از ۸۰ درصد از بنگاهها اشتغالی کمتر از ۱۰۰ نفر کارکن داشتهاند، به طوری که ۲/۴۱ درصد از کل بنگاهها در طبقه اول (۱۹-۱ نفر کارکن)، ۷/۲۵ درصد در طبقه دوم (۴۹-۲۰ نفر کارکن) و ۷/۱۴ درصد از کل بنگاهها نیز در طبقه سوم (۹۹-۵۰ نفر کارکن) جای گرفتهاند.
همانند نتایج سایر مطالعات انجامشده در این حوزه براساس طبقهبندی ۹گانه در مطالعه Wagner، تنها در چهار طبقه اول از طبقات ۹گانه نرخ متوسط خالص اشتغال مثبت و در سایر طبقات این نرخ منفی است. در مجموع، نتایج این مطالعه نشان میدهد که ایجاد و نابودی شغل در آلمان با آنچه در سایر کشورهای جهان مشاهده شده است، یعنی سهم عمده بنگاههای کوچک در ایجاد شغل جدید و نیز نابودی آن، همخوانی و سازگاری دارد و نرخ خالص اشتغال ایجادشده و از بینرفته با افزایش اندازه بنگاهها در حال کاهش است.
مطالعه and Broersma Gautier را شاید بتوان تنها مطالعه مدون در این حوزه در کشور هلند تا سال ۱۹۹۵ دانست. برای مطالعه ایجاد و از بین رفتن اشتغال در کشور هلند از دادههای ۳۰۴۴ بنگاه موجود در بخش صنایع تولیدی طی دوره ۱۹۹۱- ۱۹۷۸ استفاده شده است. این دادهها اطلاعات مربوط به کارکنان بنگاههای صنعتی دارای بیش از ۱۰ نفر کارکن و سایر ویژگیهای آنها را پوشش میدهد. دادههای این مطالعه نیز مانند دادههای مورد استفاده در مطالعه حاضر به دادههای بنگاههای کوچک کمتر از ۱۰ نفر کارکن دسترسی نداشته و علاوه بر آن، بررسی ورود و خروج بنگاهها نیز به دلیل مشکلات آماری میسر نبوده است. به اذعان محقق این مشکلات میتواند نتایج تحقیق را تحت تاثیر قرار داده و تا اندازهای باعث فاصله آن با واقعیات موجود گردد.
در این مطالعه بنگاههای اقتصادی به ۶ گروه (۱۹-۱۰، ۴۹-۲۰، ۹۹-۵۰، ۱۹۹-۱۰۰، ۴۹۹-۲۰۰ و بیش از ۵۰۰ نفر کارکن) تقسیم شدهاند که سه گروه از آنها طبقه بنگاههای کوچک را تشکیل داده است. بر این اساس در طبقهبندی دیگر، بنگاهها به بنگاههای کوچک (بنگاههای با ۹۹-۱۰ نفر کارکن) و بنگاههای بزرگ (با بیش از ۱۰۰ نفر کارکن) تقسیم شدهاند. بنابر اذعان Broersma و Gautier این طبقهبندی براساس طبقهبندی استانداردی است که در کشورهای OECD مورد استفاده قرار میگیرد. نتایج این مطالعه نشان میدهد که اشتغال در مجموعه بنگاههای بسیار کوچک (بنگاههای با ۱۹-۱۰ نفر کارکن) به شدت افزایش یافته در حالی که اشتغال بنگاههای متوسط و بزرگ (با بیش از ۱۰۰ نفر کارکن) طی این دوره کاهش یافته است. همچنین انحراف معیار ایجاد اشتغال در بنگاههای کوچک بسیار بیشتر از بنگاههای بزرگ است. با این وجود در میان بنگاههای با اندازههای مختلف تفاوت کمتری در نابودی اشتغال به چشم میخورد. در مجموع نتایج این مطالعه نشان میدهد که بنگاههای کوچک و بزرگ رفتار متفاوتی را در ایجاد اشتغال و نابودی آن ارائه میدهند. این تفاوتها عبارتند از:
۱- جریان اشتغال در بنگاههای کوچک بیشتر از بنگاههای بزرگ است.
۲- جریان اشتغال در بنگاههای کوچک از روند نسبتا ثابتی برخوردار است، در حالی که این جریان در میان بنگاههای بزرگ ثبات کمتری دارد.
۳- در دوران رکود ایجاد اشتغال در بنگاههای کوچک پایدارتر از اشتغالی است که توسط بنگاههای بزرگ ایجاد شده است.
این مطالعه با وجود دلایل تئوری مناسب برای توضیح نرخ بالای ایجاد اشتغال و نابودی آن در بنگاههای کوچک، هزینه پایین نیروی کار در بنگاههای کوچک را به عنوان یکی از این دلایل معرفی کرده و معتقد است هزینه پایین نیروی کار زمینه حرکت ملایم اقتصاد و تبدیل بنگاههای کوچک به بنگاههای بزرگ را فراهم مینماید.
برای کسانی که در حوزه ایجاد اشتغال خصوصا توسط بنگاههای کوچک و متوسط مطالعه مینمایند، نام Baldwin نامی کاملا آشناست.Baldwin در مقالههای متعددی موضوع ایجاد اشتغال را مورد بررسی قرار داده است. مقاله او و همکارش
Picot Baldwin and Picot (1994) نمونهای از مطالعات او در این حوزه در کاناداست و تقریبا در تمامی مطالعات انجامشده توسط وی، سه مفهوم ایجاد شغل، نابودی آن و در نتیجه خالص تغییرات شغل که از تفاوت این دو به دست میآید مورد بررسی قرار گرفته و نتایج تمامی این مطالعات نشان میدهد که خالص اشتغال ایجاد شده در بنگاههای کوچک تولیدی بیشتر از خالص اشتغال ایجاد شده در مقایسه با بنگاههای بزرگ است.
این مطالعه نیز مانند سایر مطالعات موجود در حوزه ایجاد اشتغال، اختلاف اشتغال ایجادشده و اشتغال از بین رفته در زمان t تا t+1 را به عنوان تغییرات خالص اشتغال محاسبه کرده است. در این مطالعه بنگاهها به ۹ گروه (۱۹-۰، ۴۹-۲۰، ۹۹-۵۰، ۲۴۹-۱۰۰، ۴۹۹-۲۵۰، ۹۹۹-۵۰۰، ۲۴۹۹-۱۰۰۰، ۵۰۰۰-۲۵۰۰ و بیش از ۵۰۰۰ نفر کارکن) تقسیم شده و براساس یافتههای آن نرخ خالص ایجاد اشتغال در بنگاههای کوچک بیشترین درصد را به خود اختصاص داده و این درصد با افزایش تعداد کارکنان کاهش یافته، به طوری که از ۸/۲۸ درصد برای بنگاههای کمتر از ۲۰ نفر کارکن به ۹/۳ درصد در بنگاههای بیش از ۵۰۰۰ نفر کارکن تنزل یافته است.
این روند نزولی از بنگاههای کوچک به بنگاههای بزرگ در اشتغال از دست رفته نیز مشاهده میشود (نرخ اشتغال از دست رفته از ۵/۱۷ درصد در بنگاههای کمتر از ۲۰ نفر کارکن به ۱/۵ درصد در بنگاههای بیش از ۵۰۰۰ نفر کارکن کاهش یافته است). مثبت بودن تغییرات خالص اشتغال در بنگاههای کوچک و متوسط در مقابل تغییرات منفی خالص اشتغال در بنگاههای بیش از ۱۰۰ نفر کارکن و طی دورههای دو و پنجساله یکی از نتایج مهم و قابل توجه در این مطالعه و تاییدی بر اهمیت رشد بنگاههای کوچک است. در مجموع نتایج این مطالعه نشان میدهد که بنگاههای کوچک در دهههای ۸۰ و ۹۰ نقش فزاینده و پراهمیتی را در ایجاد شغل در صنایع کشور کانادا ایفا کردهاند.
مطالعه Bilsen به بررسی مقولههای متفاوتی در حوزه ایجاد و نابودی شغل در کشورهای بلغارستان، لهستان و رومانی پرداخته است. در این مطالعه علاوه بر بررسی ایجاد و نابودی غل، این مقوله با تفکیک مالکیت بنگاهها نیز مورد بررسی قرار گرفته و ۴۳۱ بنگاه با مالکیت خصوصی و دولتی نمونه مورد بررسی این مطالعه را تشکیل میدهد. علاوه بر آن عوامل موثر بر رشد اشتغال بنگاه نیز بخشی اساسی در این مقاله است. براساس مطالعات انجامشده در این زمینه سن بنگاه و همچنین اندازه آن در زمان شروع فعالیت دارای اثر منفی بر رشد اشتغال بنگاه میباشد. در مجموع نتایج این مطالعه نشان میدهد که بنگاههای تازهوارد بخش خصوصی در ایجاد و نابودی اشتغال ناخالص نسبت به بنگاههای قدیمی از پویایی بیشتری برخوردارند.
مطالعه Roper با عنوان «ایجاد و نابودی اشتغال در ایرلند شمالی» در سال ۲۰۰۱ با هدف اصلی تخمین اشتغال ایجاد شده و نیز اشتغال از بینرفته در ایرلند شمالی بین دوره ۲۰ ساله ۱۹۹۳-۱۹۷۳ صورت گرفته است. ایجاد اشتغال میتواند از دو منشأ ورود بنگاههای جدید و یا رشد بنگاههای موجود صورت گیرد. از سوی دیگر بستهشدن بنگاه و یا کاهش اشتغال در بنگاههای موجود و فعال نابودی اشتغال را در پی دارد. از این رو میتوان تغییرات خالص اشتغال را در دوره زمانی مورد بحث نتیجه تعامل بین چهار عامل (ورود بنگاههای جدید، رشد بنگاههای موجود، همچنین بستهشدن بنگاه و کاهش اشتغال) و یا دو عامل خالص اشتغال ایجادشده و خالص اشتغال از بینرفته دانست. علاوه بر این، در مطالعه ایرلند شمالی، ایجاد اشتغال و نابودی آن به تفکیک مالکیت نیز صورت گرفته است. بر این اساس بنگاههای اقتصادی به دو گروه بنگاههایی که مالکیت آنها را افراد انگلیسی و بنگاههایی که مالکیت آنها را غیرانگلیسیها تشکیل دادهاند، تقسیم شده است. ایجاد و نابودی شغل به تفکیک بخشهای اقتصادی از دیگر موضوعاتی است که در این مطالعه مد نظر قرار گرفته است.
با این وجود، اندازه بنگاه از مهمترین متغیرهایی است که در این پژوهش برای بررسی ایجاد و نابودی شغل در نظر گرفته شده است. در مجموع نتایج این مطالعه نشان میدهد که ایجاد و نابودی شغل در ایرلند شمالی بین سالهای ۱۹۹۳-۱۹۷۳ مانند آنچه در سایر نقاط بریتانیای کبیر و نیز سایر مطالعات بینالمللی مشاهده شده است، شباهت دارد. نتیجه این مطالعه نشان میدهد که در دوره مورد مطالعه، تغییرات در اشتغال صنایع تولیدی ۳۰۰,۷۰- شغل بوده است. علاوه بر آن، این مطالعه نشان میدهد که بنگاههای کوچک (بنگاههای با ۵۰-۲۰ نفر کارکن) تنها اندازهای هستند که در آنها خالص ایجاد اشتغال مثبت بوده است. این در حالی است که در میان بنگاههای بزرگتر اشتغال از بین رفته بیشتر از اشتغال ایجادشده است. با این وجود اکثریت اشتغال ایجادشده (البته به صورت ناخالص) در بین بنگاههای بزرگ بوده است. این موضوع بدان معنی است که سهم اندکی از کل اشتغال در بنگاههای کوچک تمرکز یافته است. علاوه بر آن، نتیجه ارزشمند این مطالعه آن است که جریان اشتغال در بنگاههای کوچک از روندی با نوسانات اندک برخوردار بوده است. در حالی که این روند در بنگاههای بزرگ با نوسانات دورهای مشاهده میشود.
مطالعه Voulgaris و همکارانش در سال ۲۰۰۵ با عنوان «ایجاد و نابودی اشتغال در صنایع تولیدی یونان» یکی از جدیدترین مطالعات این حوزه در کشور یونان تلقی میشود. این مطالعه به بررسی ۶۱۶۴ بنگاه صنعتی با توجه به بخشهای مختلف و تعداد کارکنان بنگاهها طی دوره ۱۹۹۹- ۱۹۹۵ در این کشور پرداخته است. Voulgaris و همکارانش در این مطالعه تاثیر تعداد کارکنان، صنعتی که بنگاه در آن مشغول به فعالیت است و همچنین متغیرهای سن بنگاه، فعالیتهای صادراتی و موقعیت مکانی بنگاههای صنعتی را بر رشد اشتغال این بنگاهها بررسی مینمایند. در این مطالعه بنگاههای صنعتی مورد مطالعه به چهار گروه تقسیم شدهاند. سه گروه که بنگاههای با اندازه ۲۰- ۱، ۵۰- ۲۱ و ۱۰۰- ۵۱ نفر کارکن را در بر گرفتهاند، به بنگاههای کوچک و متوسط تعبیر شده (بنگاههای کمتر از ۱۰۰ نفر کارکن) و سایر بنگاهها را بنگاههای بزرگ تشکیل میدهند. نرخ ایجاد اشتغال، نابودی آن و نرخ تخصیص مجدد برای بنگاههای صنعتی یونان موید نتایج مطالعات پیشین است، به طوری که این نرخها برای بنگاههای کوچک بیشترین بوده و به تدریج با افزایش اندازه بنگاه کاهش مییابد.
بنگاههای بزرگ از این جهت کمترین درصد را به خود اختصاص داده و بنگاههای با اندازه متوسط در حدی بین این دو نرخ قرار دارند. علاوه بر این، در بنگاههایی که طی دوره مورد مطالعه فعالیت خود را ادامه میدهند، نرخ کاهش اشتغال برای بنگاههای بزرگ بیشترین درصد و برای بنگاههای کوچک کمترین است. نتایج دیگر این مطالعه نشان میدهد که اشتغال ایجادشده از طریق ورود بنگاههای جدید و همچنین اشتغال از دسترفته ناشی از خروج بنگاهها در بنگاههای کوچک بیشتر از سایر بنگاههاست، به طوریکه ۳۰ درصد از اشتغال ایجاد شده و ۴/۲۴ درصد از اشتغال از دسترفته به ترتیب ناشی از ورود و خروج بنگاههای کوچک میباشد.
بنگاههای کوچک با احتمال بیشتری بسته شده و معمولا بنگاههای جدیدی که وارد میشوند بنگاههایی کوچک با اندازه کمتر از ۲۰ نفر کارکن هستند. بر این اساس، مطابق با نظر شومپیتر بنگاههای کوچک زمینهساز تخریب خلاق تلقی میگردند. نتایج نیز نشان میدهد که بنگاههایی که در دو شهر بزرگ کشور یونان Athens و Saloniki قرار نگرفتهاند، بنگاههای جوانتر و همچنین بنگاههای صادرکننده ایجادکنندگان اصلی شغل در این کشور محسوب شده و نرخ خالص اشتغال ایجادشده توسط این بنگاهها نسبت به سایرین بیشتر است. خالص ایجاد اشتغال در سایر این بنگاهها منفی است. این موضوع را میتوان با تخفیفهای مالیاتی، نرخهای بهره پایینتر و یارانههای سرمایهگذاری ثابت (که نتیجه سیاستهای محلی و منطقهای است) توضیح داد. در مجموع نتایج پژوهشVoulgaris و همکارانش نشان داده است که بنگاههای کوچک و متوسط نقشی پویا در اشتغال خالص ایجاد شده در صنایع تولیدی کشور یونان ایفا کردهاند.
علاوه بر مطالعات مذکور، مطالعات دیگر این حوزه (که پرداختن به همه آنها در این مقاله مقدور نیست) نشاندهنده آن است که با ظهور دوباره بنگاههای کوچک و متوسط از دهه ۸۰ جایگاه این بنگاهها در اقتصاد خصوصا از حیث ایجاد اشتغال مورد توجه قرار گرفته است. در این راستا اگرچه در مطالعات متعدد انجام شده در کشورهای توسعهیافته نقش اساسی این بنگاهها در ایجاد اشتغال به اثبات رسیده است اما مطالعه موضوعی با عنوان ایجاد اشتغال توسط بنگاههای کوچک و متوسط که بیش از همه در کشورهای در حال توسعه -که بیکاری از عمدهترین معضلات آنهاست- مورد نیاز میباشد، مورد بیتوجهی قرار گرفته است. دانستههای محققین این مطالعه مبین آن است که در سطح کشورهای در حال توسعه مطالعه قابل اعتمادی که به این موضوع پرداخته باشد وجود ندارد و از این رو پژوهش حاضر میکوشد تا این موضوع را در ایران مورد بررسی قرار دهد.
* عضو هیات علمی دانشکده اقتصاد دانشگاه یزد
ادامه دارد …
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد