29 - 11 - 2022
اوباما و نتانیاهو؛ رفاقتی که بوی جوراب گرفته!
محمدرضا ستوده
اوباما به نتانیاهو گفت: میخواهیم تحریمهای ایران را
کاهش دهیم.
بعد از اینکه اوباما این حرف را به نتانیاهو زد، میان آنها جر و بحثی در گرفت که مشروح این جر و بحث به این شرح است:
نتانیاهو: خیلی اخلاقت بد شده. دیگه مث روزای اول نیستی!
اوباما: بیخود شلوغش نکن. طوری نشده که فقط میخوام یه کم کاهش بدیم.
نتانیاهو: تو اینطوری نبودی. از وقتی با حسن تلفنی حرف زدی اینطوری شدی!
اوباما: تو داری حسودی میکنی و تو میخوای من فقط مال تو باشم ولی من میخوام مال همه جهان باشم!
نتانیاهو: دوسه بار نصف شب بهت زنگ زدم اشغال بودی. تا صبح گریه کردم …
اوباما: الکی واسه خودت قصه نباف. من و حسن فقط دوست معمولی هستیم. از اون روز به بعدم دیگه با هم حرف نزدیم …
نتانیاهو: تلفنی که حرف زدین، تحریمها رو هم که میخوای کم کنی فقط مونده تو فیسبوک همدیگه لایک بزنین
اوباما: من تو رو دوست دارم. اینو بفهم!هیچ چیزی بین من و حسن وجود نداره …
نتانیاهو: تو اول به اون زنگ زدی، وقتی داشت برمیگشت انقدر حالت گرفته بود که نتونستی تحمل کنی و بهش زنگ نزنی … گوشیتو ببینم؟
اوباما: واسه چی؟!
نتانیاهو: بده، کار دارم
اوباما گوشی خود را به نتانیاهو میدهد.
نتانیاهو: چرا کوشیت silente?! دیدی!دیدی زیر سرت بلند شده!
اوباما: آره … آره … من هر شب با حسن حرف میزنم. خیلیام ازش راضیام. اون خیلی مهربونه برعکس تو. تو همش غر میزنی همش دعوا میکنی همش بهانه میگیری هیچ جوری راضی نمیشی دیگه خستهام کردی!
نتانیاهو: باشه، باشه خوبه که خودت به زبون اومدی … تو برو با اون هر کاری دلت میخواد بکن، منم میرم خونه مادرم، اینجا دیگه جای من نیست …
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد