19 - 12 - 2022
اوراق مقتلی که خبرها در او گم است
محبوبه
حقیقی
دو، سه سالی است که به تبع شرایط و محدود شدن گردهماییها، امکان حضور در جلسات مذهبی آنچنان که دوست داشتیم، فراهم نیست. شاید به همین دلیل است که بازگشت به شیوههای عزاداری سنتی موجب بازخوانی سیری تاریخی شد که از قضا دوست داشتنیتر و برای احوال روزگار ما کارآمدتر است. خواندن حسین وارث آدم شریعتی و نشستن پای سخنرانیهای نواندیشان دینی شاید به ما یاد داد که حسین پیرو میخواهد نه عزادار اما شرایط سالهای اخیر به نزدیک شدن به شیوههای سنتی عزاداری یادمان آورد که اساسا نظریه حسین پیرو میخواهد نه عزادار از همان عزاداریهای هزارساله درآمده است گویی که وجدان جمعی مردمان، پدران و مادران ما که این حادثه را با عمق وجودشان شنیدند و برایش گریستند در یک سیر تاریخی به این نتیجه رسید که خوب است آنچه را برایش گریه میکنیم در زندگیهای روزمرهمان به کار ببندیم. اینگونه شد که در بازهای از تاریخ، باور مردمان سرزمین ما که مومنترین مردمان به عزای حسین بودند، شد: «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» و یاد گرفتیم که برای هر کس در زندگیاش عاشورایی است، همان لحظهای که قرار است تصمیم بگیرد در صف حق میایستد یا باطل، دوشادوش مظلوم است یا پا به پای ظالم. اینگونه شد که کمکم گریستن و رفتن به مجالسی که قصه کربلا را برایمان نقل میکنند تبدیل به عملی شد که دور از پیروی حسین میشمردیم و خواستیم تا پیرو باشیم و نه عزادار.
به باور من اما تکرار هر روزه شنیدن این حادثه است که پیرو میسازد. همچنان که شهید مطهری میگفت
« اگر کسی گریستن مردمان یک جامعه را در اختیار بگیرد، یعنی عمیقترین احساسات انسانی آنها را مالک است و این یعنی آن مالک میتواند قلب، روح و شیوه زیستن مردمانی که برایش میگریند را در دست بگیرد». واضح است که منظور
دروغ، جعل و مداحیهای بیسر و ته و مرثیه سراییهای سراسر بیادبانه و عربدهکشیهای شرمآور که در دهههای اخیر باب شده، نیست. منظور آن شیوه حقیقی و سنتی عزاداری است که راههایی برای نقل و بازسازی ماجرا پیدا کرده بود و قصه را همانگونه که هست روایت میکرد و باز روایت میکرد و باز روایت میکرد و این روایت کردن را بیش از هزار سال ادامه داد و هر بار عمیقترین عاطفههای انسانها را برای همان روایت تکراری متاثر میساخت. همان شیوه عزاداری که از قضا هنوز و همچنان در خانهها و محافل خود پرچمداران نواندیشی دینی برپاست اما ما که به جبر روزگار عزاداریها را بد و توهینآمیز و کوتهفکرانه دیده بودیم کمی که جوان شدیم شبهای گریستن و عزاداری حسین(ع) را پای منبرهای سخنرانی میگذراندیم. اگرچه پر مغز، غرورآفرین و آموزنده بودند اما انگار بیآنکه برای آن حقیقت ناب برای آن پاکبازی شورانگیز و برای آن باور و ایمان بیبدیل حسین به آزادی، جوانمردی و دردمندی برای انسانها گریسته باشی در عمق جانت ریشه نمیگیرد، گویی که تا برای دردهای مردی که میگفت «مثل من با مثل یزید بیعت نمیکند» نگریسته باشی و سوگوار او نبوده نباشی پیروش نمیتوانی بود.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد