27 - 11 - 2019
به یاد صور اسرافیل
«عقیده مرا به خوبی میدانید که دلبستگی به زندگانی و عمر نداشتم و همیشه مرگ باشرف و افتخار را از زندگی بد، بهتر میدانستم، زیرا همواره شنیدهاید که میگفتم مکررات خواب و خوراک اهمیتی ندارد و از این تکرار، آدم حساس، خسته و کسل میشود.امروز سعادت و اقبال فرزندان ایران، بسته به تکمیل معنی مشروطیت است، ولی فرزند «امالخاقان» (لقب مادر محمدعلیشاه، دختر میرزا تقیخان امیرکبیر) که ننگ تاج و تخت چند هزار ساله ایران است، برای استقلال کامروایی سبعانه خود، میخواهد این سعادت ما را به یک بدبختی و ذلت دائمی مبدل نماید.از دیروز تا به حال نقشهای که ترسیم کرده آفتابی شد. فردا ما به فداکاری حاضر میشویم. اگر از پیش نبردیم و کشته شدیم و خبر مرگ من به شما رسید، غمگین نشوید و هول نکنید، زیرا در راه آزادی ایران، یک افتخاری برای شما و فرزندان شما به یادگار گذاشتم. مُردن که از لوازم طبیعی است. آدم که باید بمیرد، چرا با درد و مرض مرده باشد و به جانبازی از تالم نشاه زندگی بد، در یک چشم به هم زدن نمیرد…»
اینها را جهانگیرخان صور اسرافیل از روزنامهنگاران عصر مشروطه روز قبل از اعدامش نوشت. او را به همراه ملکالمتکلمین دست و پا بسته به شاه بردند و در برابر محمدعلی قاجار اعدام کردند.صور اسرافیل از تاثیرگذارترین روزنامهنگاران عصر مشروطه بود. او به همراه ملکالمتکلمین و همچنین علیاکبر دهخدا روزنامه «صور اسرافیل» را بنا نهاد و در مقابل استبداد قجری ایستاد. او که از مشروطهخواهان بود، لیاخوف و عمال دیگر محمدعلیشاه را به تازیانه قلم مینواخت و در برابر هیچ تهدید و حرف زوری سر فرود نیاورد.
روز اعدام
در کتاب «تاریخ مشروطه ایران» نحوه به قتل رسیدن ملکالمتکلمین و جهانگیرخان صور اسرافیل را شرح دادهاند: «امروز در شهر همچنان آزادیخواهان را جستوجو میکردند و هر که را مییافتند، دستگیر کرده به باغ شاه میبردند. از آنسو، امروز ملکالمتکلمین و میرزا جهانگیرخان را بیآنکه بازپرسی کنند یا به داوری کشند، نابود کردند. در اینباره سخنان پراکنده بسیار است ولی ما چون داستان را از میرزا علیاکبرخان ارادقی که خود در باغ شاه با آن دو تن و با دیگران همزنجیر بوده پرسیدهایم، همان گفتههای او را میآوریم.
میگوید: شب چهارشنبه را که با آن سختی به پایان رساندیم، بامدادان از خواب برخاستیم و قزاقان هر هشت تن را به یک زنجیر بسته بودند، بیرون میبردند و چون آنان را برمیگرداندند، هشت تن دیگری را میبردند. حاجی ملکالمتکلمین و برادرم قاضی به خوردن تریاک عادت داشتند؛ برای هر دو تریاک آوردند و چون اندکی گذشت دو تن فراش برای بردن ملک و میرزا جهانگیرخان آمدند و ایشان را از قطار بیرون آورده و به گردن هر یک زنجیر شکاری زده و گفتند: «برخیزید بیایید»، گویا هر دو دانستند که برای کشتن میبرندشان.
ملک دم در با آواز دلکش و بلند خود این شعر را خواند:
ما بارگه دادیم این رفت ستم بر ما
بر بارگه عدوان آیا چه رسد خذلان
این را خواند و پا از در بیرون گذاشت. ما همگی اندوهگین شدیم و این اندوه چند برابر شد هنگامی که دیدیم آن دو فراش زنجیرهایی را که به گردن ملک و میرزا جهانگیرخان زده و ایشان را برده بودند، برگردانده و در جلوی اتاق به روی دیگر زنجیرها انداختند و ما بیگمان شدیم که کار آن بیچارگان به پایان رسیده است. در این هنگام بود که برای نخستینبار گفتوگو میان گرفتاران آغاز شد. حاجمحمدتقی از برادرم پرسید: دیشب که شما را بردند کجا رفتید و بازگشتید؟ برادرم گفت: ما را نزد لیاخوف بردند که میخواست ما را ببیند. خود سخنی نگفت ولی شاپشال که پهلویش بود به میرزا جهانگیرخان شماتت کرد و گفت: «من جهودزادهام؟» سپس سرکردهای که ما را برده بود راپورت گفتار مرا در قزاقخانه به لیاخوف داد و چون ما را برگردانید، بیگمان بودیم هر سه را خواهند کشت. کنون نمیدانم چرا مرا به کشتن نبردند؟!»
«مامونتوف» خبرنگار روس هم که در زمان اعدام جهانگیرخان در ایران بود، اینطور مینویسد: «سرگذشت این دو تن (میرزا جهانگیرخان و ملکالمتکلمین) بسیار ساده بود. امروز ایشان را به باغ بردند و پهلوی فواره نگه داشتند. دو دژخیم طناب به گردن ایشان انداختند. از دو سو کشیدند. خون از دهان ایشان آمد و این زمان، دژخیم سومی خنجر در دلهای ایشان فرو کرد.»
آرامگاه ویران
بعد از اعدام این دو مبارز مشروطهخواه جسدشان توسط قزاقها به خندقی بیرون از «باغشاه» پرتاب شد. وقتی دوستانشان از این اتفاق خبردار شدند، آنها را شبانه در همان خندق پشت دیوارهای باغشاه، یعنی در خیابان کمالی، خیابان مخصوص، کوچه شهید ابراهیمی فعلی دفن کردند. پس از دوران استبداد صغیر، سنگ قبری برایشان تهیه شد.
با وجود تاکید مدیران شهرداری و میراث فرهنگی، آرامگاه شهدای مشروطه امروز وضعیت خوبی ندارد. این بنای ویران شده چسبیده به بیمارستان لقمان است و با وجود بازدید اعضای شورای شهر و وعده سر و سامان دادن به وضعیت آن هنوز چند قدمی بیشتر تا ویرانی کامل فاصله ندارد.

لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد