18 - 03 - 2020
افسانه دیکتاتور اصلاحگر
بسیاری از آمریکاییها شیفته این ایده عجیب هستند که یک دیکتاتور اصلاحگر، یک مستبد، میتواند کشورش را مدرنیزه کرده و از گذشته همراه با پسرفتش برهاند. آنها این امید را به محمد بنسلمان، ولیعهد عربستان نیز داشتند اما این امید اکنون تا حدی به دلیل حملهای که علیه جمال خاشقجی، ستوننویس واشنگتنپست در ترکیه داشته، ضعیف شده است.
روزنامه واشنگتنپست در مطلبی درباره اینکه غربیها امید واهی به محمد بنسلمان به منظور دست زدن به اصلاحات در عربستان داشتند، مینویسد: آمریکاییهای حامی محمد بنسلمان او را یک چهره تغییر طلب میبینند که به دنبال اصلاح کردن اقتصاد تکبعدی عربستان و آشتی دادن اسلام با مدرنیته است. آنها حتی اگر این رویه او نیازمند کنترل همراه با دیکتاتوری و به زندان انداختن نه تنها اعضای خاندان سلطنتی، بلکه فعالان حامی حقوق زنان، چهرههای مذهبی میانهرو و حتی اقتصادانان دارای تردید به آمارهای مربوط به برنامه «دور نمای ۲۰۳۰» باشد، با آن مشکلی ندارند. تنها یک انقلاب از بالا دارای امید برای اصلاح این جامعه محافظهکار و سنتگراست.
نویسنده این مطلب در ادامه با اشاره به حمایتهای آمریکاییها در دهههای گذشته از دیکتاتورهایی نظیر پارک چونگ هی در کره جنوبی، آگوستو پینوشه در شیلی، محمدرضا پهلوی در ایران و فردیناند مارکوس در فیلیپین مینویسد: توجیهکننده همه این همذاتپنداریها با دیکتاتوریها، یک تئوری به نام تئوری «مدرنیزه سازی» است. این تئوری میگوید جوامع در حال توسعه باید یک مرحله استبدادی را پیش از اینکه تبدیل به دموکراسی شود هم برای دلایل سیاسی و هم برای دلایل اقتصادی طی کنند. تنها دولتهای دیکتاتوری برای گرفتن تصمیمات اقتصادی درست قابل اعتماد هستند؛ تصمیماتی که تحت تاثیر فشارهای مردمی به دلیل سیاستهای تورمزا و اضافهکننده کسری بودجه قرار نگیرند. به عبارت دیگر جوامع غیرغربی فاقد بسیاری از عناصر لازم برای حفظ دموکراسی، حاکمیت قانون، نهادهای سیاسی با ثبات، طبقه متوسط و جامعه مدنی پویا هستند. تامین کردن دموکراسی به صورت زودهنگام برای آنها منجر به دموکراسی غیر لیبرال و رادیکالیسم میشود. نقش دیکتاور اصلاحگر آماده کردن این جوامع برای گذار به دموکراسی از طریق ایجاد بنیانهای لیبرالیسم است. در دهه ۱۹۶۰ ساموئل هانتینگتون، استدلال کرد چیزی که جوامع در حال مدرنیزه شدن نیاز دارند، نظم است نه آزادی. در دهه ۱۹۷۰ جین کرکپاتریک از این استدلال برای دفاع از دیکتاتورهای راستگرای دوست و حامی آمریکا استفاده کرد و این نظر را گفت که اگر آمریکا از آنها در مقابل مخالفانشان حمایت کند، منجر به دموکراسی میشوند. اما اگر از آنها حمایت نکند منجر به دولتهای کمونیستی رادیکال میشوند. قدرتمند بودن این استدلالها با وجود اینکه تقریبا به چیزی به جز مهملات نینجامیدند قابل توجه است، چرا که کرکپاتریک دقیقا باید برعکس فکر میکرد. دولتهای کمونیستی آنهایی بودند که اصلاحاتی انجام دادند و منجر به متزلزل شدنشان و روی آوردن به دموکراسی هر چند ضعیف شدند. در این میان دیکتاتوری در خاورمیانه و جاهای دیگر جز جاهایی که آمریکا حمایتش را از آنها برداشت نظیر فیلیپین، کره جنوبی و شیلی ادامه پیدا کرد و این کشورها هم در این نقطه تبدیل به دموکراسی شدند. مشخص شد که دیکتاتوری در تولید رشد اقتصادی بهتر عمل نمیکند و رشد اقتصادی هم تراز دموکراسی نبود. ما اکنون ربع قرن است که توقع داریم رشد اقتصادی چین که یک طبقه اقتصادی متوسط چشمگیر ایجاد کرده منجر به باز شدن فضای سیاسی شود، اما رویه در این کشور برعکس بوده و اکنون شی جینپینگ، رییسجمهور چین تمام قدرت را در خودش متمرکز کرده و دولت او حتی کنترلهای اجتماعی و سیاسی جامعتری اعمال میکند. در خصوص «دیکتاتور لیبرالگر» هم باید گفت او مخلوق نادری است؛ دیکتاتورها عمدتا متمایل به ایجاد اساس و بنیان نابودی خود نیستند. آنها نهادهای سیاسی مستقل ایجاد نمیکنند، از حاکمیت قانون حمایت نمیکنند و اجازه به جامعه مدنی پویا نمیدهند؛ چون تسلط آنها بر قدرت را تهدید میکنند. آنها به جایش به دنبال از بین بردن این نهادها و نیروهای مخالفی که روزی حکومت دیکتاتوری آنها به چالش خواهند کشید، هستند؛ چرا باید غیر از این فکر کنند؟
نویسنده این مطلب با اشاره به زمان جنگ سرد و رویارویی آمریکا و شوروی مینویسد: ما خواهان همپیمانانی علیه اتحاد شوروی در آن زمان بودیم، اکنون به دنبال همپیمانانی برای مقابله با ایران هستیم. چیزی که ما در زمان جنگ سرد کشف کردیم و ممکن است امروز هم کشف کنیم، این است که این همپیمانان فرضی شاید آن نیروی که ما به آن امیدوار بودیم نباشند. شیوههای آنها در برخورد با مخالفانشان ممکن است مخالفتهای رادیکالتری در پی داشته و وقوع یک انقلاب در خود آنها نه تنها احتمالش را کمتر، بلکه احتمالش را بیشتر کند. در هر دو کشور مصر و عربستان ما ممکن است در نهایت دریابیم که حمایت از دیکتاتورها در این کشورها آن نتیجهای که نمیخواستیم در پی داشته است. در آن صورت سلاحهایی که از آنها التماس میکردیم که بیایند و از ما خریداری کنند در دست رادیکالهایی که آنها ما را از دستشان نجات میدادند، خواهد افتاد. به نوشته ایسنا، امروز حامیان آمریکایی ولیعهد عربستان از ما میپرسند که چطور او این قدر احمق است که ظاهرا دستور به قتل خاشقجی داده است، اما در این جا احمقها کیستند؟ دیکتاتورها کاری را که یک دیکتاتور باید انجام دهد، انجام میدهند. ما هستیم که در یک فانتزی خودخواهانه که خودمان آن را ابداع کردهایم زندگی میکنیم که ممکن است روزی به ضرر خودمان تمام شود.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد