19 - 02 - 2023
اهداف و استراتژیهای پیش برنده در صنایع غذایی
مجید اکبری*- توصیف شرایط آینده سازمان در صورت به کارگیری استراتژیهای تدوین شده و استفاده از تمام نیرو و منابع سازمان در حقیقت توصیف دورنمای موفقیت سازمان نامیده میشود که در آن شرحی از اهداف، ماموریت، چشمانداز، استراتژیهای اساسی و معیارهای عملکرد و بعضی از قواعد تصمیمگیری مهم همچون برنامهها و استانداردها ارائه میشود. در صورت تنظیم چنین دورنمایی، افراد سازمان خواهند دانست که چه انتظاری از آنها میرود، پویایی و همسویی انگیزه و نیروی افراد در رسیدن به اهداف سازمان به وجود آمده و نیاز به نظارت مستقیم کاهش مییابد.
تعیین هدفهای سالانه خرد و کلان در سازمان، تعیین سیاستها، ایجاد انگیزه در کارکنان و تخصیص منابع برای اجرای استراتژیهای تدوین شده است که این مرحله، به عنوان مهمترین مرحله معرفی شده است. وظیفه تعیین و تدوین اهداف آینده برعهده مقامات سطوح بالای سازمان و به معنی درک و تشخیص صحیح ماموریت و مقاصد سازمان است. ارزشها و انتظارات جامعه از سازمان و امکانات و منابع سازمان، در تعیین اهداف اهمیت دارد. مسلما همه ما برای خودمان اهدافی در زندگی داریم. زندگی بدون هدف معنایی ندارد و این هدفها هستند که به زندگی معنا میبخشند. این اهداف برای هر فرد متفاوت است و هر شخصی با توجه به گذشته و آیندهای که برای خود متصور است، مجموعه اهدافی خاص و منحصر به خودش را دارد (معدود افرادی هم هستند که بیهدف زندگی میکنند). اگر شما بخواهید از خانه حرکت کنید، در ذهن خود نقشه شهر را مرور و با توجه به دانش و تجربه، بهترین مسیر را انتخاب و بعد حرکت میکنید.
اگر بخواهید به اهداف خود در زندگی دست پیدا کنید باید یک نقشه راه، یا نقشه گنجی داشته باشید تا به کمک آن از بهترین مسیر ممکن بروید تا سریعتر به اهداف خود برسید. وقتی صحبت از برنامهریزی برای رسیدن به اهداف میشود، اکثر افراد معمولا به این فکر میکنند که چه اهدافی برای زندگی خود در نظر دارند و بعد همان اهداف را دنبال میکنند، ولی در کمال تعجب هر چقدر سعی و تلاش میکنند به اهداف خود نمیرسند. علت این ناکامی کاملا واضح است؛ علت این است که این افراد فقط به نقطه پایان فکر میکنند و به فکر راه رسیدن به نقطه پایان نیستند. نکتهای که جای تامل دارد این است هدفی که واقعبینانه و دور از دسترس باشد نهتنها باعث پیشرفت نمیشود، بلکه سبب ناامیدی و دلسردی میشود.
انواع اهداف
ما ۳ نوع هدف داریم که این اهداف در راستای هم هستند: کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت؛ برای رسیدن به اهداف میانمدت و بلندمدت باید از هدف کوتاهمدت رد شویم. اما اهداف کوتاهمدت چه اهدافی هستند؟ این اهداف که زیاد هم به آنها توجه نمیشود در واقع پل ارتباطی بین فعالیتهای شما و اهداف اصلی شما یا همان اهداف بلندمدت شما هستند.
اهداف کوتاهمدت: این اهداف، اهدافی هستند که در آینده نزدیک (برای یک روز، یک هفته یا یک ماه و معمولا کمتر از یک سال)، میخواهید به آنها دست یابید.
اهداف میانمدت: اهدافی هستند که برای یک سال و یا دو سال و کمتر از سه یا چهار سال است.
اهداف بلندمدت: این نوع هدف، همان هدف اصلی و بزرگی است که تمام کوشش خویش را میکنید تا در طول زندگی به آن دست پیدا کنید. این هدف میتواند برای تحقق پیدا کردن به سن و سال ارتباط داشته باشد به صورتی که شما در پایان بتوانید به آن دست پیدا کنید.
این اهداف معمولا برای ۵ سال، ۱۰ سال یا ۱۲ سال یا بیشتر تحقق مییابند و به آنها اهداف بلندمدت میگویند. دانستن تفاوت بین اهداف بلندمدت و کوتاهمدت میتواند در مسیر رسیدن به هدف و موفقیت به ما کمک کند. درک درست از شرایط فعلی و توانایی ترسیم چشمانداز برای آینده پیشرو، بدون درک تفاوت بین اهداف بلندمدت و کوتاهمدت امکانپذیر نیست. این اهداف ذاتا استراتژیک هستند. در سازمانها، اهداف بلندمدت معمولا جهتگیری کلی سازمان در آینده را مشخص میکنند. در زندگی شخصی نیز، اهداف بلندمدت، هم از نظر زمان دسترسی بلندمدت هستند و هم از اهمیت بیشتری برخوردارند. در مقابل اهداف کوتاهمدت، در دسترستر هستند و از تاثیرگذاری کمتری برخوردارند. تحقق این اهداف به سن و سال ما بستگی دارد و بسته به سنمان ممکن است در اواسط یا اواخر عمر خود به بعضی از آنها دست پیدا کنیم. معمولا این اهداف ظرف ۱۰ سال یا بیشتر تحقق مییابند. اهداف بلندمدت از برنامههایی تشکیل میشوند که برای آینده طرحریزی میکنیم و معمولا به خانواده، سبک زندگی، حرفه و بازنشستگی مربوط میشوند. ما معمولا با در نظر گرفتن اینکه ظرف پنج تا بیست سال آینده میخواهیم چهکار کنیم یا دوست داریم در چه جایگاهی باشیم، برای خود اهداف بلندمدت ترسیم میکنیم و سپس برای رسیدن به آنها، از اهداف کوتاهمدت استفاده میکنیم.
اهمیت اهداف کوتاهمدت
در برنامهریزیهای خود به اهداف کوتاهمدت فکر کنید. گاهی ممکن است این اهداف کوتاهمدت زیاد برای شما جذاب نباشند، ولی باید در نظر داشته باشید که برای رسیدن به اهداف بلندمدت باید از اهداف کوتاهمدت کمک بگیرید. به عنوان مثال فرض کنید شما میخواهید در کار خود پیشرفت کنید. اگر برای خودتان اهداف کوتاهمدت در راستای هدف اصلی خود معین کنید و در جهت اهداف کوتاهمدت خود فعالیت کنید، خواهید دید که خیلی زودتر به هدف اصلی خود میرسید. در این مثال اهداف کوتاهمدت شما میتوانند مطالعه بیشتر و افزایش دانش کاری باشد. حالا اگر مثل قبل در همان زمان همیشگی در محل کار حاضر شوید و همان مدت زمان در دفتر کار خود به کار کردن مشغول باشید ولی به شکل موثرتر و بهتر کار کنید، میتوانید خیلی زودتر در کار خود پیشرفت کنید.
اکنون که متوجه اهمیت اهداف کوتاهمدت شدید، باید سعی کنید برای رسیدن به اهداف بلندمدت خود، اهدافی کوتاهمدت معین کنید و بعد در راستای اهداف کوتاهمدت، به فعالیت بپردازید. بر همین مبنا ممکن است در یک نگاه سطحی فعالیتهای شما هیچ ارتباطی به اهداف بلندمدت شما نداشته باشند ولی اگر درست برنامهریزی کرده باشید میدانید که شما برای اهداف کوتاهمدت خود دست به انجام فعالیتهای مختلف میزنید و این اهداف کوتاهمدت هستند که شما را به اهداف اصلیتان میرسانند.
نحوه استفاده از اهداف
شما برای طراحی جدول برنامهریزی برای خودتان باید از بالا به پایین پیش بروید، به این معنی که ابتدا باید اهداف بلندمدت یا همان اهداف اصلی خود را مشخص کنید. مرحله دوم تعیین اهداف کوتاهمدت است؛ اینکه برای رسیدن به یک هدف بلندمدت به چه اهداف کوتاهمدتی نیاز دارید. مرحله آخر هم تنظیم فعالیتهایی در راستای اهداف کوتاهمدت است و شما باید ابتدا از فعالیتها شروع کنید تا به اهداف کوتاهمدتی برسید که شما را به اهداف بلندمدت میرسانند. اهداف کوتاهمدت اغلب پُلی به سوی اهداف بلندمدت محسوب میشوند. این اهداف، مکمل اهداف بلندمدت هستند و دستیابی به آنها ما را قادر میسازد به اهداف بزرگتر نیز برسیم.
انواع اهداف کوتاهمدت
اهداف کوتاهمدت هم به دو دسته تقسیم میشوند؛ اهداف اصلی و اهداف موقتی. از ویژگیهای اهداف کوتاهمدت قابل قبول، انعطافپذیری، قابل اندازهگیری، برانگیزاننده، قابل فهم، مناسب و قابل دسترس است.
اهداف کوتاهمدت اصلی: اهداف کوتاهمدت اصلی، اهدافی هستند که به احتمال زیاد ظرف کمتر از یک سال به آنها خواهیم رسید. این هدفها در واقع بخشی از مسیر تحقق اهداف غایی ما هستند. مثلا برای پزشک شدن که یک هدف بلندمدت غایی است باید هدف کوتاهمدتی مثل قبولی در کنکور را محقق کنیم.
اهداف کوتاهمدت موقتی: این اهداف معمولا در کمتر از یک ماه محقق میشوند. اغلب برای بهبود مهارتهای فنی آنها را ترسیم و روزانه برآنها تمرکز میکنیم.
انواع اهداف بلندمدت
اهداف بلندمدت نیز خود به دو دسته تقسیم میشوند؛ اهداف بلندمدت مادامالعمر و اهداف بلندمدت غایی.
اهداف بلندمدت مادامالعمر: اهداف مادامالعمر در یکی از موضوعات خانواده، شغل و حرفه، تحصیلات، امور مالی یا صرفا کسب لذت قرار میگیرند. هدف مادامالعمر ما ممکن است این باشد که هم حسابدار شویم و هم فوقلیسانس بگیریم، چهار فرزند داشته باشیم، صدها میلیون تومان پول جمع کنیم یا به دور دنیا سفر کنیم. این نوع اهداف معمولا در ابتدا کلی هستند اما وقتی بهسمت آنها حرکت میکنیم، تعریف و معنای خاصتری پیدا میکنند. اهداف مادامالعمر اغلب مهمترین و معنادارترین اهداف ما هستند. تنها مشکلی که وجود دارد، این است که زمان زیادی برای رسیدن به این اهداف لازم داریم. در نتیجه ممکن است نتوانیم روی آنها تمرکز کنیم، از این شاخه به آن شاخه میپریم و نمیتوانیم برای رسیدن به اهداف مادامالعمرمان، نگرش مثبتی داشته باشیم. به همین دلیل، داشتن مربی سودمند است.
اهداف بلندمدت غایی: اهداف غایی کلیدی هستند که باید اول آنها را تحقق ببخشیم تا بتوانیم به اهداف مادامالعمر خود برسیم. این اهداف معمولا ظرف یک تا ۱۰ سال تحقق مییابند. اگر هدف مادامالعمر شما این باشد که پزشک شوید، هدف غایی شما رفتن به دانشکده پزشکی خواهد بود یا اگر هدف مادامالعمر شما سفر به دور دنیاست، هدف غایی شما پسانداز کردن مقدار معینی پول خواهد بود.
تفاوت بین اهداف بلندمدت و کوتاهمدت
اهداف کوتاه و بلندمدت هم از نظر زمان تحقق اهداف تفاوت دارند و هم از حیث تاثیرگذاری بر مسیر کلی زندگی. ولی با تمام این تفاسیر و تفاوتها، در عمل اهداف کوتاهمدت و بلندمدت از هم جدا نیستند. تحقق اهداف بلندمدت در گرو توجه و تعیین اهداف کوتاهمدت است. قرار دادن اهداف کوتاهمدت در کنار هم برای رسیدن به اهداف بلندمدتتر لازم است. این درحالی است که اهداف کوتاهمدت، هدفهای مقطعی زندگی ما هستند. نکته مهم این است که اهداف بلندمدت و کوتاهمدت ما در یک مسیر باشند، چراکه اهداف کوتاهمدت همچون نقاط هستند که از اتصال آنها به یکدیگر اهداف بلندمدت شکل میگیرد.
ماموریت و چشمانداز
چشمانداز: چگونگی سازمان در آینده را تعریف میکند. چشمانداز یک افق درازمدت است که گاهی جهانی که سازمان در آینده در آن فعالیت دارد را توصیف میکند. برای مثال، نیکوکاری که به فقیری کمک میکند ممکن است چشماندازی داشته باشد که میگوید «یک جهان بدون فقر». یک چشمانداز، آینده سازمان را به صورت خلاصه بیان میکند و روی آینده متمرکز میشود.
ماموریت: هدف بنیادی یک سازمان یا یک سرمایهگذاری را بیان میکند. مختصرا توضیح میدهد چرا سازمان وجود دارد و برای رسیدن به چشماندازش چه کاری انجام میدهد. یک ماموریت گاهی جزئیات کارهایی را که انجام داده در اختیار میگذارد و به سوال «چه کاری انجام میدهیم؟» پاسخ میدهد و گاهی ماموریت مشتری و فرآیندهای مهم را تعریف میکند. ازجمله سطح کارایی مطلوب را به آگاهی شما میرساند و معیار تصمیمگیری صریح را مهیا میکند. تنها در معدودی از شرکتها چشمانداز ممکن است شبیه ماموریت باشد، اما این میتواند یک خطای سنگین باشد، چراکه میتواند موجب سردرگمی مردم شود.
کدام یک اول میآیند؟ ماموریت یا چشمانداز؟ بستگی دارد. اگر شما یک کسبوکار تازه یا طرح یا برنامه جدید برای خدمات جاری خود داشته باشید، آنگاه چشمانداز، ماموریت و باقی برنامههای استراتژیک را هدایت خواهد کرد. اگر شما یک کسبوکار تاسیس شده دارید آنگاه ماموریت، چشمانداز و باقی برنامههای استراتژیک را هدایت میکند. در هر صورت نیازمند دانستن اهداف بنیادی خود یعنی ماموریت موقعیت کنونی شما از نظر منابع درونی و قابلیتها (نقاط قوت/ضعف) و شرایط بیرونی (فرصتها یا تهدیدها) و اینکه به کجا میخواهید بروید و چشمانداز آینده هستید. چون این مهم است که شما پایان و نتیجه مطلوب را از ابتدا در نظر بگیرید.
برنامهها:
از بعد زمان به کوتاهمدت و بلندمدت که در بالا به آن اشاره شد و از بعد سطح به استراتژیک، تاکتیکی، عملیاتی تقسیم میشود.
برنامه استراتژیک: تعیین اهداف بلندمدت و حیاتی سازمان و طریقه نیل به آن.
تاکتیکی: اتخاذ تصمیمهای کوتاهمدت برای حداکثر بهرهوری از منابع.
عملیاتی: تعیین عملیات (فعالیتها) لازم جهت نیل به اهداف استراتژیک، از طریق وسایل (تاکتیکهای) تعیینشده.
برنامههای بلندمدت بیانگر نتیجههای مورد انتظار از اجرای برنامههای کوتاهمدت است. مدیران برای دستیابی به هدفهای بلندمدت مورد نظر راههای عملی پیشنهاد میکنند. چارچوب زمانی این برنامهها و هدفها و استراتژیها باید با هم سازگار باشند که معمولا بین ۲ تا ۵ سال طول میکشد و برنامههای بلندمدت باید به صورت کمی، واقعی، قابل درک، چالشگر دارای سلسلهمراتب سازمانی، قابل دستیابی و با هدفهای واحدهای سازمانی سازگار باشند. برای دست یافتن به موفقیت بلندمدت، مدیران معمولا در حوزههای سودآوری، بهرهوری، موقعیت رقابتی، بهبود کارکنان، روابط کارکنان، رهبری تکنولوژی، مسوولیت اجتماعی برنامههای بلندمدت را تعیین میکنند.
وقتی صحبت از برنامهریزی برای رسیدن به اهداف میشود، اکثر افراد معمولا به این فکر میکنند که چه اهدافی برای زندگی خود در نظر دارند و بعد همان اهداف را دنبال میکنند. ولی در کمال تعجب هرچقدر سعی و تلاش میکنند به اهداف خود نمیرسند.
علت این ناکامی کاملا واضح است. علت این است که این افراد فقط به نقطه پایان فکر میکنند و به فکر راه رسیدن به نقطه پایان نیستند. به همین دلیل است که تاکید میکنم در برنامهریزیهای خود به اهداف کوتاهمدت هم فکر کنید. گاهی ممکن است این اهداف کوتاهمدت زیاد برای شما جذاب نباشند ولی باید در نظر داشته باشید که برای رسیدن به اهداف بلندمدت باید از اهداف کوتاهمدت کمک بگیرید.
ادامه دارد …
* کارشناس اقتصادی و بازرگانی
(برگرفته از مطالب حسین حاتمی در مدیریت و کارآفرینی در هزاره سوم و مهدی جباریان)
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد