12 - 05 - 2020
تازههای بازار نشر
تمام گمشدههای دنیا
تمام گمشدههای دنیا راوی مقطعی از زندگی چند زن از زبان دانای کل است. زنهای این داستان هر یک به شکلی مجبور به انتخاب سختی شدهاند. اگرچه اتفاقات روایتشده از این شخصیتها مستقل است لیکن همه آنها به هم مرتبط بوده و در نهایت داستان شکل یکپارچهای به خود میگیرد. «تمام گمشدههای دنیا» آخرین اثر لیلی بخشی داستان سوءتفاهمها، سوءبرداشتها و پنهانکاریهاست؛ قصه انتخاب بین ماندن یا رفتن. «تمام گمشدههای دنیا» داستان چند زن است و لیلی بخشی دست روی دغدغههای زنانهای گذاشته است که به خوبی در بستر روایت داستان شخصیتهای این داستان به تصویر کشیده شده است. زنان این داستان با مسائل بسیاری مثل خیانت همسر، بیماری مادر، فقدان پدر، جنگ و … دستوپنجه نرم میکنند. زندگی شخصیتها به واسطه اتفاقات و روابطشان جوری به هم گره خورده است که روایتی جذاب را از زندگی خلق کردهاند. زنان «تمام گمشدههای دنیا» در معرض انتخابهای سخت قرار گرفتهاند و نویسنده به بهترین شکل ممکن، درگیریهای این شخصیتها را در مواجهه با انتخابها به تصویر کشیده است. انتخاب کردن هیچگاه کار سادهای نبوده چون همه چیز در زندگی ملغمهای از خوبیها و بدیهاست پس با انتخاب هر چیزی، خوبیها و بدیهای آن را یکجا میپذیریم. لیلی بخشی در «تمام گمشدههای دنیا» سختی این انتخاب را به روایت درآورده است؛ روایتی که شاید بیشتر از هر چیزی برای زنان ملموس باشد چون با تاروپود زندگی آنها تنیده شده.
سَنگ لَحَد
انوش، پسری تنها با عادتها و وسواسهایی خاص ساکن تهران است. او ۱۴ سال پیش پدرش را از دست داده است و تنها مادرش برای او مانده که ساکن چالوس است. انوش به تلفن همراه اعتقادی ندارد و برای همین هر کسی که با او کاری دارد به تلفن خانهاش زنگ میزند و برایش پیام میگذارد. یک روز غروب که مورد نحسیهای روزانه بسیاری قرار گرفته، مثل سوراخ بودن نوک جوراب پای راستش، از پیامگیر صدای غریبی را میشنود که سولماز، دختری که دوست دارد برایش فرستاده.
سولماز میگوید که این صدا کل دیشب از پنجره اتاق میآمده. انوش میترسد و شک میکند که این صدا متعلق به گذشته اوست. او یک بار ۱۴ سال پیش این صدا را شنیده و کشته و زیر خاک دفنش کرده، حالا میترسد که جنازه از گور برخاسته باشد و برای انتقام آمده سراغش. برای همین آماده رفتن به چالوس میشود تا پای درخت انجیر پشت حیاط خانه پدریاش را بکند و ببیند جنازه زیر خاک است یا نه. انوش در راه رسیدن به چالوس، داستان مواجههاش با این صدا و نحسیهایی که بر سرش آورده را تعریف میکند.
اما آن صدای مرموز متعلق به کیست؟ چرا او را کشت؟ صدا چه نحسی به زندگی انوش زده است؟ آیا جنازه هنوز زیر خاک است یا برای انتقام از گور برخاسته است؟
قلمرو رویایی سپید
قطار از تونلی طولانی عبور میکند و وارد قلمرو رویایی که پوشیده از برف است میشود. و این گونه است که، با حرکت آرام قطار و عبورش از ایستگاههای مختلف، راوی ما نیز وارد داستان میشود و زوایایی از قصه خود را، همچون تابلوهایی از رویا که گاه داستانی عاشقانه گاه داستانی از تنهایی، انزوا، اندوه و ازهم گسیختگی روابط عاطفی، برایمان بازگو میکند.
یاسوناری کاواباتا با چیرهدستی زیاد خود داستان را بهآرامی، همچون نوری که لحظهای بر پردهای تیره میافتد و تماشاگر لمحهای از آن را میبیند، پیش میبرد و به تدریج با عمیقترین زوایای روحی شخصیتها آشنامان میکند. گویی خواننده، همچون تماشاگری که در سالن تاریک سینما نشسته، هر آن منتظر دیدن لحظهای از مرئی شدن این تصاویر دنیای خیالی است.
کاواباتا نخستین نویسنده ژاپنی است که توانست با ترسیم آداب و رسوم و فرهنگ غنی ژاپنی، با نوشتن آثاری درخشان که از مهمترین و برجستهترین آنها میتوان به دو اثر قلمرو رویایی سپید و آوای کوهستان اشاره کرد، نظر آکادمی نوبل را به خود جلب کند. کتاب حاضر شاهکار اوست و آوای کوهستان را نیز به سبب فرم بدیعش در روایت داستان و شخصیتپردازی مهمترین اثر او دانستهاند.
کاواباتا توانست در سال ١٩۶٨ با پشت سر گذاشتن رقیبان سرشناسش ساموئل بکت نویسنده و نمایشنامهنویس ایرلندی، آندره مالرو نویسنده فرانسوی و همچنین ویستن هیواودن شاعر انگلیسی مهمترین جایزه ادبیات (جایزه نوبل) را نصیب خود کند.
جنگ کی تمام میشود
این رمان دربرگیرنده اتفاقات آخرین روز جنگ جهانی دوم در خانهای مخروبه در برلین است؛ اتفاقاتی که به سبب مواجهه یک افسر آلمانی، یک افسر روس و یک امدادگر آمریکایی شکل میگیرند. خانه مخروبه در منطقهای از شهر قرار دارد که هنوز نیروهای متفقین آن را اشغال نکردهاند و افسر آلمانیای که وارد خانه میشود هم هنوز از پایان جنگ و خودکشی هیتلر اطلاع ندارد. با ورود یک زن آمریکایی و یک مرد مست روسی که مشغول شادخواری است، آنچه پیشروی مخاطب داستان قرار میگیرد سفرهایی به گذشته و حال این شخصیتهاست.
رمان جنگ کی تمام میشود؟، علاوه بر ساختار داستانیاش، مروری بر تاریخ انقلاب اکتبر روسیه، جنگ جهانی دوم در اروپا، زندگی مردم آمریکا در آن برهه و دیگر مسائل تاریخی قرن بیستم در جوامع غربی است.
صادق وفایی، نویسنده این رمان، از دهه ٨٠ تحقیق و پژوهش درباره تاریخ جنگ جهانی دوم را آغاز کرده و تا به حال چند نمایشنامه صحنهای و رادیویی با محوریت این موضوع اجرا کرده است، از جمله جنگ کی تمام میشود؟ و عدالت. او علاوه بر موضوع جنگ جهانی دوم، در زمینه تاریخ استیلای کمونیسم در اروپا بهویژه در چکسلواکی نیز مطالعه کرده و نمایشنامههای در کار رفتن، فرشته نگهبان و تعلیق در اعماق آتلانتیک از واتسلافهاول را اجرا کرده است.
استاد پترزبورگ
جی. ام. کوتسی در استاد پترزبورگ هم به تاریخ نظر دارد و هم به زندگی شخصیاش. پسر ۲۳ساله کوتسی به شکل مشکوکی از ارتفاع سقوط کرد و جان باخت و این کتاب پاسخ ادبی نویسنده به این بخش از زندگی خویش است. او میخواست داستانی اتوبیوگرافیک درباره پدری بنویسد که پسرش را از دست داده است. اما واقعیت فقدان چنان رنجبار و سوزاننده بود که او نمیتوانست آن را لمس کند. پس تصمیم گرفت دستپوشی فراهم کند تا بتواند به این شیء یا خلأ سوزان دست بزند و در نتیجه به سراغ فیودور داستایفسکی رفت.
بریده کتاب:
بدینسان محتاطانه، مثل مردی که زخم خود را وارسی میکند، دوباره پاول را به افکارش راه میدهد. در جزیره یلاگین، زیر پوششی از خاک و برف، پاول ناآرام و سرسختانه به حیاتش ادامه میدهد. بدن خود را منقبض کرده است، از سرما، از فکر ابدیتی که باید تا روز رستاخیز تابآورد، روزی که مقبرهها زیر و رو خواهند شد و گورها دهان خواهند گشود، و او چون جمجمهای عریان دهان بر هم میساید و تحمل میکند آنچه را که باید تحمل کند، تا خورشید دوباره بر او بتابد و عضلات سستش را آرامآرام به حرکت درآورد. کودک بینوا!
جان مکسول کوتسی، برنده دو جایزه بوکر، جایزه نوبل و جوایز ادبی متعدد دیگر، برای خوانندگان حرفهای نامی آشناست. یکی از مسائلی که ذهن کوتسی را به خود مشغول کرده نسبت میان رمان و تاریخ است. جی. ام. کوتسی در جستوجوی راههایی است که با آن بتوان رمان را به نوعی «رقیب تاریخ» بدل کرد. احتمالا تکاندهندهترین دستاورد روایی او درباره نسبت میان داستان و تاریخ رمانی است که در سال ۱۹۹۴ انتشار داد، یعنی وقتی آفریقایجنوبی در یک نقطه عطف تاریخ بود و برای اولین بار انتخاب ریاستجمهوری آزاد برگزار میشد. در این زمان، کوتسی کتابی منتشر کرد که ماجرا و محل وقوع و حال و هوای آن ظاهراً هیچ نسبتی با تجربه سیاسی آن روزهای کشورش نداشت: استاد پترزبورگ. این رمان تا حدی بر زندگینامه فیودور داستایفسکی مبتنی است. استاد پترزبورگ اثری است به غایت پیچیده و عمیق و به سوالاتی میپردازد که با ملاحظاتی میتوان آن را به زندگی هر فرد در یک رژیم سیاستاً سرکوبگر اطلاق کرد.
چشمانتظار درخاکرفتگان
چشمانتظار درخاکرفتگان داستان اعتصاب عمومی عظیمی است علیه دیکتاتور گواتمالا و شرکت آمریکایی موز. شخصیت مرکزی رمان مبارزی انقلابی است که میکوشد مردم را به قیام و اعتصاب فرا خواند. اگر این اعتصاب پیروز شود، سرخپوستان مظلوم و درخاکرفته تسلی مییابند و میتوانند چشمان بازماندهشان را ببندند، زیرا بنا بر افسانهای مایایی، چشمان آنها در گور به انتظار تحقق عدالت باز مانده است.
چشمانتظار درخاکرفتگان، داستانی است در شرح یک خیزش مردمی، داستانی مبتنی بر نظریهای سیاسی، رمانی اجتماعی که شگردهای سوررئالیستی نویسنده گاه آن را مبهم و حتی اندکی ملالآور میکند. رنگها، حرکتها، اسم صوتها، ریتمها و آفرینشهای کلامی محض به پیدایش نوعی فرهنگ لغت خاص آستوریاس میانجامد که گواهی است بر تسلط کامل او به زبان و منابعش.
بریده کتاب:
سرچشمه امید چیزهایی نیست که در گذشته رخ داده، بلکه خبرهایی است که در باب آینده گفتهاند. گفتهاند روزی خواهد رسید که مردان و زنان در آن ترانه خواهند خواند.
اما اکنون دیگر صحبت از زنان و مردان نبود. خود آنان بودند که میخواندند. یکیک آحاد خلق که سرود فردا را سرداده بودند. تابیوسان و مالنا تابای و کایتانو دوئنده و پوپولوکا و رامیلا بودند که میخواندند. آندرس مدینا، فلوریندو ک ی، کارکامو، سالومه، خاکسترکشان، معلمان، دانشجویان، حروفچینها، خوداسیتا، دکانداران، دهقانان، پیشهوران، دُن نپو روخاس، گامبوسوها، برادران ساموئل، خوامبو و پدر و مادر و خواهرش، فخوی کشیش، مایار، و چیپو- چیپو، و هرم ن گیلدو پواک و ریتو.آری تمام اینها بودند که سرود فردا را میخواندند. برخیشان زنده بودند و برخی مرده. عدهای هم ناپدید شده بودند. اما در همه حال ترانه امید را میخواندند. سرود فردا را…

لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد