1 - 04 - 2020
بازی کردن
دست بازی روزگار، شرایط مختلفی را برای انسان فراهم میآورد که گاهی گریز از آن ناممکن مینماید. آنچه میتوان تجربه زیسته آدمی نامید به واسطه درنگها و تردیدها شکل میگیرد و در گردش روزگار خود را بر روند زندگی تحمیل میکند. بزنگاه این انتخاب و تردید، بنمایه تابلوی پیشرو را شکل میدهد و ترجمانی نوین از دغدغههای وجودی هنرمند را بیان میکند. محبعلی در اینباره میگوید:
«زیستن در شرایط ناامن و نااستوار به تردید فرد در چگونگی و کیفیت زندگی میانجامد. نااستواری او را به انتخابهای موقت و گذرا میکشاند و توقف طولانی در تردیدها، عاقبت او را سهلنگر میکند. چیزی شبیه به بازی کردن که در آن به طور موقت در شرایط قوانین بازی قرار میگیریم و تابع آن، قواعد بازی را تعقیب میکنیم، اما وقتی زمان بازی بسیار طولانی میشود دیگر بازی کردن، زیستنمان میشود یا زیستنمان بازی کردن.»بیننده در این اثر با جمعیتی انسانی مواجه میشود که از درختی سترگ و پر شاخ و برگ بالا رفته و بر آن نشستهاند. ترک زمین به عنوان موطن اصلی و نشستن بر درخت، میتواند اشارهای ضمنی به مفهوم مهاجرت و شرایط نامطمئن پس از آن باشد که پیش از این نیز در برخی آثار محبعلی بیان شده است. از سوی دیگر درخت را میتوان سمبلی از زندگی و وجود بشری دانست که دوراهیهای انتخاب در آن بسان شاخههای بسیار هر روز مسیرهای متفاوتی را در پیش روی قرار میدهد. از دیگر سو عمل بالا رفتن و نشستن بر شاخههای درخت یکی از نوستالژیهای دوران کودکی است. بچههایی که دیروز از برای سرگرمی بالای درختان میرفتند امروز در تلاشی مداوم برای بالا رفتن و ترقی در مسیر زندگی هستند و به هر شاخهای برای بودن و ماندن متوسل میشوند. در انتخاب راه دچار تردید و دودلی شده و این اضطراب مداوم را در کشاکش جریان زندگی فراموش میکنند. رهاورد چنین تلاشی گم کردن خود در هزارتوی بازی روزگار است؛ چیزی که از لذت بازیهای کودکانه جداست.مهرداد محبعلی متولد ۱۳۳۸ در تهران است او که در دانشکده هنرهای زیبا نقاشی خوانده است. نخستین نمایشگاه انفرادی خود را سال ۱۳۶۸ برگزار کرد و تا امروز دهها نمایشگاه انفرادی و گروهی از آثار او برگزار شده است. آخرین نمایشگاه انفرادی این هنرمند سال ۱۳۸۳ در گالری لاله برگزار شده است و این نمایشگاه نخستین نمایشگاه او پس از ۱۰ سال است.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد