24 - 11 - 2017
تازههای نشر چشمه
عصبکشی
محمدهاشم اکبریانی رمانهایی منتشر کرده که اغلب حالوهوایی تجربی داشتهاند و مخاطبانشان نیز او را با این روحیه تجربهگرا میشناسند. اما جدیدترین رمانِ او، عصبکشی، رواییترین و داستانگوترین کتابش محسوب میشود. اکبریانی در این رمان تلاش کرده با محور قرار دادنِ یک شخصیت متفاوت قصهای بسازد که در آن حالوهوای اجتماعی در چند فضای متفاوت با این قهرمان گره میخورد. اصغر را که شخصیتِ نخست رمان اکبریانی است، میتوان یک کلبیمسلک کامل دانست. او از نوجوانیاش تصمیم گرفته لب از هم باز نکند و ساکت بماند. در عین حال هیچ ابایی ندارد از برخوردهای گاه تندی که با او میشود. او فقط حرکت میکند و مدام در حالِ خوردن است. و همین امر از او یک پرسوناژ خاص ساخته که عمدتا اطرافیانش را به سرحد جنون میرساند... اکبریانی در این فرآیند تلاش کرده سیر مقاومت زیستی یک انسان را روایت کند در مقابل وضعیت روزمره اجتماعی؛ مقاومتی که فراتر از معناهای سیاسی یا اجتماعی است و بیش از هر چیز نشان دارد از روحیه لجباز و تکروِ این پسرِ جوان که میخواهد در سکوتی مطلق صداهای دیگران را بشنود و خود را بسپرد به دست حوادثی که گاه بسیار در قبالش بیرحماند. تولد یک یاغی.
فروشنده دورهگرد
پتر هاندکه (۱۹۴۲) یکی از بزرگترین نویسندگان ادبیات آلمانیزبان است. این نویسنده اتریشی و برنده جایزه فرانتس کافکا در سال ۲۰۰۹ را یکی از آوانگاردهای بزرگ ادبیات آلمانیزبان میدانند و رمانهایش هم در ساختار، هم در انتخاب موضوع از بداعت برخوردارند. او رمان فروشنده دورهگرد را سال ۱۹۶۷ منتشر کرد؛ رمانی که براساس قواعد ژانر پلیسی و در استقبال از آثار ریموند چندلر نوشته شده اما فراتر از ژانر مذکور حرکت میکند. رمان، داستان یک فروشنده است که شاهدِ جنایت است، مردی که میتواند ببیند و برای همین در هر لحظه و تکهای از متن مخاطب با رازها و رمزهایی که او به آنها اشاره میکند، همراه میشود مگر کلید حل معما را بیابد. یک رمان درخشان و البته مهیج که قرار است خواننده خود را غافلگیر کند... هاندکه نویسنده فیلمنامه مشهور برلین زیر بال فرشتگان است که ویم وندرس آن را کارگردانی کرد. همچنین داستان ترس دروازهبان از ضربه پنالتی. پیش از این رمان محاکمه از او نیز با ترجمه آرزو اقبالی از آلمانی به فارسی منتشر شده بود و حال درک این رمان مخاطبان این نویسنده را با وجه دیگری از جهان او آشنا میکند. هاندکه در حوزه فاشیسم نیز مطالعات و آثار مهمی دارد که جوایز معتبری را هم نصیب او کرده است.
ببرهای زخمی حکیمیه
بعدازظهرها، دوتا سوت میزدم و بچهها را جمع میکردم میرفتیم تو حیاط و در مورد آدمهایی که باید بهشان حمله میکردیم حرف میزدیم و بعد که حوصلهمان سر میرفت، حمله میکردیم به گلریزیها و خوراکیهایشان را کش میرفتیم. گلریزیها، بچههای بلوک کناریمان بودند که درِ ورودی و پارکینگشان با ما یکی بود و چون مقامشان از ما پایینتر بود، باید نوکرمان میشدند و به ما مالیات میدادند. مشکل این بود که گلریزیها، مثل ما، گروه و رییس و از این چیزها نداشتند. برای همین، خودمان یکی از دخترهای چاقشان به اسم رژین را بهعنوان رییسشان انتخاب کرده بودیم و هر وقت بیکار میشدیم، کتکش میزدیم یا گلسر و وسایلش را برمیداشتیم توی پارکینگ دسترشته میکردیم.
این کتاب نوشته حسام حیدری است.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد