5 - 10 - 2017
اعتبار سازمانهای مردم نهاد در گروی مدیریت درست
فاطمه بیکپور- زمستان ۹۳ بود که تصویر پوستر ساده نقاشی شده، دست به دست در شبکههای اجتماعی میچرخید و روی آن دو شماره تلفن و تصویری از مادر و کودکی فقیر بود که میگفت غذاهای اضافی خود را به ما بسپارید تا به نیازمندان برسانیم.
حدود سه سال پیش نام موسسه «طلوع بینشانها» به صورت گسترده در رسانهها مطرح شد و از همگان برای حمایت و شناخته شدن کمک خواستند تا مردم آنها را بشناسند و برای ارائه غذاهای مانده و دستنخورده خود به آنها مراجعه کنند. همان زمان نگارنده گزارشی در راستای نحوه فعالیت این موسسه در جهت حمایت از آنها و مطرح کردن نامشان جهت آگاهیرسانی به مردم از وجود چنین موسسهای منتشر کرد تا این میزان غذایی که در کشور بیهوده دور ریخته میشود و همین حالا طبق آمارهای جهانی غذای ۱۵ میلیون نفر در کشور دورریز میشود، به دست نیازمندانی که حتی لقمهای نان در طول روز پیدا نمیکنند، برسد.
این بار سه سال بعد از انتشار گزارشهای حمایتی از این موسسه، اتفاق عجیب دیگری رخ داد که قرار نیست با روایت آن کل فعالیت خیرخواهانه و مفید و تاثیرگذار موسسه زیر سوال برود اما با توجه به خبر ندادن موسسه درخصوص رسیدگی به اتفاق رخ داده، بر آن شدم تا شرح ماجرا را رسانهای کنم چراکه کمککننده و مردمی که به چنین فضاهایی به هر میزان یاری میرسانند و اعتماد میکنند، باید از ارج و قرب بالایی نزد مدیران و کارکنان موسسه برخوردار شوند. چندی قبل از مراسم نامزدی یکی از اقوام نزدیک برمیگشتم.
به تعداد حدود ۳۰ نفر باقیمانده غذاهای مراسم که دو نوع غذا شامل باقالی پلو با گوشت و زرشکپلو با مرغ بود را از کارکنان سالن تحویل گرفته و به همراه خود آوردم تا به دست مستحقان برسانم.
صبح روز بعد، پس از تماس با چند موسسه خیریه در نهایت با موسسه «طلوع بینشانها» که برای حمایت از کارتنخوابهاست تماس گرفتم. به متصدی توضیح دادم که چه مقدار غذاست و با وجود اینکه برای زیر ۴۰ پرس غذا ماشین نمیفرستند اما به خواسته من که امکان ارسال آن حجم از غذا را نداشتم، توجه کرده و آدرس گرفت تا رانندهشان بیاید و غذاها را تحویل بگیرد.
چهار تا پنج ساعت بعد راننده به دم خانه آمد. ظروف غذاها را بردم تا در ظروف خودشان خالی کند.
غذاها را که دید، همان لحظه اول شروع کرد به کنایه زدن که کل غذا همین است؟ من هم گفتم بله با موسسه هماهنگ کردم و لطف کردند گفتند میآیید برای تحویل گرفتن غذاها. ظرف زرشکپلو را در دیگی بزرگ خالی کرد.
سپس گفت: منو برای این مقدار غذا کشوندید اینجا؟ ظرف باقالیپلو را گرفت و در رفتاری بسیار عجیب و توهینآمیز آن را در مشمع خالی کرد!
گویی خودم توان ریختن در کیسه پلاستیکی و ارسال را نداشتم. اما مگر آن حجم از غذا را در مشمع میریزند؟! سکوت کردم و چیزی نگفتم اما ادامه داد: من تا اینجا ۵۰ هزار تومان هزینهام شده غذاهای شما اونقدری ارزش نداره که منو به اینجا کشوندید!
من چند جای دیگر باید برم و وقت منو گرفتید تا اینجا رو پیدا کنم! من متعجب به او نگاه میکردم.
پرسیدم: مگر از کجا آمدهاید که ۵۰ هزار تومان هزینه کردید؟ متصدی شما لطف کرد و گفت راننده میفرستد من هم ساعتهاست منتظر شما هستم.
به من نگفت نیرو و ماشین کم دارد. از ابتدا به ایشان گفتم غذا کمتر از ۴۰ پرس است. «تقصیر اون فلان فلانیه که بهت گفته یکیو میفرستم بیاد غذاها رو ببره. من برسم موسسه میدونم باهاش چی کار کنم»! همانطور که با رفتاری زشت و نامناسب دائم کنایه میزد و غذا را به زور تحویل گرفت، گفت: این میزان غذا به کاری نمیاد. از او پرسیدم میدونی گرسنگی و بدبختی یعنی چی؟ گفت: نه فقط تو میدونی. گفتم این چه رفتاریه شما دارید؟ گفت تو طلبکاری. گفتم چه طلبی؟ من دارم به شما غذا میدم ساعتهاست منتظرم بیاید غذا رو برای نیازمندان ببرید.
اگه گرسنگی کشیده باشی میدونی چی میگم. همان لحظه ضربه آخر را وارد کرد. در حالی که استارت ماشینش را زد که برود، با عصبانیت به من گفت: «خفه شو». شگفتزده به او گفتم من خفه شم؟ اون از رفتار توهینآمیزت سر خالی کردن و تحویل گرفتن غذا و این هم از این. هم کمک کنیم و هم غذا برسونیم، هم فحش بخوریم؟! گاز ماشین را گرفت و رفت که با فریاد به او گفتم: وقتی خفه شو گفتن به مردم کمککننده رو رسانهای کردم، اون وقت مدیرت به تو یاد میده چطور با مردم برخورد و رفتار کنی. وارد خانه شدم و بلافاصله با موسسه تماس گرفتم و تمام اتفاقات رخ داده را برای همان متصدی که با من برای ارسال غذا هماهنگ بود، عنوان کردم.
به او یادآوری کردم سه سال پیش که کسی شما را نمیشناخت، من از شما حمایت کردم و برایتان گزارش نوشتم تا مردم بیشتر شما را بشناسند.
منتی نیست و وظیفه شغلی من بوده. اما اینکه بیهوده از راننده بیادب و وقیح شما حین کمک، فحش بخورم چندان قابل توجیه و پذیرش نیست. اگر به موضوع رسیدگی نفرمایید، من کل این رویداد را رسانهای خواهم کرد.
متصدی از من عذرخواهی کرد و گفت با راننده برخورد خواهند کرد. در حالی که دو شماره تلفن از من نزد موسسه بود، سه هفته پس از این اتفاق، نه رسیدگی شد و نه خبری به من مبنی بر پیگیری دادند.
اگر قرار باشد به دلیل عدم صبوری و عدم آموزش به کارکنان موسسات خیریهای همچون «طلوع بینشانها» با مردم کمککننده همچون افرادی که وظیفه دارند باب میل آنها کمک کنند، سخیف و توهینآمیز و زشت رفتار شود، دیگر نه اعتمادی بین مردم و NGOها میماند و نه اعتباری برای چنین موسساتی که با زحمت رشد کردند و به چنین نقطهای رسیدند، باقی خواهد ماند.
خوب است مدیران این NGOها کلاه خود را بالاتر بگذارند و اول بدانند حتی اگر یک پرس غذا به آنها کمک میکنیم، حق هیچ نوع طلبکاری و برخورد زنندهای با ما به عنوان مردم و حامیان شان را ندارند.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد