16 - 04 - 2020
تازههای بازار نشر
ذرت سرخ
کتاب «ذرت سرخ» اثر مو یان است. این کتاب را «صدیقه جوکار» ترجمه کرده است. مویان یکی از مشهورترین نویسندگان معاصر چینی محسوب میشود. این نویسنده در سال ۲۰۱۲ توانست جایزه نوبل ادبی را از آن خود کند. آثار این نویسنده همیشه از فروش خوبی در بین مخاطبان برخوردار بوده است. در توضیحات ناشر آمده است: «ذرت سرخ کتابی است که در آن تاریخ و داستان با هم یکی شدهاند تا افسانهای بسازند، بدیع و فراموشنشدنی. داستان این کتاب زندگی سه نسل متفاوت را دربر میگیرد که با بازگشتهایی به گذشته روایت میشود و وقایع دهشتناک دهه ۱۹۳۰ را- که همزمان با هجوم ژاپنیها و درگیریهای داخلی چین بود- در پسزمینهای از زیبایی جواهرگونه نشان میدهد.» در بخشی از داستان میخوانیم: «پدر میدود و گامهایی که برای بازگشت برمیدارد، اول به تکگویی ملایمی، بعد به موزیکی که مادربزرگ چند لحظه پیش از آسمان شنیده بود، تبدیل میشود. این آهنگ عالم وجود است که از خوشههای سرخ ذرت سرچشمه میگیرد. او به خوشههای ذرت نگاه میکند و ساقهها در میان تاری دیدش، حیلهگر، فوقالعاده زیبا، عجیب و غریب و نامانوس میشوند. ساقهها شروع به نالیدن میکنند و از درد به خود میپیچند، او را در آغوش میگیرند؛ لحظهای شیطانی هستند و لحظهای دیگر صمیمی و در چشمان او مثل مار، به خود میپیچند؛ بعد ناگهان مثل میخ، کش میآیند.» کتاب ذرت سرخ را نشر «جویا» منتشر کرده است.
بیچارگان
بیچارگان، رمانی کوتاه در قالب مکاتبه، در زمستان ۱۸۴۵ـ۱۸۴۴ نوشته و بازنویسی شد. در ماه می داستایفسکی نسخه دستنویس رمان را به گریگاروویچ امانت داد. گریگاروویچ دستنویس را نزد دوستش نکراسوف برد. هر دو با هم شروع به خواندن دستنویس کردند و سپیدهدم آن را به پایان رساندند و ساعت ۴ صبح رفتند داستایفسکی را بیدار کردند و برای شاهکاری که آفریده بود به او تبریک گفتند. نکراسوف آن را با این خبر که «گوگول تازهای ظهور کرده است» نزد بلینسکی برد و آن منتقد مشهور پس از لحظهای تردید بر حکم نکراسوف مُهر تایید زد. روز بعد بلینسکی با دیدار داستایفسکی فریاد زد: «جوان، هیچ میدانی چه نوشتهای؟… تو با بیست سال سن ممکن نیست خودت بدانی.» داستایفسکی سی سال بعد این صحنه را «شعفانگیزترین لحظه حیاتش» خواند.
خاطرات خفته
وقتی کتابهای مودیانو، برنده نوبل ادبیات را میخوانید، احساس میکنید نویسنده خوابهایش را برایتان باز میگوید. رمان خاطراتِ خفته آخرین اثر مودیانو بیش از باقی آثارش از این ویژگی برخوردار است. در این رمان موجز و کمنظیر، مودیانو به بازخوانی و یادآوری خاطرات دهه بیست زندگیاش میپردازد. خاطرات جوانی گریزپا و تشنه دانستن که در خیابانها و کافههای پاریس سرگردان حقیقت است. در رمان خاطرات خفته با متنی پرآشوب و بدیع روبهرو هستید، از همان جملههای اول همراه با دلهره وسوسه میشوید که مودیانو را در سفرش به درون خود و به گذشته گام به گام دنبال کنید، همانا سفری در دل خطرها، سرخوشیها، دلبستنها، گریختنها و نیز فراموشی. اینچنین است که مودیانو شما را به دنیای سیاه و سفید خاطراتی میبرد که واقعیت را برهنه و بسنده اما با سایهروشنهایی ملایم به نقش میکشند.
آشیانه اشراف
روز روشن و بهاری به شامگاه نزدیک میشد. ابرهای گُلیرنگ کوچکی بر فراز آسمان صاف دیده میشد. به نظر میآمد ابرها در عرض آسمان شناور نیستند، بلکه به اعماق لاجورد فرو میروند. جلو پنجره گشوده ساختمانی زیبا در یکی از خیابانهای حاشیه شهر مرکزی اُ… (ماجرا به سال ۱۸۴۲ بازمیگردد) دو زن نشسته بودند: یکی حدود پنجاه سال داشت و دومی دیگر پیرزنی هفتاد ساله بود. نام خانم اولی ماریا دمیتریونا کالیتینا بود. شوهرش، دادستان پیشین ایالت، که خبرگیاش در امور زبانزد خاص و عام بود، مردی بود مصمم و پرانرژی، کجخلق و یکدنده، که ۱۰ سالی پیش از آن مرده بود. او تحصیلات شایستهای داشت و در دانشگاه درس خوانده بود، ولی چون اصل و نسبش به طبقهای فقیر میرسید، خیلی زود دریافت که باید راه خود را هموار کند و به پول و پلهای برسد. ماریا دمیتریونا با عشق به همسری او درآمد: او مرد بدقیافهای نبود، عاقل بود و اگر میخواست، بسیار بامحبت هم میشد.
هیاهوی زمان
همیشه نصفهشب میآمدند سراغ آدم، برای همین با لباس کامل به رختخواب میرفت تا کشانکشان با زیرشلواری از آپارتمان بیرونش نبرند یا مجبور نشود در برابر نگاههای سرد و تحقیرآمیز ماموران ان.کا.و.د. لباس بپوشد. روی پتوها دراز میکشید و یک چمدان کوچک هم، آماده بغل دستش، روی زمین میگذاشت. کم پیش میآمد بخوابد. بیشتر وقتها همانجا دراز میکشید و به هولناکترین چیزهای ممکن میاندیشید. بیقراریاش نیتا را هم بیخواب میکرد.
هر دو همانطور دراز میکشیدند و وانمود میکردند خوابیدهاند. هرکدامشان وانمود میکرد صدای وحشت آن دیگری را نمیشنود و بویش را به مشام نمیکشد. یکی از کابوسهایی که مکرر چرتش را پاره میکرد این بود که ماموران ان.کا.و.د. گالیا را میگیرند و- اگر دخترک خوششانس باشد- به یکی از آن یتیمخانههایی میفرستند که مخصوص بچههای دشمنان حکومت است. آنجا نام و شخصیت تازهای به بچه میدهند و او را بدل به یکی از شهروندان نمونه شوروی میکنند، آفتابگردان کوچکی که چهرهاش همیشه به جانب آفتاب عظیمی است که خود را استالین مینامد. برای همین به نیتا گفته بود بهتر است آن ساعات اجتنابناپذیر بیخوابی را در پاگرد جلو آسانسور بگذراند. نیتا اصرار داشت این ساعتها را- که میتوانست آخرین ساعات باهمبودنشان باشد- کنار هم بگذرانند. این یکی از معدود مجادلههایی بود که او در آن پیروز شد. اولین شب حضورش پای آسانسور، تصمیم گرفته بود سیگار نکشد. سه پاکت سیگار کازبک در چمدانش داشت. اگر کارش به بازجویی میکشید، به این سیگارها احتیاج پیدا میکرد؛ همینطور بعدش، اگر راهی بازداشتگاه میشد. دو شب اول به تصمیمش پایبند ماند. بعد ناگهان فکری در سرش جرقه زد: اگر به محض رسیدن به عمارت بزرگ سیگارهایش را ضبط میکردند چه؟
نجوای ناتمام
نجوای ناتمام ادل تلفظ عشق است در برابر ترور. نادر جوان ایرانی است که زنش در سالن موسیقی باتاکلان پاریس در حمله تروریستها کشته شده. در قطار هنگام سفر که نوعی گذار زندگی است، گذشته و کشته شدن زن و فرزندش را مرور میکند. ادل زنی جوان، زیبا و هنرمندی است که مدافع حقوق بشر به خصوص پناهندهها و مهاجران است.
دهانت باز و شکفته مانده بود. انگار موسیقی زندگیات با خاموشی ضربان قلبت تمام نشده بود و تو هنوز موسیقی زندگیات را، لالاییات را برای بچهات میخواندی. لالایی کشته باتاکلان را اما نمیدانم. بچهمان که در شکمت همراه تو کشته شد، این لالایی و نجوای تو را شنید، میشنود یا نه؟ نجوای تو را که ناتمام ماند.
دروازه راشومون
دروازه راشومون داستان شخصیتی به نام ساگاوارا آکیتاداست، کارمند جزئی در دولت ژاپن در قرن ۱۱ میلادی. در این زمان او تقریبا ۳۰ ساله است و در نهایت تاسف مادرش نه ازدواج کرده و نه در شغلش در وزارت دادگستری موفقیت شایانی کسب کرده است. آکیتادا استعداد و مهارت زیادی در حل معماها و کشف جنایات دارد. این ویژگی سبب شده است که دوستانی در بین افراد طبقه بالا داشته باشد و همچنین نزد افراد طبقه پایین جامعه محبوب باشد. همچنانکه اتفاقها و شخصیتها در روند داستانی مشخص میشود، واقعیتهای تاریخی خاصی نیز درباره پایتخت هییان کیوـ کیوتو امروزی- و نظام دانشگاهی آن زمان، شیوه اجرای قانون، مناسک و سلایق مردمان قرن یازدهم به دقت در روند داستانی گنجانده شده است. داستان ناپدید شدن جسد ملهم از داستانهای کهن ژاپنی است، ازمجموعه داستانهای اواخر قرن یازدهم- کونجاکو مونوگاتاری. نقشه هییان کیو و دانشگاه نیز برگرفته از منابع تاریخی قدیمی است.

لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد