24 - 11 - 2022
امید در شعر« اخوان» فریب است
همآواز پرستوهای آه چطور شروع شد؟ به نظر میرسد یک دغدغه ادبی باید همراه تو بوده باشد. از اساس اینگونه بود یا موسیقی ساخته شده به دنبال شعر گشت و به اخوان ثالث رسید؟
در واقع برای خود من قسمت شعر کار سنگینتر بود. اما دغدغه اصلی من شاید کمی متفاوت هم بود. اینطور بگویم که هر فرد در شرایط سنی و روحی متفاوت دنبال چیزهایی میگردد تا او را راضی کند. یک وقت آدم روابط عاشقانه دارد، دغدغهاش این است که آن رابطه را موسیقی کند. زمان دیگر، چیز دیگری است ولی در برههای که من همآواز پرستوهای آه را کار کردم یعنی سال ۹۰، دغدغههایم چیزی بود که در شعر اخوان هست یعنی یک ناامیدی خیلی زیاد و در عین حال در لایههای پنهان همچنان امیدوار. حداقل این بود که با این شعرها حسم تحریک میشد. به این فکر میکردم که شعرهای اخوان فضایم را عوض میکند.
این ناامیدی بیشتر مبتنی بر روحیات فردی خودت بود یا فضای اجتماعی هم تاثیرگذار بود؟
برای من این شعرها بیشتر بعد عرفانی داشت یعنی این بعدش از بعد اجتماعی برایم برجستهتر بود. هرچند خوبی شعر اخوان این است که چند برداشت میتوان از آن داشت. هر کسی میتواند برداشت خودش را داشته باشد اما برای من خیلی اجتماعی نبود. خیلی شخصی بود و از طرفی رگههای عرفانی هم وجود داشت. میدانید که در این کار موزیک روی شعر آمد. اول من شعر را انتخاب کردم یعنی بندهایی از شعر را انتخاب کردم که به شرایط خودم نزدیک باشد. من از بین حدود ۶۰ شعر اخوان این قطعات را انتخاب کردم. انتخابها طوری بود که اول برای خودم تاثیرگذار باشد تا کسانی که میشنوند. خیلی برای من دغدغه موسیقایی نداشت.
برخی منتقدان ادبی درباره اخوان میگویند که او یک شاعر حماسی است که از شکست حرف میزند. ضربالمثل ما این است که آخر شاهنامه خوش است ولی کسی که شاهنامه خوانده باشد میداند که آخر شاهنامه خیلی هم ناخوش است، داستان پور فرخزاد و…
خود شعر آخر شاهنامه اخوان هم اینگونه است.
به نظر میرسد که در آخر شاهنامه اخوان هم این شکست وجود دارد ولی با بیان حماسی. یعنی همانطور که فردوسی بیان میکند. این باعث میشود آنها که ناظر وضعیت اجتماعی امروز ما هستند وقتی آخر شاهنامه یا چاووشی را میخوانند با آن همذاتپنداری اجتماعی هم بکنند، فارغ از آن بحث فردی و عاشقانه که ممکن است هر کس با این شعرها داشته باشد. تو از این منظر به کار خودت نگاه کردی؟
به طور قطع. به ویژه در قطعه آخر شاهنامه که میگوید: «کس به چیزی یا پشیزی برنگیرد سکههامان را» یک بندهایی هم بود که خیلی دلم میخواست در آلبوم بیاورم ولی اگر میآوردم نمیشد. قبول دارم که شعر اخوان حماسی است ولی درکی که من دارم و شاید هم اشتباه باشد، این است که یک فریبی در شعر اخوان وجود دارد، یعنی آنجا که حماسی میشود خودش را گول میزند، یعنی ساختگی است. فکر نمیکنم خود اخوان جایی که حماسی حرف میزند قصد داشته باشد خودش را امیدوار نشان دهد.
بحث همان حماسه شکست است. نقل قول میکنم از دکتر مرتضی کاخی که میگفت حماسه همیشه پیروزی نیست، بعضی وقتها شکست هم هست. این بیان، لحن، ادبیات یک ادبیات حماسی است ولی بعد به سرخوردگی، شکست و ناامیدی که تو میگویی ختم میشود. این حس خیلی شبیه حسی است که جامعه ایران الان درگیر آن است. شاید یک تیر رها نشده از چله است اما مغموم. این تاثیرات را در نوشتن ملودیها یا تطبیق دادن کار با شعر میدیدی؟
بله، درست است که میگویم کار برای من رگههای عرفانی دارد ولی خیلی هدفم اجتماعی نبوده ولی به هر حال من دارم اینجا زندگی میکنم. چرا من به عنوان یک آدم ۲۹ ساله باید بیایم و این شعرها را انتخاب کنم؟ میتوانستم سعدی و مولانا انتخاب کنم. حتما یک دردی داشتم یا یک فشاری به من آمده یا عصبانیتی بوده که این عصبانیت خیلی آرام در موزیکم هست. اول شاید احساس کنی خیلی آرام و خموده است ولی عصبانی است. خودم گاهی تعجب میکنم که چرا باید اینقدر موزیکم غمناک باشد؟ نه فقط این آلبوم، در کل من تا الان یک قطعه ماهور نتوانستم بسازم. نمیتوانم به خودم دروغ بگویم. من از وضعیت امروز خودم خیلی خوشحال نیستم. حالا بیایم یک چیز سرخوش بسازم و در آن از امیدواری سخن بگویم؟ دروغ بگویم؟ قطعا این بوده است.
ما سابقه خوانده شدن شعرهای اخوان را در موسیقی سنتی داشتیم. از برجستهترین آنها زمستان و قاصدک شجریان بوده که اتفاقا از کارهای خوب شجریان هم هستند. تفاوت کار خودت را با آن کارها که شعر اخوان را هم دارند چه میدانی؟
خیلی شباهت دارد. یک فردی تعبیر زنجهموره را به کار برده بود، همان است. همان زنجهموره است، یعنی آنها هم خیلی کار ناامیدی هستند. من خیلی تفاوتی نمیبینم و بیشتر شباهت میبینم. فکر میکنم نسبت به زمستان و قاصدک خیلی پرت عمل نکردم. من فقط ابزارم فرق میکرد.
فکر نمیکنی یک جاهایی حتی پیشروتر بودی؟
این را من نمیتوانم بگویم. کاری به خودم ندارم و شکسته نفسی هم نیست. هنرمند میآید کار خودش را انجام میدهد. آن دیگر کار منتقد است که بیاید آنالیز کند. وقتی شما یک رابطه عاشقانه داری، از تو میپرسند چه چیزی در این فرد را دوست داری و تو نمیتوانی بگویی. فقط میتوانی بگویی دوست دارم. پارامتر نمیتوانی بدهی. من هم همین طورم. در این باره منتقد باید بگوید. من فقط میتوانم بگویم نسبت به آن کارها خیلی پرت عمل نکردم، نسبت به قاصدک یا زمستان، آخر آنها هم غم هست. آن غم مال اخوان است من که اسمم کنار شجریان، مشکاتیان و علیزاده نمیتواند بیاید اما آخرش هر کسی که ادبیات خوانده باشد و یک کم واقعی نگاه کند و به خودش دروغ هم نگوید، تم را همین میبیند. هر کسی دیگری هم که بیاید اخوان کار کند آه و ناله در آن زیاد است البته با ابزارهای مختلف. مشکاتیان از یک جایی شروع کرد و علیزاده از جای دیگر.
و تو هم از جای دیگر؟
من خودم را در سطح این آقایان نمیدانم ولی به هر حال تاثیر اخوان است روی هر سه نفر، شعر اخوان است.
چرا در کار خودت از آن دو شعر استفاده نکردی؟ چون قبلا شنیده شده بود؟
این هم بود. اما زمستان خودش یک پروژه مستقل و یک شعر بلند است. قاصدک هم که به بهترین شکل انجام شده است. خیلی برای من جذابتر بود که شعری مثل «چه میکنی» را کار کنم که اگر به کسی بگویند صد شعر اخوان را بگو، مطمئنم چه میکنی را نخواهد گفت چون شعری است که از نظر خیلیها شعر قوی اخوان نیست ولی این فکری که من داشتم یک جای خالی بوده که آدم با خودش درگیر شود و در این شعرها آن را میدیدم. من دنبال این بودم که شعر از اینور و آنور شکایت نکند و به خودش نهیب بزند. از نظرم برای این کار این بهترین شعرهایی بود که میشد انتخاب کرد. این برای من خیلی جذابتر بود تا اینکه شعرهای شناخته شدهتر را انتخاب کنم. مثلا در شعر آواز کرک من نیامدم همه شعر را استفاده کنم. تکه دوم قطعه در آلبوم، از شعر برف میبارید اخوان است. ولی از نظر من آن بند جایش همینجاست. البته خیلیها مثل پسر خود اخوان از این قضیه شاکی بود. میگفت مردم آواز کرک را با این آلبوم حفظ میشوند و فکر میکنند این قطعه متعلق به آواز کرک است. من ضامن این نیستم که مردم چطوری شعرهای اخوان را میخواهند حفظ کنند. اولین نفر خودم باید احساس لذت کنم.
البته شاید پر بیراه هم نگفته باشد. مردم ما خیلی از شعرهای حافظ و سعدی را با صدای شجریان حفظ کردهاند.
من خودم هم هر چه شعر سعدی از بر دارم از آوازهای شجریان است. از بعدی درست است ولی من رسالتی از این باب احساس نمیکردم. در موسیقی سنتی ایران با وضعیتی که الان هست تکیه به چنین آرایی نشدنی است.
حالا چرا اسم کار را همآواز پرستوهای آه گذاشتی؟ بیشتر مشیری را به ذهن میرساند تا اخوان؟
البته پیشنهاد آقای اللهوردی مدیر شرکت نقطه تعریف بود. دو یا سه اسم مطرح بود. خیلی هم بحث کردیم. به نظرم این اسم به اخوان میآید. کسانی که گوش میدهند همآواز هستند. آه هم که اخوان است. پیشنهاد شده بود آن سوی تاریکی بگذارم اما به نظرم خیلی سبک میآمد.
در موسیقی سنتی رسم بر این است که از عنوان شعر برای آلبوم هم استفاده میشود مثلا همان قاصدک یا زمستان؟
زمستان و قاصدک خوب است. به نظرم زیبا بودند اما در ارتباطاتی که من دارم، عدهای بودند که جذب این اسم شده بودند. این اسمهایی مثل شوق وصال و هجران و از این قبیل اسمها بس است.
در نوشتن کارها یک دستگاه خاص قالب را ندیدم. مثلا نمیتوان گفت کار در دستگاه شور یا راست پنجگاه است. بعضی وقتها یک دستگاه بار بیشتری میکشد اما در کل یک دستگاه یا گوشه خاص قالب نیست. حتی کارهایی میشنیدم که در موسیقی غربی بیشتر مرسوم است مثلا ضد ضرب. چه تصمیمی برای نوشتن ملودیها داشتی و چطوری ملودیها شکل گرفت؟
در قطعه آخر شاهنامه مثال بزنم. اگر دقت کنید این قطعه واریاسیونی از ساقینامه است. یک بخشهایی شوشتری آمده است. چون شعر آخر شاهنامه یک شعر با مختصات قدیمی و نوستالژیک است. فکر کردم وقتی شعری از همه شعرها قدیمیتر است خوب است که ردیفی کهن هم روی آن بیاید. به ویژه با آن وضعیت غم و اندوهی که شعر دارد. آواز آن قطعه را خود آقای قربانی خواند و مال من نیست. فقط بندهای شعری را برای خواننده مشخص کردم. به نظرم خیلی هم خوب خوانده شد. موزیک پخش شد و قربانی روی آن خواند. دو بار دیگر هم خواند ولی همان اولی را به نتیجه رسیدیم. به نظرم بکرتر بود. برگردم به سوال، برخی دوستان توقع داشتند من هفت دستگاه را اجرا کنم. خب شعر که اینقدر اندوهناک است چطور میتوانستم ماژور کار کنم؟ چطور افشاری و راست پنجگاه میتوانستم کار کنم؟ مگر میشود؟ قالب کار نوا و دشتی و همایون است ولی بر اساس شعر اخوان، آنها هم خیلی عوض شدند. کار ابتدا با نوا شروع میشود. آن هم دلیل دارد. دستگاه نوا برای من مثل پیر میماند. خیلی عرفانی، وسیع و دریامانند است. پس کار با آن شروع میشود. آنجایی که میخواهم سکته بیندازم، یعنی آنجایی که میگوید: «من اینجا بس دلم تنگ است…» رفتم سمت چهارگاه، چون احساس میکردم اگر کار دارد برای مخاطب عادی میشود، حالا باید از جایش بلند شود. این تغییر را بفهمد. چون میخواهم شعری را بگویم که برای من خیلی مهم است بنابراین بازیهایی در موسیقی و دستگاهها بوده اما همه اینها به طور مستقیم تحت تاثیر شعر است. یا در جای دیگر مثال بزنم، آنجایی که میگوید: «به سوی سرزمینهایی که دیدارش…» نمیتوانستم آه و ناله بگذارم، باید یک آرزو را تصویر میکردم. یا آنجا که میگوید «کسی اینجاست…؟» هیچ چیز برای من بهتر از درآمد همایون نبود تا این انتظار و ناامیدی بعد از امید را نشان دهم. یا «به کجای این شب تیره بیاویزم…» خیلی به خود من میچسبید بنابراین الان دیگر دورهاش گذشته است و مثل قدیم نیست که یک نوار کاست بیاید، این رو سه گاه باشد آن رو چهارگاه. مجموع کار باید شنیده شود، ضمن اینکه همانطور که گفتم تمام اتفاقات تحت تاثیر شعر بود. از اساس هم من خودم را بیشتر ادبیاتی میدانم تا موزیسین.
در انتخاب سازها هم همین ایده را داشتی؟ یعنی شعر کار را رهبری میکرد؟
همینطور است.. چیزی که در این آلبوم هست و تا حالا کمتر به آن توجه شده، قطعههای بیکلام است. در اول آلبوم من میخواستم یک بیهدفی را نشان دهم، کسی که گوش دهد احساس یخ میکند و از اواسط قطعه کار انسجام پیدا میکند. اینها را خیلی دوست دارم که مخاطب دریافت کند و گوش دهد، برای همین هم هست که میگویم این آلبوم را باید با هم گوش کرد و تک تصنیفها و آوازها مستقل از هم نیست.
اتفاقا یکی از ویژگیهای این کار این است که نمیشود آن را تِرَکبندی کرد. این هم از پیش تعیین شده بود؟
هم آواز پرستوهای آه به صورت تک آهنگ، آلبوم کاملی نیست. نمیدانم انتظار شنونده از روایت چیست اما به نظر من این روایت است. قطعههای بی کلام خیلی در کل مجموعه اثر دارد مثل قطعه خاموشی که به نظرم خود اخوان است. من خواستم در این قطعه چهره اخوان را تصویر کنم. پیش خودم گفتم این همه ناامیدی را با شعر بیان کردم حالا یک تِرَک باشد که بدون شعر این کار را انجام دهد. یا بالابان! من هوس نکرده بودم که بالابان در آلبوم باشد، فکر کرده بودم و به این نتیجه رسیدم که قبل از قطعه آواز کرک، آن بالابان، همان کرک است.
به طور طبیعی برای اجرا و اینکه کسی یا کسانی را پیدا کنی که بتوانند این شعرها را اجرا کنند با چالشهایی مواجه بودهای. چه نوازنده و چه خواننده! این درست است واگر درست است چگونه بر این مشکل غلبه کردی؟
بله مشکل بود آن هم مکافات کار اول که هنوز آهنگساز شناخته شده نیست. در چنین مواقعی طرف باید اعتماد کند. به نظرم باید به کار اعتماد کند.
چه شد که رفتی سراغ شروین مهاجر و علیرضا قربانی؟
از نوازندهها بخواهم شروع کنم، شروین مهاجر فوقالعاده است. چه کسی از او بهتر؟ هیچکس نمیتوانست اینگونه بار کار من را بکشد آن هم با کمانچه که هم ساز بسیار مشکلی است و هم اینگونه ارکسترال زدن کار هر کسی نیست. خیلی هم به من لطف کرد. در مورد تار، میلاد درخشانی را که خیلی دوست دارم. احساس میکردم آن دو قطعهای که در آن تار استفاده شده صدایی را میخواهم که از تار او شنیده میشود. بقیه سازها هم همینطور.
در مورد علیرضا قربانی چطور؟
از روز اولی که کارم را شروع کردم گامهایی را انتخاب کردم که آنجاهایی که از صدای آقای قربانی دوست دارم در آن قرار بگیرد. چند تا نت اجرا شده که خیلی شبیه شجریان است و من آنها را خیلی دوست دارم. در آخر شاهنامه آوازی که خوانده جای فوقالعادهای است. از اساس هم من بمخوانی صدای آقای قربانی را بیشتر دوست دارم تا آنجا که بالا میخواند. خود قربانی میگفت فردین خلعتبری هم اینطوری فکر میکند. در کار هم اگر دقت کنید به غیر از دو سه جا خیلی صدا بالا نخوانده است. این شیوه به شعر اخوان بیشتر میخورد. آواز کرک را از هر جای دیگر دشتی مینوشتم اینقدر تاثیر نمیگذاشت. بم و نرم و قشنگ. اینطوری نبود که الله بختکی شروع کنیم و سراغ آدمهای مختلف برویم و حالا برسیم به قربانی و او هم قبول کند.
به هر حال کسانی که در هنر کشور گل میکنند دافعههای خاص خودشان را در کار دارند. با قربانی این مشکل را نداشتی؟
به هیچ عنوان. ما اگر ساعت ۲ بعدازظهر ضبط داشتیم، قربانی یک ربع مانده به ۲ در استودیو حاضر بود. در صورتیکه خیلی میتوانست ما را بازی بدهد و نگاهش از بالا باشد ولی از وقتی که کار را پذیرفت، پای کار ماند. خیلی هم در کار تاثیر داشت البته این را بگویم که انتظار نداشتم همه بار کار روی دوش او یا نوازندگان باشد. در نهایت او هم قبول کرد که باید اخوان برجسته باشد.
به این هم فکر کردی که اگر قربانی نشود سراغ جایگزین بروی؟
بله، ولی با دل چرکینی! تمام تمرکزم روی این بود که بشود. یادم هست من اصلا تهران نبودم. مدیر شرکت کار را پیش قربانی برد و به من هم نگفته بود. من میخواستم هنوز کار را ادیت کنم که یک روز به من زنگ زدند و گفتند آقای قربانی قبول کرد. از این خوشحالم که من نبودم تا بخواهم به طور فیزیکی روی خواننده تاثیر بگذارم و چک و چونه بزنم. یا این کل کار بود که نظر قربانی را جلب کرد یا اینکه اخوان تاثیر گذاشت.
ادامه از صفحه۸
میتوانی به این فکر کنی که اگر اسم قربانی نبود شاید کارت اینقدر شنیده نمیشد؟
به طور قطع. این یکی از شانسهای زندگی من بود.
در موسیقی به این قائل هستی که شانس هم باید بیاوری؟
بله. خیلیها ممکن است در ایران بهتر از من باشند. خدا باید بخواهد ولی مهمتر این است که آدم بتواند از شانسش استفاده کند.
به نظر تو قربانی برای این کار ریسک کرد؟
آقای قربانی خیلی در انتخاب کار هوشمند است. به نظرم میداند چه چیزی را تا به حال در مجموعهاش نداشته یا اینکه حالا چه چیزی جواب میدهد البته درباره همآواز پرستوهای آه فکر نمیکنم خیلی فکر کرده باشد که در جامعه جواب میدهد یا نه. از اولش هم حرف جفتمان این بود که این یک کار خاص است. میتوانستم یک رسوای زمانه درست کنم که اینقدر هم فروش کند، اما این کار را نکردم.
خودش هم این دغدغه را داشته، چون در کار قبلش هم اینطور عمل کرد. یعنی زبان شعر متفاوت بود. در کل کارهای قربانی دو دسته میشود یکسری مثل سرو روان، بر سماع تنبور و سوگواران خموش کارهای جدیتر هستند که مسلما مخاطبش هم خاصتر است. از طرف دیگر کارهایی است که مخاطب عمومیتر دارد، مانند رسوای زمانه.
باید قبول کرد که انتخاب خواننده برای کارهایی مانند همآواز پرستوهای آه مشکل است. چون شعر متفاوت است. بنابراین گزینههای زیادی نداری؟ این را پذیرفتهای؟
به طور کلی به غیر از شجریان و ناظری که در یک سطح دیگری هستند و خاطره شدند …
ببخشید اما با این نوع نگاه که موسیقی سنتی ایران پیش میرود در خوشبینانهترین حالت به نظر میرسد در چند سال آینده این دو نفر هم نتوانند خودشان را منطبق کنند؟
ناظری میتواند. ادبیات را میشناسد به شرطی که از قالبهای گذشته بیرون بیایند. استاد شجریان را نمیدانم و از نزدیک ایشان را ندیدم ولی ناظری را که دیدم میدانم که کتابخوان و باسواد است. پس میتواند. شما ببینید در گلستانه را کی خوانده است؟ درست است که کار هوشنگ کامکار است ولی باید خودش هم دغدغه داشته باشد. مثل حالا که قربانی حتما دغدغهای داشته که قبول کرده اخوان بخواند.
اما حتما خودت درک کردهای که یافتن خواننده در این شرایط، برای شعرهای مدرن سخت است؟
نمیدانم چرا اینگونه است که در کشور ما همیشه سه یا چهار نفر بالا و یک تعداد زیاد پایین هستند. باور کنید در میان آنهایی که اسمی ازشان نیست خوب هم پیدا میشود. شما الان ببینید نام سالار عقیلی، علیرضا قربانی، همایون شجریان و مقداری هم محمد معتمدی مطرح است. دیگر کسی نیست. نمیدانم چرا همیشه ۱۰ انتخاب نداریم و باید از سه یا چهار نفر انتخاب کنیم.
یک مقدار به مسایل اقتصادی و تجاری برنمیگردد؟
چرا. بخش عمدهاش این است. این نبود کپی رایت از ریشه همه چیز را خراب کرده است. الان شرکت تهیهکننده کار من، میداند که هم آواز پرستوهای آه این همه دانلود میشود ولی از سوی دیگر مطمئن است بالاخره یکسری به خاطر قربانی و احترامی که به او و هنرش میگذارند، کار را میخرند. من مسلما اگر چند کار منتشر کنم و اسم و رسمی داشته باشم با کسانی که اسم و رسم کمتری هم دارند کار مشترک انجام میدهم. الان هم دوست دارم با آنها کار کنم ولی نمیشود ضمن آنکه از این نمیتوان گذشت که امثال قربانی حرفهایتر هستند.
خیلی کم تلاش شده موزیسینهای سنتی به سمت شاعران معاصر بروند. یا اگر رفتند با گرایشهای امثال محسن نامجو کار تلفیقی انجام دادند. فکر میکنی تا کی میتوانی این مسیر را ادامه بدهی؟ اصلا قصد داری ادامه بدهی؟
به طور قطع. اتفاقا دوست دارم شاعر به شاعر پیش بروم. این کار هم موافقش وجود دارد و هم مخالفش. مخالفها میگویند خیلی یکنواخت میشود. موافقان میگویند تکلیف معلوم میشود. البته دوست دارم تک شعر از شاعران معاصر دیگر مثل نصرت رحمانی، ایرج زهری یا بیژن الهی درست کنم ولی هدفم این است که با چند شاعر به صورت آلبوم کار جدید منتشر کنم. در پاسخ به سوال هم باید بگویم شاید بهتر این است که افراد امروزی موسیقی سنتی کمتر به سراغ شعر معاصر بیایند چون بعضی مواقع فجایعی به بار میآید. مثلا یک کار غمگین در شادترین دستگاه اجرا شده است. خیلی خوب است که برخی این سمت نیایند. این کار واقعا مطالعه زیادی میخواهد. برای خودم اما مهم این است که موسیقی ابزاری باشد تا بتوانم شعر را برجسته کنم. خیلی هم قائل به این نیستم که موزیسین هستم یا ادبیاتی. من میخواهم چیزی که دغدغهام هست را بیرون بریزم.
تازهترین آلبوم علیرضا قربانی، خواننده محبوب این روزهای موسیقی ایرانی با عنوان «همآواز پرستوهای آه» انتهای سال گذشته منتشر شد. به باور بسیاری از منتقدان و علاقهمندان موسیقی، این آلبوم از متفاوتترین کارهای قربانی و حتی موسیقی سنتی ایران در چند سال گذشته بوده است. در این آلبوم سیاوش ولیپور به عنوان نخستین آلبوم حرفهای خود در مقام آهنگساز شعرهای مهدی اخوان ثالث را انتخاب کرد. او میگوید دغدغه اصلیاش در «همآواز پرستوهای آه» شعر بوده و تلاش کرده زبان موسیقی، نوعی همآوایی با اخوان ثالث و شعرهایی از او همچون آخر شاهنامه، آواز کرک، چه میکنی و چاووشی ایجاد کند. ولیپور از شاگردان اردوان کامکار است و اکنون در شهر اصفهان به تدریس موسیقی مشغول است. با ولیپور درباره اثر مشترکش با علیرضا قربانی گفتوگو کردهایم که در ادامه میخوانید.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد