3 - 02 - 2022
تجربهای تکراری و فراموش شدنی
«جهان صنعت»- دومین روز جشنواره فیلم فجر در شرایطی برگزار شد که نگرانیها درباره برگزاری جشنواره در وضعیت کرونایی ادامه دارد، اما نمایش فیلم «علفزار» از کاظم دانشی و «شادروان» از حسیننمازی مورد توجه نسبی بیشتر خبرنگاران و نویسندگان سینمایی قرار گرفت و تنور جشنواره را گرم کرد.
رفتن بهسراغ یک سوژه ملتهب، شجاعت زیادی میطلبد و طبعا برای خیلی از فیلمسازان وسوسهکننده است، اما چنین مسیری، مثل یک تیغ دولبه عمل میکند. ترس از رفتن تا ته خط و مقهور شدن در مقابل سوژه، ازجمله مشکلاتی هستند که چنین فیلمسازانی را تهدید میکنند. «علفزار»، با وجود برخی ایدهها و لحظات درگیرکننده، نمیتواند از این دامها فرار کند.
شخصیت اصلی، بازپرس، با بازی تحسینبرانگیز پژمان جمشیدی است که در ابتدای فیلم با یک بحران در حرفهاش روبهرو میشود و در کشاکش آن بحران، با پروندهای هولناک مواجه میشود: پروندهای که در آن هر دو گروه- بر اساس قوانین کشور- خطاهایی مرتکب شدهاند و نتیجه، مجموعهای است از اتفاقات تکاندهنده: از تعرض تا به کما رفتن یک نفر. مشکل فیلم از همینجا شروع میشود: پرداختن به مجموعهای از مسائل سیاسی و اجتماعی. با فیلمی روبهرو هستیم که میخواهد هم اشارهای به بحث «آقازادگی» داشته باشد، هم رفتارهای بیقیدوبند برخی شخصیتهای تازهبهدورانرسیده را نقد کند، هم نشان دهد که چگونه یک اتفاق میتواند در آینده افراد- از جمله یک کودک – تاثیر داشته باشد، هم نقدی به مدیران محافظهکار (و شاید خودفروخته) وارد کند و هم به افرادی نزدیک شود که نگاه سنتی، آنها را بهخاطر مشکلاتی طرد میکند که خودشان نقشی در وقوعشان نداشتهاند. بهخاطر تعدد مضامین و موضوعات، تقریبا هیچکدام از این مسیرها به یک نقد عمیق و جدی تبدیل نمیشود و بیشتر با اشاراتی گذرا و فراموششدنی روبهروییم.
علاقه فیلمساز به تاکید بر تمام این مسائل باعث میشود که در میانههای فیلم عملا کار از دست او خارج شود. تا جایی که گاهی اوقات تکیهگاه درام مشخص نیست. در میانههای فیلم با پرشهای مداوم میان شخصیتها و موقعیتهای مختلف روبهروییم. بهعنوان مثال زمانی نهچندان کوتاه به درگیریهای دو خانواده درگیر در پرونده اختصاص مییابد و در این میان فیلم از شخصیت بازپرس- که محور اثر بهنظر میرسید- فاصله میگیرد. اوضاع وقتی بدتر میشود که با یک خردهداستان بیربط در مورد یک فرزند نامشروع طرف میشویم- ارتباط دراماتیک آن با خط اصلی این است که شخصیت بازپرس در مرکز هر دو قرار دارد. شاید بتوان ارتباط تماتیکی میان این دو خط پیدا کرد، اما خط داستانی دوم بهجای اینکه بهعنوان زیرمجموعهای از یک کلیت بههمپیوسته جایگاه مناسبی در داستان پیدا کند، برای زمانی قابلتوجه خط اصلی را به حاشیه رانده و به یک خط مستقل داستانی تبدیل میشود.
از نظر اجرایی هم شاید بتوان بازی بازیگران را برگ برنده دانشی دانست. «علفزار» را میتوان نقطه عطفی در کارنامه پژمان جمشیدی و نقطه پایانی بر بحثهایی دانست که در مورد تواناییهای سینماییاش مطرح میشد. او در نقش کاراکتری پیچیده که نقطه اتصال تمام شخصیتهای دیگر است، صحنه را از آن خود میکند و با کنترلشدگی قابلستایشی احساسات مختلفی را به تماشاگر انتقال میدهد. صدف اسپهبدی یکی از باورپذیرترین شخصیتهای معتاد یک دهه اخیر سینمای ایران را خلق کرده و میتواند یکی از پدیدههای جشنواره لقب گیرد. سارا بهرامی و به خصوص مائده طهماسبی هم توانستهاند دشواریهای مادرانگی را در بازی خود بازتاب دهند.
با این وجود در کارگردانی کار کمتر نشانهای از خلاقیت و جسارت میبینیم. بخش مهمی از فیلم پر شده از مدیومشاتها و مدیومکلوزآپهایی از شخصیتهای مختلف که به هم قطع میشوند. تا جایی که سوال مهمی پیش میآید، اگر این فیلم در قاب تلویزیون نمایش داده میشد- یک گام جلوتر برویم، اگر این داستان در قالب یک نمایشنامه رادیویی روایت میشد- چه اجزاء مهمی را از دست میدادیم؟ هر چه که باشد، «علفزار» را هم میتوان به سیاهه فیلمهای ظاهرا ملتهب اما فراموششدنی این سالهای سینمای ایران اضافه کرد.
تجربهای پرتکرار در سینما که تکراری نمیشود
در نقد دیگری از این فیلم میخوانیم: «علفزار» داستانی برگرفته از واقعیت است که خود سبب میشود قصه فیلم را برای مخاطب جذابتر کند، فیلم یک شروع تکاندهنده دارد با شلیک یک تیر هوایی که منجر به فاجعهای به شدت تلخ میشود.
قصه اصلی فیلم این نیست و این روایت در همینجا ناتمام رها میشود و قصه دیگری کلید میخورد که همگی با محوریت بازپرس ویژه پرونده با بازی پژمان جمشیدی روی میدهد. قصه اصلی فیلم نیز حول محور یکی از پرچالشترین و تلخترین پروندههای جنایی سالهای گذشته است که به شدت تلخ، ناهنجار و آزاردهنده است. کاظم دانشی در مقام کارگردان نشان داد سینما را میشناسد و بر عناصر تعلیق مسلط است، اما در جاهایی کمی شتابزده است، فیلم به شدت پرهیاهو است و این هیاهوی زیاد مخاطب را در لحظاتی آزار میدهد.
فضای مکان بازپرسی به شدت پرتنش و پر از درگیریهای فیزیکی و کلامی است که البته کاظم دانشی تلاش کرد در کنار این هیاهوها با خُرده روایتهایی همچون قصه گرفتن شناسنامه برای کودکی که حاصل یک رابطه نامشروع است آن را تلطیف کند، اما آن نیز چیزی از تلخی اثر نمیکاهد و زهرش به کام مخاطب دو چندان میماند، هرچند با بازی خوب بازیگران این روایت، لبخند تلخی هم بر لب نقش ببندد.دوربین در سکانسهای آغازین، کارکرد درستی دارد و با جایگیری و اندازه نماهای درست به خوبی توانست پیشزمینههای ملتهب فیلم را ترسیم کند، اگرچه این فضاسازی در مواردی به سکانسهای آغازین فیلم شنای پروانه به کارگردانی محمد کارت نزدیک است، اما در دام آن اسیر نمیماند و به سرعت عبور میکند.
فیلم پر است از ماجراهای درهمتنیدهای که از هرکدام رمزگشایی میشود، بر پیچیدگی آن بیشتر میافزاید و این اصلیترین برگ برنده علفزار است که آن را متوقف نکرد و مخاطب خود را همراه میکند.
نکته قابل تامل دیگر در اولین ساخته کاظم دانشی که نیازمند یک بررسی جامعهشناسانه و موشکافانه دقیق است، پرداختن به مساله ترس از بیآبرویی در جامعه سنتی ایران است که ظاهرا با سکوت فرد مورد تعرض قرار گرفت. پرونده مختومه میشود و بسیاری از رازها سر به مهر باقی میمانند، اما در باطن، زخمهایی عمیق بر پیکره خانواده و جامعه باقی میگذارند.
علفزار تجربهای است پرتکرار در سینمای ایران که متاسفانه هیچگاه تکراری نمیشود و روایت جنایت، خیانت و بیم از آبرو داستانی است که انگار پایانی بر آن نیست. تحلیل جامع و کامل پیرامون فیلم سینمایی علفزار نیازمند یک بررسی روانشناسانه، جامعهشناختی و موشکافانه است که با توجه به امکان لو رفتن قصه فیلم برای مخاطب بیش از این امکانپذیر نبوده و بماند برای مقالی دیگر بعد از اکران عمومی و مردمی فیلم.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد