25 - 02 - 2025
اقتصاد قلدری
چرا اقتصاد قلدری به عنوان یک تاکتیک مدرسهای، یک استراتژی سیاست خارجی منطقی نیست؟ دونالد ترامپ رییسجمهور ایالاتمتحده، تهدید کرده است که علیه طیف گستردهای از کشورها، بهویژه با اعمال تعرفههای تنبیهی، اقدام خواهد کرد تا به اهدافی در زمینههایی بهشدت متنوع، ازجمله افزایش دسترسی به بازارهای خارجی، کنترل جریان مهاجران و مواد مخدر و حتی تصاحب سرزمین دست یابد. اما این تاکتیک تا چه حد میتواند در سیاست خارجی موفق باشد و آیا آنقدر موثر است که بتوان آن را بارها به کار گرفت؟ به عبارت دیگر، آیا قلدری میتواند در سطح یک استراتژی مطرح شود؟ پاسخ به این پرسش نیازمند درک اقتصاد قلدری است.
ممکن است قلدران تحتتاثیر انگیزههایی مانند سادیسم یا دیگر عوامل روانشناختی ناپسند باشند اما برای اینکه قلدری به بخشی از یک استراتژی تبدیل شود، باید ابزاری برای رسیدن به یک هدف باشد، به این معنا که شخص قلدریکننده باید بهدنبال تغییر رفتار فرد قربانی باشد تا اهدافش را بهتر محقق کند.
مثالی از تعرفهها و استفاده دیپلماتیک از تهدیدها
تعرفهها ممکن است برای ایجاد درآمد یا محافظت از صنایع داخلی اعمال شوند، دو هدفی که ترامپ اغلب از آنها یاد کرده است. اما آیا تهدید به اعمال تعرفهها میتواند کاربرد دیپلماتیک نیز داشته باشد؟
چند نمونه از موفقیت این روش عبارتند از:
تغییر موضع کلمبیا: این کشور در نهایت با بازپسگیری اتباع اخراج شده خود موافقت کرد.
واکنش کانادا و مکزیک: پس از تهدید به اعمال تعرفههای گسترده، این دو کشور اعلام کردند که تدابیر بیشتری را در مرزهای خود اعمال خواهند کرد.
ناتو و هزینههای دفاعی: ترامپ تهدید کرد که در صورت عدم افزایش هزینههای دفاعی از سوی متحدان، به کمک آنها نخواهد آمد. پاناما و پروژه «کمربند و جاده»: او حتی تهدید به تهاجم نظامی به برخی کشورها کرد، مگر اینکه آنها همکاری خود را با کشورهای ثالث (مانند چین) قطع کنند. این مثالها نشان میدهند که تهدیدها در برخی موارد به نتیجه منجر شدهاند اما آیا این روش در بلندمدت به عنوان یک استراتژی پایدار عمل خواهد کرد؟
قلدری، به عنوان یک استراتژی، محدودکننده است
مانند هر تاکتیکی، قلدری نیز هزینهها و مزایای خود را دارد. بهترین نوع تهدید، آن است که صرفا با مطرح شدن، موجب تبعیت شود چراکه اجرای تهدید اغلب با هزینههایی همراه است. اما برای اینکه تهدید باورپذیر باشد، قلدر باید آماده اجرای آن باشد و این به معنای آن است که هزینه اجرای تهدید برای او باید آنقدر پایین باشد که توجیهپذیر باشد.
به عنوان مثال، به نظر میرسد که ترامپ اصولا از اعمال تعرفهها به عنوان یک ابزار اقتصادی استقبال میکند، هرچند این سیاست ممکن است نادرست باشد. به همین دلیل تهدیدهای او در مورد تعرفهها باورپذیرتر هستند. قلدری که تهدیدهای معتبری در دست دارد، ممکن است انتظار داشته باشد که بدون نیاز به اجرای مکرر آنها به خواستههایش برسد. اگر امتیازاتی که قلدر از این راه دریافت میکند، بهاندازه کافی بزرگ باشند- بهویژه در روابط نامتقارن، مانند رابطه آمریکا با کشورهای کوچکتر- آنگاه ممکن است این روش در نگاه اول به عنوان راهی برای تحقق اهداف کلان جلوه کند.
طرفداران ترامپ ممکن است استدلال کنند که تاکتیکهای او فراتر از یک رویکرد صرفا معاملاتی است و در واقع، پایههای یک استراتژی بلندمدت را میسازد اما این تحلیل نادرست است. قلدری، به عنوان یک استراتژی، در نهایت خود را محدود میکند.
1. قلدری کشورها را از ایالات متحده دور میکند
کشورهایی که قربانی قلدری میشوند، معمولا تلاش میکنند که وابستگی خود را کاهش دهند. آنها ممکن است:
– وابستگی خود را کاهش دهند تا کمتر در معرض تهدید باشند
– اتحاد تشکیل دهند تا قلدریکننده با اقدامات تلافیجویانه بیشتری مواجه شود
– به دنبال حامیان دیگر بگردند که شرایط کمهزینهتری را ارائه دهند.
پیش از ترامپ، کشورهایی تلاش داشتند تا خارج از نظارت آمریکا همکاری کنند، به ویژه در حوزههای تجارت، سرمایهگذاری و امنیت. اگرچه او ممکن است برای مدتی چنین تلاشهایی را متوقف کند اما در واقع، اقدامات او باعث تسریع این روند شده است.
نمونه اروپا: افزایش هزینههای دفاعی کشورهای اروپایی ممکن است ظاهرا به عنوان امتیازی به ترامپ تلقی شود اما این در واقع تلاشی برای کاهش وابستگی به چتر امنیتی آمریکاست.
2. قلدری همیشه کارساز نیست و ممکن است همکاری را از بین ببرد
حتی اگر تهدیدها باعث تمکین در برخی زمینهها شوند، ممکن است مانع از همکاریهای غیررسمی و بلندمدتی شوند که به اعتماد وابستهاند. برای مثال:
-همکاریهای اطلاعاتی ممکن است کاهش یابد.
-پروژههای تحقیق و توسعه مشترک ممکن است متوقف شوند.
-نظارت بر تهدیدهای بهداشتی یا مالی ممکن است به خطر بیفتد.
3. محدودیت در اثربخشی تهدیدهای چندوجهی
تهدید در یک حوزه، مانند تجارت، ممکن است برای کسب امتیاز در حوزه دیگر، مانند امنیت، به کار رود. اما کشورها تنها تا حد مشخصی حاضر به امتیازدهی هستند. استفاده مکرر از یک تهدید ممکن است کارایی آن را کاهش دهد.
نمونه: ترامپ از تعرفهها به عنوان ابزاری جهانی برای تهدید استفاده کرده است اما کشورهای بزرگتر، مانند چین و اتحادیه اروپا، نشان دادهاند که حاضر به پذیرش این تهدیدها و اعمال اقدامات تلافیجویانه هستند.
4. تهدیدهای شدید، نیازمند شرایط شدید برای باورپذیری هستند
برخی تهدیدها، مانند قطع کامل روابط اقتصادی یا اقدام نظامی، ممکن است به خود تهدیدکننده نیز آسیب بزند. این تهدیدها ممکن است پیامدهایی مانند:
-ضررهای اقتصادی (از دست دادن بازارها)
-پیامدهای ژئوپلیتیکی (تقویت روابط بین دشمنان آمریکا)
-واکنش منفی نهادهای بینالمللی داشته باشد.
نتیجهگیری: قلدری یک استراتژی بلندمدت نیست
قلدری در سیاست خارجی آمریکا، اگرچه ممکن است در کوتاهمدت موثر باشد اما در بلندمدت باعث کاهش نفوذ و اعتبار آمریکا خواهد شد.
تورم آمریکا به طور فزایندهای نگرانکننده شده است
در مقاله دیگر در خصوص اکونومیست نوشت: وقتی کارگران انتظار هزینههای بالاتری در آینده دارند، به دنبال دستمزد بالاتر هستند. در همین حال، خریداران با پیشبینی افزایش قیمتها، افزایش تقاضا و در نتیجه بالا بردن قیمتها، برای خرید عجله میکنند. دادههای اخیر نشان میدهد که چنین پویاییای ممکن است در حال ظهور باشد. بیش از ۲۰درصد از پاسخدهندگان به نظرسنجی دانشگاه میشیگان میگویند که اکنون زمان خوبی برای خرید اقلام گران قیمت مانند وسایل الکترونیکی یا مبلمان است، زیرا قیمتها به زودی افزایش مییابد. این بالاترین سهم در سه دهه اخیر است. نشریه «اکونومیست» در گزارشی با اشاره به عوامل تاثیرگذار در دامن زدن به افزایش نرخ تورم در آمریکا مینویسد: «کنفرانسهای مطبوعاتی «جروم پاول» رییس فدرالرزرو اخیرا کمتر مورد توجه قرار گرفته بود. با حضور «دونالد ترامپ» در کاخ سفید، رییس فدرالرزرو برای جلب توجه با رقابت مواجه است. با این وجود، افزایش نرخ تورم و گران شدن کالاها باعث مطرح شدن دوباره پاول شده است. در ماه ژانویه شاخص قیمت مصرفکننده آمریکا با نرخ سالانه 5/5 درصد افزایش یافت. «لری سامرز» وزیر خزانهداری سابق آمریکا از سال ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۱ میلادی در واکنش به این وضعیت از این دوره به عنوان «مخاطرهآمیزترین دوره برای سیاستگذاری تورمی از زمان اوایل دولت بایدن» به این سو یاد کرد که پس از آن نرخ تورم به بالاترین حد خود در چهار دهه اخیر رسید.»
آمریکاییها انتظار تورم بالاتری را دارند
«اکونومیست» با اشاره به این که نکته خطرناکتر برای اقتصاد آمریکا آن است که مصرفکنندگان آمریکایی انتظار افزایش نرخ تورم بیش از میزان فعلی را دارند، مینویسد: «دادههای اولیه در ماه فوریه از نظرسنجی مصرفکنندگان دانشگاه میشیگان نشان داد که میانگین انتظار برای رشد قیمت در سال آینده به 3/4درصد رسیده است. از زمان انتخاب ترامپ به عنوان رییسجمهور تازه آمریکا، این رقم 7/1واحد درصد افزایش یافته است که بزرگترین افزایش سه ماهه از سال ۱۹۷۹ میلادی (زمانی که نرخ تورم دو رقمی شد) به این سو محسوب میشود. نرخ تورم سربهسر یک و دو ساله به ترتیب 7/1 و 8/0واحددرصد از ماه نوامبر افزایش یافته است.»
در اقتصاد آمریکا چه خبر است؟
«اکونومیست» با اشاره به این که از نظر تاریخی، انتظارات مصرفکنندگان بیش از هر چیز بازتابکننده دو عامل نرخ تورم فعلی و قیمت بنزین است مینویسد: «در واقع، در زمانهای عادی، طبق مدل سادهای که ما ساختهایم، حدود ۸۰درصد از تغییرات انتظارات تورمی تنها با این دو متغیر توضیح داده میشوند. با این وجود، وقتی مدل را روی دادههای امسال آزمایش میکنیم، ناگهان غیرقابل اعتماد میشود. به نظر میرسد این شکاف بین انتظارات و روند تاریخی ناشی از تهدیدات تعرفهای ترامپ باشد. عدم اطمینان مصرفکنندگان در مورد تورم افزایش یافته است: انحراف معیار پاسخها به نظرسنجی دانشگاه میشیگان به بالاترین حد خود از سال ۱۹۸۰ میلادی به این سو رسیده است. به نظر میرسد بسیاری از آمریکاییها زمانی که ترامپ هشدار میدهد که «قیمتها میتواند تا حدودی کوتاهمدت افزایش یابد» حرف او را قبول میکنند. کسانی که میگویند مخالف تعرفهها هستند، انتظار دارند تورم در یک سال کمتر از ۵درصد باشد و میانگین کلی نرخ تورم افزایش یابد.»
انتظارات تورمی در عمل تحقق مییابند
این نشریه با اشاره به این که چگونه انتظارات تورمی خود به افزایش نرخ تورم دامن میزنند، مینویسد: «وقتی کارگران انتظار هزینههای بالاتری در آینده دارند، به دنبال دستمزد بالاتر هستند. در همین حال، خریداران با پیشبینی افزایش قیمتها، افزایش تقاضا و در نتیجه بالا بردن قیمتها، برای خرید عجله میکنند. دادههای اخیر نشان میدهد که چنین پویاییای ممکن است در حال ظهور باشد. دستمزدهای آمریکا در ژانویه با نرخ سالانه 9/5درصد رشد کردند. بیش از ۲۰درصد از پاسخدهندگان به نظرسنجی دانشگاه میشیگان میگویند که اکنون زمان خوبی برای خرید اقلام گران قیمت مانند وسایل الکترونیکی یا مبلمان است، زیرا قیمتها به زودی افزایش مییابد. این بالاترین سهم در سه دهه اخیر است. مقامهای فدرالرزرو به این موضوع توجه زیادی دارند. برای مثال، «لوری لوگان» رییس شعبه دالاس فدرالرزرو، اخیرا هشدار داده است که وقتی انتظارات تورمی از کنترل خارج میشوند، بازگرداندن ثبات قیمتها اغلب «فقط با هزینههای اقتصادی زیادی همراه است.» او خاطر نشان ساخته که عدم قطعیت تورمی کنونی «یادآوریای است مبنی بر آن که انتظارات برای همیشه به خودیخود ثابت نمیمانند.» انتظارات برای مسیر بلندمدت تورم متفاوتتر است. معیار «پنج سال آینده» که مورد علاقه بانکهای مرکزی است و از تصمیمات آتی در مورد نرخ بهره ناشی میشود، تا حد زیادی بدون تغییر است. با این وجود، سایر اقدامات مشابه در حال افزایش هستند. پیشبینیهای مبتنی بر بازار برای نرخ تورم سربهسر پنج ساله افزایش یافته است. میانگین انتظارات مصرفکننده در پنج سال آینده نیز به 3/3درصد رسیده است که بالاتر از اوج خود در طول تورم سالیان اخیر محسوب میشود.»
انتظارات تورمی باعث ایجاد شکاف حزبی شده است
«اکونومیست» با اشاره به این که شکاف حزبی درون آمریکا در مورد انتظارات تورم بلندمدت به وجود آمده است، مینویسد: «اکنون دموکراتها انتظار دارند که قیمتها در پنج سال آینده به طور میانگین 4/3درصد افزایش یابند. تحقیقات نشان میدهد که نگرانیهای جمهوریخواهان در مورد افزایش بالقوه قیمتها در طول پاندمی کووید-۱۹ منجر به تورم اضافی در سالیان بعد شدند. حملات ترامپ به فدرالرزرو، با اصرار بر این که پاول باید نرخ بهره را کاهش دهد، این بار عاملی است که به نگرانی دموکراتها دامن میزند. اگرچه ترامپ از رویارویی با بوروکراتها لذت میبرد اما ممکن است متوجه شود که انجام این کار نتیجه معکوس خواهد داشت.»
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد