9 - 11 - 2019
بهرهوری با اهرم خلاقیت
نقش و جایگاه صنعت در توسعه اقتصادی بر کسی پوشیده نیست و از همین رو گسترش صنایع کوچک و متوسط به سیاستهای اصلی بسیاری از کشورها تبدیل شده است.
آنچه بر اهمیت و جایگاه این صنایع در اقتصاد میافزاید، توجه ویژه آنان به کسب مزیت رقابتی سازمانی است.
به نظر میرسد این مهم در سایه نوآوریهای سازمانی و آموزش خلاقیت در جهت حل مسائل، کیفیت ستادههای سازمان را بالا میبرد. هدایت ستادههای سازمانی به بازار کار بر ارتقای بهرهوری سازمانی تاثیر میگذارد و در نهایت با نتایجی همچون رشد اقتصادی و بهرهوری اقتصادی همراه میشود.
محمدعلی فیضپور*- کشورهای جهان با تکیه بر نوآوری در پی افزایش بهرهوری و بهبود وضعیت اقتصادی بوده و از دلایل عمده این توجه وجود رقابت فزاینده بین جوامع است. از سویی، بنگاههای کوچک و متوسط بستر توسعه کارآفرینی، نوآوری و سایر رویههای مخاطرهآمیز مهیاکننده زیرساخت رشد طولانیمدت پویا و پایدار تلقی شده و از این طریق بیش از ۹۰ درصد از تجارت جهانی و ۵۰ تا ۶۰ درصد اشتغال را به خود اختصاص دادهاند. در این پژوهش با بررسی پدیده نوآوری در بنگاههای کوچک و متوسط استان یزد، موانع و زمینههای آن مورد شناسایی و کنکاش قرار گرفته است.
نتایج حاصل از پردازش و تجزیه و تحلیل دادهها نشان میدهد ۴۵ درصد بنگاهها در نمونه مورد مطالعه نوآور بودهاند. از نظر مدیران این بنگاهها، زیرساخت ارتباطات و موسسات مالی بیشترین تاثیر را بر بروز نوآوری دارند. از سوی دیگر عدم دسترسی به امکانات مالی، عدم وجود نیروی انسانی متخصص و عدم وجود بازار کافی برای محصولات جدید عمدهترین موانع نوآوری در بنگاههای مورد مطالعه محسوب میشود. شرکت در نمایشگاههای ملی، توجه به سلایق و نظرات مشتریان، قرار گرفتن در شهرکهای صنعتی و حمایت مدیریت ارشد، عمدهترین زمینههای نوآوری را تشکیل میدهد.
تعریف نوآوری
نوآوری یا تبدیل افکار و اندیشههای جدید به عمل توسط مدیران و کارکنان بنگاههای تولیدی دارای اهمیت ویژهای است. امروزه بنگاههایی موفق هستند و میتوانند در دنیای پررقابت کنونی ادامه حیات دهند که دائما افکار و اندیشههای جدید را کاربردی کنند و محیطی مساعد برای بروز خلاقیت و نوآوری ایجاد کرده و ارزش سودآوری طرحهای ابتکاری را میدانند. نوآوری کمک بسیار موثری به رشد تجاری بنگاهها میکند و لازمه بقا و حفظ و ارتقای موقعیت آنهاست. از آنجا که پیشبینی تغییرات بازار بعضا مشکل و پیچیده است، مدیران بنگاهها باید پیوسته درصدد تولیدی توام با نوآوری و رفع سریع نیاز و جلب رضایت مشتریان باشند. برخی معتقدند در طول زمان بنگاههای غیرنوآور از صحنه محو میشوند.
جامعه جهانی کنونی پیوسته دچار تحول و دستخوش دگرگونی است. لازمه زیستن در چنین محیط متغیر و بیثباتی، اعمال مدیریت خلاق و بهرهگیری از نوآوری است. خلاقیت باعث میشود نیروهای بااستعداد در واحدهای صنعتی به پرورش اندیشههای خود بپردازند و با تبدیل اندیشههای پردازششده به نوآوری، آن بنگاه میتواند با تهدیدهای داخلی و خارجی که هر سازمان ناگزیر به مقابله با آن است بر آن غلبه کرده و به بقای خود در بازار ادامه دهد. نوآوری باعث افزایش رشد اقتصادی میشود، بهرهوری را بالا میبرد و باعث به وجود آمدن تکنولوژی، کالاها و خدمات جدید میشود.
نوآوری عاملی است که نه تنها کشورها را از وابستگی تکنولوژی به دیگران رها میسازد بلکه آنها را صادرکنندگان صنعت و تکنولوژی به دیگر کشورهای جهان قرار میدهد. اگرچه در سالهای اخیر ارزش و قدر نیروی انسانی در پیشرفت و شکوفایی صنعت و تکنولوژی تا حدود زیادی شناخته شده است، اما متاسفانه در قریب به اتفاق واحدهای تولیدی و همچنین سازمانهای کشور بستر مناسبی برای رشد و شکوفایی اندیشهها وجود ندارد و تا زمانی که بستر مناسب برای انجام اقدامی فراهم نباشد فعالیتهای مقطعی سودی نخواهد داشت.
از طرفی بنگاههای کوچک و متوسط (SMEs) در اقتصاد کنونی جایگاه ویژهای یافته است و رغبت به سرمایهگذاری در این بخش سیر صعودی دارد، به نحوی که سهچهارم اشتغال مولد در جهان به این گروه از شرکتها تعلق دارد. در بسیاری از صنایع به گونهای روزافزون عدم نوآوری مخاطره تلقی میشود. مصرفکنندگان و همچنین بازارهای صنعتی دارای تغییرات دورهای بوده و بهبود کالا را خواستارند. مدیران بخش صنعت میتوانند ظهور خلاقیت را در سازمانها با ایجاد زمینههای مناسب تسریع یا با ایجاد فضای نامناسب آن را عقیم کنند.
در برنامه سوم توسعه اقتصادی و اجتماعی کشور (۱۳۸۳-۱۳۷۹) توسعه بخش صنایع کوچک و متوسط با ساختار پایدار، به عنوان پایهای برای کاهش فقر، ایجاد اشتغال، کاهش وابستگی اقتصاد به درآمد فروش نفت و تجدید ساختار چارچوب تجارتی موسسات مورد تاکید قرار گرفته است. همچنین در برنامه چهارم توسعه کشور، توجه ویژهای به گسترش زیرساختهای توسعه بنگاههای اقتصادی کوچک و متوسط، توسعه کارآفرینی و ایجاد فناوریهای نوین شده است. نوآوری در بنگاههای صنعتی کوچک و متوسط خصوصا در استان یزد که استانی صنعتی قلمداد میشود از اهمیت ویژهای برخوردار است. رقابتی شدن صنایع لزوم توجه به مبحث نوآوری در صنایع را ایجاب میکند.
نوآوری و بنگاههای کوچک و متوسط
اگرچه در اکثر موارد واژههای نوآوری و خلاقیت به صورت مترادف به کار رفته است، اما در ادبیات این حوزه، این واژگان با وجود نقاط مشترک از یکدیگر متمایزند. در حالی که خلاقیت بیشتر یک فعالیت فکری و ذهنی است، نوآوری بیشتر جنبه عملی دارد. در حقیقت محصول نهایی خلاقیت، نوآوری است، لذا قبل از اینکه نوآور باشیم باید خلاقیت داشته باشیم. به طور کلی میتوان خلاقیت را عبارت از بهکارگیری تواناییهای ذهنی برای ایجاد یک فکر و اندیشه نو و نوآوری را عملی و کاربردی ساختن افکار و اندیشههای نو ناشی از خلاقیت دانست. به عبارت دیگر در خلاقیت اطلاعات جدید به دست میآید و در نوآوری آن اطلاعات به صورتهای گوناگون در بازار عرضه میشود.
تحقیق در مورد عناصر تشکیلدهنده خلاقیت و نوآوری، بیش از یک قرن پیش توسط دانشمندان علوم اجتماعی شروع شد، ولی انگیزه اساسی برای پژوهش بیشتر در سال ۱۹۵۰ توسط Guilford ایجاد شد. او خلاقیت را با تفکر واگرا (دست یافتن به رهیافتهای جدید برای حل مسائل یا مشکلات) در مقابل تفکر همگرا (دست یافتن به پاسخهای صحیح) مترادف میدانست.
Kanon (1967) نوآوری را ایجاد ایدههایی که برای سازمان جدید است میداند. Marquis (1969) نوآوری را به عنوان معرفی «یک واحد تغییر تکنولوژیکی» میداند که منظور خود را از تغییر تکنولوژیکی به نقل از شومپیتر، «یک محصول، خدمت یا استفاده از فرآیندی جدید» معرفی کرده است. Atrick(1974) نوآوری را در قالب مفهوم فرآیند تعریف کرده است. او فرآیند نوآوری را در سه مرحله به وجود آوردن اندیشه، پرورش اندیشه و به کارگیری اندیشه میداند. Alberscht (1987) نیز مراحل نوآوری عملی و قابل اجراتری را که از پنج مرحله تشکیل شده است، پیشنهاد میکند. او معتقد است که شخص خلاق، اطلاعات پیرامون خود را جذب میکند و برای بررسی مسائل، رهیافتهای مختلفی را مورد بررسی قرار میدهد.
زمانی که ذهن فرد خلاق از اطلاعات خام انباشته شد، به طور غیرقابل محسوس شروع به کار میکند و پس از تجزیه و تحلیل و ترکیب اطلاعات، رهیافتی برای مساله ارائه میدهد.
صاحبنظران ایرانی نیز تعریفهای مختلفی از مفهوم نوآوری ارائه کردهاند. فرنودیان (۱۳۷۰) نوآوری را بیشتر در جنبه عملی و در حقیقت محصول نهایی عمل خلاقیت میداند. آقاییفیشانی (۱۳۷۷) نوآوری را به معنای کاربردی ساختن افکار نو و تازه تعریف میکند. حسینی (۱۳۷۸) نوآوری را به عنوان هر ایدهای جدید نسبت به یک سازمان یا یک صنعت یا یک ملت یا در جهان تعریف میکند. حقایق (۱۳۸۰) نوآوری را خلاقیت متجلی شده و به مرحله عمل رسیده دانسته است، به عبارت دیگر نوآوری یعنی اندیشه خلاق تحقق یافته، یا نوآوری همانا ارائه محصول، فرآیند یا خدمات جدید به بازار است. عبدالکریمی (۱۳۸۱) نوآوری را بیشتر از لحاظ نتایج آن بررسی کرده، به این ترتیب که نوآوری تلاش برای تبدیل ایده خلاق به محصولات یا فرآیندهایی است که نهایتا موجب بهبود خدمات به مشتری، کاهش هزینه یا ایجاد درآمدهای جدید برای یک سازمان میشود.
اگرچه در تمامی تعریفهای ارائه شده از نوآوری نکات مشترکی به چشم میخورد، اما هدف از معرفی تعاریف گاهی متفاوت صاحبنظران از نوآوری، درک بهتر این مفهوم است چرا که نوآوری همچون بسیاری از اصطلاحات دیگر، مانند فناوری یا خلاقیت، تعریف استاندارد یا پذیرفتهشدهای در بین همگان ندارد. در نهایت با توجه به تعاریف ارائهشده، میتوان نوآوری را اینگونه تعریف کرد: نوآوری فرآیند عملی و کاربردی ساختن ایدههای جدید یا توسعهیافته است که میتواند معرفی و استفاده از تکنولوژی جدید در تولید، طرح جدید برای کالای موجود، معرفی و فروش کالای جدید، بستهبندی جدید، ایجاد بازارهای جدید برای محصولات موجود با استفاده از روشهای نوین بازاریابی، کانالهای جدید توزیع و شیوههای جدید ارائه خدمات پس از فروش باشد.
Folt (1998) نوآوری را در دو نوع کلی مطرح میکند؛ نوآوری در محصولات یا تغییر در محصولات یا خدمات یک شرکت و نوآوری در فرآیند، یعنی تغییر در شیوهای که محصولات یا خدمات تولید یا ارائه میشوند.
تغییرات در این دو بعد میتواند تدریجی، ترکیبی و غیرمستمر و ناگهانی باشد. میزان ریسک از تغییرات تدریجی به تغییراتی ناگهانی افزایش پیدا میکند. در تغییرات تدریجی ویژگیهایی به محصول فعلی اضافه میشود و به عبارتی نوع جدیدی از محصول قبلی ارائه میشود. در «نوآوری ترکیبی»، ترکیبی از ایدهها و تکنولوژیهای موجود موجب پیشرفت قابل ملاحظه محصول میشود. برای مثال ترکیب ویدئو و تلویزیون رنگی در یک دستگاه، محصول ترکیبی جدیدی را ارائه داد. در «نوآوریهای ناگهانی» تغییرات اساسی در تکنولوژی روی میدهد که طبیعتا موجب تغییر مهارتهای لازم برای کار با آن تکنولوژی و فرآیندهای تولید میشود و مشکلترین و پرمخاطرهترین نوآوری است. اینگونه تغییرات ناگهانی بر دو نوع نوآوری دیگر تاثیر دارد.
از مفاهیم دیگری که در سالهای اخیر و خصوصا پس از کار معروفDavid Birch (1979) در آمریکا با عنوان «روند ایجاد اشتغال» مورد توجه مضاعف قرار گرفته است، مبحث بنگاههای کوچک و متوسط است. بنگاههای کوچک و متوسط به دلایل متفاوت مانند توانایی ایجاد اشتغال، انعطافپذیری، عدم تفکیک مدیریت از مالکیت و… از بنگاههای بزرگ متمایز شدهاند. این در حالی است که در ایران نیز بیش از ۹۵ درصد از بنگاههای اقتصادی را بنگاههای کوچک و متوسط تشکیل میدهند. اگرچه برای تعریف بنگاههای کوچک و متوسط معیارهای متفاوتی نظیر تعداد کارکنان، حجم سرمایه، حجم داراییها، مقدار فروش و ظرفیت تولید به کار میرود، اما رایجترین و مصطلحترین ملاک تعریف این بنگاهها سطح اشتغال است. از این دیدگاه بنگاه کوچک و متوسط به موسسه اقتصادی ویژهای اطلاق میشود که دارای کارکنانی کمتر از ۵۰۰ نفر باشد. در برخی کشورها رقم پایه کمتر است و تا ۱۰۰ نفر نیز میرسد. تعریف موسسه آمار اروپا (کمتر از ۲۵۰ کارکن) در ۱۹ کشور اروپایی پذیرفته شده و در حال حاضر مقبولترین تعریف در سطح بینالمللی محسوب میشود (تقوی، ۱۳۸۱). اما با توجه به شرایط خاص اقتصاد ایران در این پژوهش بنگاههای با کمتر از ۵۰ نفر کارکن را به عنوان بنگاههای کوچک و متوسط در نظر میگیریم.
پژوهشهای انجام شده
اگرچه تا چندی قبل تصور میشد خلاقیت ویژگی بعضی افراد خاص است و سازمانها درصدد یافتن افراد خلاق برای سازمانهایشان هزینههای زیادی متحمل میشدند، اما امروزه تحقیقات بسیاری نشان داده است که این ویژگی تا حدود زیادی اکتسابی است.Epsetine (1942) پس از حدود ۲۰ سال تحقیق و مطالعه به این نتیجه رسیده است که «همه انسانها از قوه خلاقیت برخوردارند و استثنایی وجود ندارد.»
Shumpte (1945)به عنوان یکی از اولین پیشگامان این حوزه، اهمیت این مساله را برای موفقیت موسسات و به طور کلی تاثیر آن بر روی کل جامعه متذکر شده است.
در جهان در مورد نوآوری در SMEs تحقیقات بسیاری شده است که به ذکر چند نمونه و نتایج آن اکتفا میکنیم: در تحقیقی که در مورد موانع نوآوری در SMEs در کشورهای در حال توسعه با مطالعه موردی کشور قبرس انجام شده است، Hadjimanolis(1998) به این نتیجه رسیده است که موانع نوآوری بیشتر به عملکرد اقتصادی شرکت و گستردگی آن بستگی دارد و اینکه در کشورهای در حال توسعه نیز نوآوری به چشم میخورد و موانع نوآوری در بعضی موارد (مانند منابع مالی یا نیروی کار ماهر) با کشورهای صنعتی شباهت دارد.
همچنین سیاستهای دولت در این راستا نقش مهمی دارد.
Sikka (1998)در پژوهشی دیگر که نوآوریهای تکنولوژی توسط SMEs را در کشور هند مورد بررسی قرار میدهد، او بر قابلیتهای نوآورانه و کارآفرینانه که توسط بنگاههای کوچک و متوسط در هند، برای تولید محصولات با کیفیت بهتر برای کمک و زیرساخت بودن صنایع بزرگ گسترش مییابد، تاکید میکند. در این تحقیق لزوم توجه بیشتر دولت به بنگاههای کوچک و متوسط که پتانسیل بیشتری برای نوآوری و زودبازدهی دارند مورد بحث واقع شده است و خصوصیات بنگاههای کوچک و متوسط کارآفرین در هند و زیربنا بودن آنها برای توسعه صنایع بزرگ مورد تاکید قرار دارد.
در تحقیقی که فعالیتهای نوآورانه در دو بخش صنایع فلزی و الکترونیک کشور هلند مورد بحث قرار میدهد،Kizer ,Dijkstra ,Johannes ,Halman (2001) نوآوری را مهمترین عامل در رشد اقتصادی و افزایش اشتغال میدانند. این تحقیق از یک روش مبتنی بر رگرسیون برای مشخص کردن اهمیت فاکتورهایی که فعالیتهای نوآورانه در SMEs را افزایش میدهند استفاده کرده است.
اطلاعات با مصاحبههای تلفنی با مدیران SMEs در صنایع فلزی و الکترونیک به دست آمده است و پیشنهاد میکند که نوآوری نتیجه یک سیاست پیگیرانه و مشورتی است که میتواند توسط دولت تشویق و تحریک شود.
در ایران نیز تحقیقاتی در زمینه خلاقیت و نوآوری در زمینههای گوناگون صورت گرفته است که به چند نمونه اشاره میکنیم: در تحقیقی تحت عنوان «بررسی و تعیین عوامل موثر در تشویق، بروز و نهادی ساختن خلاقیت و نوآوری در واحدهای تولیدی کشور» به قلم روحالله داودآبادیفراهانی در سال ۱۳۷۳، مدیریت موثرترین عامل در زمینه تشویق، بروز و نهادی شدن خلاقیت و نوآوری، در واحدهای تولیدی معرفی شده است. فرهنگ سازمانی و آموزش نیز رتبه یکسانی را حائز شدهاند که به لحاظ اعم بودن فرهنگ سازمانی، نسبت به آموزش و اینکه آموزش از مهمترین راههای تغییرات فرهنگی است، فرهنگ سازمانی در رتبه دوم و آموزش در رده سوم محسوب شدهاند.
تحقیق دیگری با عنوان «تبیین الگوی مناسب نهادی کردن بهبود و نوآوری در صنایع» به قلم فلورا سلطانیتیرانی در سال ۱۳۷۶، الگوی علّی را تبیین میکند که روابط موجود بین متغیرهای مستقل، میانجی و نهایی برای استمرار و فراگیری نوآوری را نشان میدهد تا نهایتا شرکتهای صنعتی بتوانند با به کارگیری آن، موجبات استمرار و فراگیری (نهادی کردن) بهبود و نوآوری را در شرکتهای خود فراهم کرده و در پرتو تغییر مستمر محصولات و فرآیند تولید توان رقابت در صحنههای بینالمللی را پیدا کنند. تحقیقی تحت عنوان «شناسایی و تحلیل موانع بازدارنده شکوفایی خلاقیت و نوآوری در کارکنان برنامهساز صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران، مرکز یزد» به قلم محمد علیپور روستایی در سال ۱۳۸۳، عوامل بازدارنده خلاقیت از دیدگاه کارکنان حوزههای مختلف ارزیابی شده و موانع بازدارنده فردی، موانع بازدارنده سازمانی و تشکیلاتی، موانع مدیریتی و نظارتی و موانع مالی و امور پشتیبانی به عنوان موانع بروز خلاقیت شناسایی شدند و در نهایت میزان بازدارندگی هر یک از این عوامل با توجه به نظرات مصاحبهشوندگان اولویتبندی و راهکارهای پیشنهادی جهت رفع موانع موجود ارائه شده است.
همچنین تحقیقی با عنوان «بررسی میزان خلاقیت مدیران دوره متوسطه ناحیه ۲ آموزشوپرورش شهرستان یزد» به قلم محمدحسین دهقانطزرجانی در سال ۱۳۸۴ به این نتایج دست یافته است: ۳۸ درصد از مدیران دارای خلاقیت خیلی زیاد و ۶۲ درصد دارای خلاقیت زیاد هستند، همچنین نشان داده شده است که بین متغیرهای سن، جنس، رشته تحصیلی، مدرک تحصیلی و سابقه مدیریت با میزان خلاقیت مدیران رابطه معنیداری وجود ندارد.
تبیین موضوع و سوالات تحقیق
جامعهای که نیروهای انسانی آن فاقد خلاقیت و نوآوری باشند، جامعهای است که پیشرفتی در آن مشاهده نمیشود. یک جامعه پویا و پیشرو، جامعهای است که همواره در همه ابعاد دست به بازنگری در وضعیت خود زده و در صورت مشاهده نواقص و مشکلات، طرحهای نو و مبتکرانهای را جایگزین آنها میسازد. تقریبا تمامی کشورهای جهان در جهت افزایش بهرهوری و بهبود وضعیت اقتصادی در پی نوآوری هستند. افزون بر این نوآوری، به ویژه در بعد اقتصادی و صنعت، موجب صرفهجوییهای اقتصادی بسیاری میشود. امروزه آن دسته از سازمانها و نظامها میتوانند در محیط پیچیده و پویا، به بقای خود ادامه دهند که به طور مستمر قادر باشند ایدهها و طرحهای جدیدی را که لازمه مقابله با فشارها و تحولات محیطی است ایجاد و منتشر کنند. نوآوری یک عمل بنیادی برای به دست آوردن سود پایدار و ایجاد شرایط رقابتی مناسب جهت نفوذ به بازارهای صادراتی جهان محسوب میشود (رضایینژاد، ۱۳۷۸). همچنین نوآوری در صنایع استان یزد از اهمیت بسیاری برخوردار است. نوآوری میتواند باعث ارتقا و شکوفایی صنایع استان و خصوصا صنایع نساجی و صنایع کانی غیرفلزی که از لحاظ تعداد واحد و میزان اشتغال دو صنعت عمده استان یزد هستند شود. این پژوهش با مطالعه صنایع نساجی و کانی غیرفلزی (با توجه به درصد بالای اشتغال این دو صنعت در استان یزد) درصدد دستیابی به اهدافی همچون سنجش میزان نوآوری در بنگاههای کوچک و متوسط صنایع نساجی و کانی غیرفلزی استان یزد و تفکیک بنگاههای صنعتی نوآور و غیرنوآور و تشخیص عوامل موثر بر نوآوری و شناسایی موانع عمده فراروی نوآوری از دیدگاه مدیران SMEs و در نهایت ارائه راهکارها و پیشنهادهایی برای ارتقا و بهبود نوآوری در بخش صنعت و علیالخصوص در صنایع نساجی و کانی غیرفلزی استان یزد است. سوالاتی که در راستای رسیدن به اهداف این پژوهش مطرح میشود عبارتند از:
۱- چند درصد از بنگاههای کوچک و متوسط صنایع نساجی و کانی غیرفلزی استان یزد نوآورند؟
۲- چه ویژگیهایی واحدهای کوچک و متوسط نوآور و غیرنوآور در صنایع نساجی و کانی غیرفلزی استان را از یکدیگر متمایز میکند؟
۳- از دیدگاه مدیران بنگاههای کوچک و متوسط صنایع نساجی و کانی غیرفلزی استان یزد عوامل موثر بر ایجاد نوآوری کدامند؟
۴- موانع عمده نوآوری در صنایع نساجی و کانی غیرفلزی استان یزد از دیدگاه مدیرانSMEs کدامند؟
*عضو هیات علمی دانشکده اقتصاد دانشگاه یزد
ادامه دارد…
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد