24 - 03 - 2020
با امید و عشق بمانی!
مجید عابدینیراد- پیش از ظهر بود که رضا زنگ زد و چیزی نگذشت که آمد تا گپی با هم بزنیم. وارد آپارتمان که شد گفتم: پارسال دوست، امسال آشنا! تو کجا بودی مرد حسابی که یه خبری هم از خودت ندادی!؟
رضا که خیلی ترگل و ورگل به نظر میرسید گفت: راستش با بچهها رفتیم مشهد زیارتی کردیم و برگشتیم! جات خالی خیلی بهمون خوش گذشت و جای تو رو هم خالی کردیم! چند ماه بود که از تهرون بیرون نرفته بودیم و داشتیم دق میکردیم!
دعوتش کردم که بنشیند و گفتم: به هر حال قبول باشه! کاشکی برای من هم دعا میکردی تا از این رخوت عاشقانه زودتر بیام بیرون! من هم دیگه از تهرون حوصلهام سر رفته و میخوام زودتر برگردم پیش عشقهای پاریسیم!
بعد که هر دو مقابل هم روی مبلها قرار گرفتیم رضا دوباره گفت: راستی عابد پیشبینی تو که گفتی ترامپ دادستان کل رو به خاطر نگارش اون نامه مشکوکی که دوماه پیش توی نیوریوکتایمز علیه او چاپ شد بعد از انتخابات کنگره برکنار میکنه، درست از آب دراومد! یادته همون نامه مشکوکی که اعلان کرده بود عدهای از مقامهای عالیرتبه کاخ سفید در درون دولت گروه مقاومتی در رابطه با تصمیمات خطرناک ترامپ تشکیل دادهاند! که ازش به عنوان شبهکودتا توی مطبوعات خودمون حرف زده بودند!
گفتم: از انشای نامه معلوم بود که کار یک حقوقدان یا یه قاضی عالیرتبه باید باشه، و توی دولت ترامپ کسی غیر از وزیر دادگستری نمیتونست نویسنده اون نامه باشه! خندهدار اینجاست که همه فکر میکنن این برکناری به خاطر متوقف کردن کار مولر که داره روی دخالت روسیه در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا تجسس میکنه هست! به کل تحلیلگرها یادشون رفته که ترامپ یه مرد انتقامجوی تمامعیاره! بعد هم از هر کس که سدی جلوش ایجاد کنه نمیگذره! نمونهاش همین بنسلمانه که برای آتشبس در یمن سنگاندازی کرد و الان داره تاوانش رو بدجوری پس میده!
رضا بعد از نوشیدن جرعهای از چایش گفت: عابد خیلی دلم میخواد یه بار از ارتباط تحلیل شعر و بسط دادنش به کشف رازهایی که در دنیای واقع میگذره برام بگی! توی راه مشهد خانمم راستش از اولین ملاقاتهای ما با هم پرسید؛ یادش انداختم که کمی بیشتر از دوسال پیش بوده.
لبخندی زدم و گفتم: اولین درد دلهای من با تو توی مسافرخونه نوساز حاجی پیش اومد، وقتی که دوباره عاشق شده بودم! یادته که چطور روحیهام از این رو به اون رو شده بود!
رضا در حالت رویایی فرو رفت و گفت: نگاه کن! سالها چقدر تند میگذرن! آره زمانی بود که میرفتی فرانسه تا سه ماه بعدش برگردی و یکباره سه سال برگشتنت طول کشید!
گفتم: درسته. و اون موقع که توی آپارتمان کوچه بلوکی مینشستم تو دیگه مرتب میاومدی به دیدنم! حرفهامون در مورد جان گرفتن انگیزهام برای ادامه زندگی پیش اومد.
رضا جون حالا که حرف از عاشقی شد باید بدونی که رمزگشایی از شعر بدون عشق میسر نیس! اونهم شعرهایی که اساسشون روی زبان خواب هستند. آخه از راه تحلیل خواب هست که علم تحلیلگری در همه امور زاده شده! دنیای سیاست هم در نهایت قصههای معمادار مثل خوابهامون هستند که راه گشایشگریشون مشابه همدیگهاند!
رضا که باید زودتر برمیگشت خانه آخرین جرعه از چایش را سر کشید!
وقتی داشتم تا دم در بدرقهاش میکردم گفتم: آخه خوابهای ما همشون قصههای عاشقانه هستند و تو تنها در حال و هوای عاشقی هست که پی به تعبیر و معنی پیامهای خوابهات میبری! همه کسایی که میرن پهلوی روانکاو چون ابتدا عاشق او میشن هست که میتونند راه تحلیل خوابهاشون رو یاد بگیرند، تا گره غمهاشون به دست خودشون باز و از میون برداشته بشن! منتها اون عشق خیلی خاص، که راهگشای هر نوع تحلیلی میشه رو نباید با عشق از نوع معمول یکی دونست! همون نوع عشقی که حافظ ازش میگه!
رضا قبل از پایین رفتن از پلهها رو به من کرد و گفت: خدا کنه همیشه با امید و عشق بمونی.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد