10 - 02 - 2022
بهشت ایده تا جهنم بیداستانی
«جهان صنعت»- فیلم «شهرک» ساخته علی حضرتی در نهمین روز جشنواره چهلم فجر به نمایش درآمد. جعفر گودرزی، رییس انجمن منتقدان و منتقد سینما در یادداشتی در نقد و بررسی این اثر نوشت: فیلم «شهرک» دومین فیلم بلند سینمایی علی حضرتی درباره جوانی به نام «فرهاد» (ساعد سهیلی) است که عشق بازیگری دارد و در تست یک فیلم سینمایی بزرگ پذیرفته میشود و برای ایفای هرچه بهتر نقشی که به او واگذار شده، باید تمرینات فشرده و طولانی را در یک شهرک مسکونی با دیگر بازیگران انتخابشده فیک داشته باشد.
فیلم ایده تازه و جذابی دارد و میتوانست با فیلمنامه و کارگردانی هوشمندانه به اثری جذاب و مهیج تبدیل شود، اما متاسفانه و صدافسوس در مرحله ایده متوقف و عقیم مانده و در نهایت فیلمی بلاتکلیف و ملالآور از آب درآمده است. ایده خوب به تنهایی کارکردی سینمایی ندارد. ایده، ظرفیت و جذابیتهای بصری و ساختاری و فیلمنامهای میخواهد. در سینما وقتی ایده تبدیل به قصه و فیلمنامه نمیشود، نه دیگر میتوان از فیلم و کاراکترهایش انتظار کنش و واکنش داشت و نه فراز و فرود و جذابیتی در شاکله فیلم بنیان گذاشته میشود و در نهایت هم پایانی ناامیدکننده برای فیلم رقم میخورد و شهرک با مغز به زمین میخورد.
در فیلم «شهرک» مخاطب و قهرمان فیلم به یک اندازه بلاتکلیفاند و ما بین واقعیت و خیال که سینما نشده دست و پا میزنند. گویا فیلمساز آنقدر مقهور و شیفته ایده و بازی در بازی فیلم شده که یادش رفته سینما اجزای دیگری هم برای بیان و تاثیرگذاری و ارتباط نیاز دارد. «شهرک» از بهشت ایده تا جهنم بیداستانی و بیمسالگی، فقط در حال دست و پا زدن و بازیگوشی است.
سرگشتگیهای غیرمعمول یک بازیگر
لاله محمودی، عضو انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی ایران درباره «شهرک» مینویسد: داستان فیلم «شهرک» قابلیت این را دارد تا تماشاگر را تا انتها با خود همراه کند به ویژه سرگشتگی نوید در اولین روزهای ورود به شهرک و تقابلش با پدر و مادر و فرشته و اوستای نقاش که باعث میشود بیننده با او همذاتپنداری کند.
«تمام دنیا صحنه نمایشی است که مردان و زنان، بازیگران آنند. این بازیگران، زمان ورود و خروج خود را دارند و هر بازیگری نقشهای بسیاری را بازی میکند.» این سطور ترجمه یکی از شعرهای شکسپیر است که شباهت زیادی با داستان فیلم شهرک دارد؛ نوید فارغالتحصیل بازیگری در تست بازیگری فیلم یکی از کارگردانان بزرگ -احتمالا بزرگ و مشهور- پذیرفته میشود اما شرط کارگردان سه ماه تمرین و زندگی بدون داشتن وسایل اولیه ارتباطی با جهان پیرامون است. او به شهرکی وارد میشود و گویا از همینجا فیلم اصلی کلید میخورد.
از اینجا به بعد نوید است و دنیای جدیدی که نقش جدیدی در آن دارد، گویی دوباره زاده میشود و قرار است اینبار فرهاد باشد با همه درگیریهای زندگیاش و احساسات و شادیها و غمها و اندوه. و کمکم نوید از یاد میرود. حتی فرهاد فراموش میکند که روزگاری فرهاد بوده. او اکنون مادری جدید دارد و پدری جدید و حتی عشقی جدید.
همانگونه که کنستانتین سرگیویچ میگوید: «حضور یافتن و موجودیت در نقش پیش از هر چیز اندیشه و کنش است. اندیشیدن و رفتاری که گویا رویدادهای نمایش در همین جا همین امروز و همین لحظه اتفاق افتاده و همه برخوردهای انسانها ماجراهای روزمره و طبیعت با همه سرگذشتش برای نخستین بار رخ میدهد.»
دیگر موضوعی که به نظر میرسد فیلم قصد پرداختن به آن را داشته، قضا و قدر است. کاغذهایی که از زیر در اتاق نوید برای او پرتاب!
میشود سرنوشت محتوم او را رقم میزند تا جایی که نوید طبق روندی که روی کاغذ نوشته شده حتی عاشق هم میشود و این تقابل و کشمکشی جدی را در ذهن او ایجاد میکند و اینجاست که بیننده در میماند آیا نوید توانسته بین نقش و خویشتن خویش فاصله بیندازد یا در آن حل شده و نمیداند چه میکند؟ علاوه بر همه اینها نقش دستیار کارگردان نیز جذاب و مرموز است گویی او خود سرنوشت است که ناظر است بر حوادث پیشبینیشده زندگی.
داستان قابلیت این را دارد تا انتها تماشاگر را با خود همراه کند به ویژه سرگشتگی نوید در اولین روزهای ورود به شهرک و تقابلش با پدر و مادر و فرشته و اوستای نقاش که باعث میشود بیننده با او همذاتپنداری کند.
درباره بازیهای فیلم میتوان واژه متوسط رو به بالا را به کار برد. نه درخشان نه عالی و خیرهکننده.
فیلمبرداری و موسیقی متن و طراحی صحنه و لباس هم همینطور و پربیراه نیست اگر واژه معمولی و متوسط را درباره این فیلم به کار ببریم که این نیز خود برای چنین فیلمی موفقیت کمی نیست.
یک تمرین خوب برای فیلمسازی
حمیدرضا کاظمیپور، منتقد انجمن نویسندگان و منتقدان سینما در نقد «شهرک» مینویسد: «توهم بین نقش و واقعیت اصلیترین و جذابترین ایده فیلم «شهرک» است که فضایی دوگانه را هم برای کاراکتر اصلی و هم برای مخاطب ایجاد میکند و این درگیری ذهنی تا پایان همراه با نوید و مخاطب فیلم همراه است که این تنها نقطه قوت فیلم محسوب میشود.
«شهرک» با توجه به مضمون چند لایهای آن به یک فرم در روایت نزدیک میشود که اگر چه کامل نیست اما تنها دلیلی است که باعث میشود مخاطب تا پایان نتواند فضاهای فیلم را تفکیک کند و این حسن بزرگ اثر است که توانسته آن را تا اندازهای سرحال نگه دارد.
جدیدترین ساخته علی حضرتی را میتوان یک تمرین خوب برای فیلمسازی جوان دانست که از تجربههای جدید بیم ندارد اما تا رسیدن به یک سینمای قابل قبول هنوز فاصله دارد. مقدمهچینی فیلم به شدت طولانی و حوصلهسربر است و حذف بسیاری از سکانسها در نیمه ابتدایی فیلم هیچ خللی به روایت داستان وارد نمیکند.
اساسا در این شکل از فیلمسازی، فضاسازی لازم برای قرار گرفتن در یک گیم یا بازی به شدت قابل توجه است چیزی که در «شهرک» اصلا به خوبی شکل نگرفته است و این اتمسفر نه در دوربین فیلمساز، نه در نوع دکوپاژ و نه در پرداخت کاراکترهایش به چشم نمیآید. جز تکسکانسهایی که به کپی از آثار مشابه نزدیک است تا خلاقیتی از سوی صاحب اثر.
اگرچه حضرتی در «شهرک» تمام تلاش خود را به کار بسته است تا فیلم در مسیر اغراق و غیرطبیعی نیفتد اما عنصر مهم جذابیت برای مخاطب را فراموش کرده است.
فراموش نکنیم فیلمهایی که مضمون آن اساسا با یک بازی همراه است قطعا به لحاظ تعلیق و کشش باید از پیرنگ قویتری برخوردار باشد که در «شهرک» با آن مواجه نیستیم و حتی اگر فیلمساز تلاشش بر نزدیک شدن به سینمای آوانگارد و شبهه موج نو را نیز داشته است تا با حذف قهرمانهای انسانی و درهمریختگی ساختارهای کلاسیک به فرمی از تجربهگرایی دست یابد در این مسیر نیز عقیم مانده است و فیلم به بلوغ نرسیده است.
در مجموع باید گفت «شهرک» علیرغم موقعیت بسیار بدیع و قابل تاملی که خلق میکند فیلمی میانمانده است که نه جسارت نزدیک شدن به ساختار یک اثر آوانگارد به شکل کامل را داشته است و نه ماهیت یک فیلم پرتعلیق و پرکشش از جنس گیم و بازی را دارد که نمونههای آن در سینمای جهان بسیار مشهود و قابل توجه است.»
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد