17 - 04 - 2025
تراژدی زنکشی
«جهانصنعت»- جنگلهای عباسآباد همیشه برای رهگذران مملو از زیبایی و خاطره بود اما حالا یادآور به دارآویختن زنی 19ساله است. سهشنبه ۲۶ فروردین جسد نیمه جان زنی به نام هدیه فلاح ماکرانی که اهل میاندرود بود، در جنگلهای عباسآباد بهشهر پیدا شد. اخبارها در اینباره ضد و نقیض است؛ در برخی روایتهای تایید نشده آمده که این زن پس از تجاوز و تعرض، با طناب از درخت آویخته شده و چوپانی جسد او را یافته است. حتی گفته میشد فردی نیز در این رابطه بازداشت شده است اما براساس روایتهای دیگر این دختر نوجوان به دلیل مشکلات شخصی و تصمیم به مرگ، به نقطهای دورافتاده در جنگلهای عباسآباد در خارج از شهر رفته بود. پیش از اقدام به این کار، او موقعیت مکانی خود را برای پسر مورد علاقهاش ارسال میکند و پیام خداحافظی میفرستد. پسر جوان پس از دریافت پیام و لوکیشن، فورا به محل میرود اما متاسفانه زمانی به آنجا میرسد که دیگر دیر شده بود و دختر جان خود را از دست داده بود. او بهعنوان نخستین فرد حاضر در صحنه بازداشت شد تا در تحقیقات اولیه پلیس شرکت کند. در هر صورت به گفته نیروهای انتظامی استان مذکور تحقیقات در این زمینه همچنان ادامه دارد، هنوز اصل قضیه مشخص نیست در سال۱۴۰۳ نیز فعالان حقوق زنان از افزایش نگرانکننده آمار در این خصوص خبر داده بودند اما این آمار صرفا نوک کوه یخ هستند چرا که بسیاری از این جنایات در خفا و پستوی خانهها مدفون میمانند و پرده از آنها برداشته نمیشود. گزارشها نشان میدهد اکثر این قتلها توسط «شوهر» یا «پدر» قربانیان رخ داده است. «زنکشی» به عنوان یکی از شدیدترین شکلهای خشونت علیه زنان، پدیدهای است که ریشه در تاریخ، فرهنگ و ساختارهای اجتماعی جوامع مختلف دارد. تاریخ زنکشی در ایران نشاندهنده تاثیر عمیق سنتها، باورهای مردسالارانه و نابرابریهای حقوقی بر زندگی زنان است. در جامعهای که گاه خشونت علیه زنان به شکل مستقیم یا غیرمستقیم توجیه شده، زنکشی نهتنها بهعنوان یک جنایت فردی بلکه به عنوان بازتابی از مشکلات ساختاری و اجتماعی باید مورد بررسی قرار گیرد. قبل از سال۱۴۰۰ مقالههای دانشگاهی که به بررسی قتل زنان و دختران میپرداختند، آمار اینگونه قتلها را سالانه بین ۳۷۵ تا ۴۵۰ مورد اعلام میکردند که استانهایی همچون «کردستان، خوزستان، ایلام و سیستانوبلوچستان» در رده بالاتری نسبتبه استانهای دیگر قرار داشتند. طی پنج سال گذشته نامهایی چون رومینا اشرفی و مونا حیدری نه فقط بهعنوان قربانیان خشونت خانگی و قتلهای ناموسی بلکه بهعنوان نمادهایی از یک بحران عمیق اجتماعی در ایران ثبت شدهاند.
خشونتی که عادی نمیشود!
سیمین کاظمی، جامعهشناس با اشاره به اینکه خشونت علیه زنان ید طولائی در ایران دارد به «جهانصنعت» گفت: خشونت علیه زنان که تاریخی به درازای فرهنگ تباهکننده مردسالاری دارد، هیچگاه برای زنان عادی نبوده و نخواهد شد یعنی خشونت چیزی نبوده که زنان بخواهند باشد و با آن کنار بیایند. نمیتوانیم بگوییم زنی درهزارهای یا سدهای پیش به عنوان بخشی از روتین روزانه کتکش را میخورده و بدون آنکه خم به ابرو بیاورد به بقیه کارهایش میرسیده است. خیر، آزار و اذیت برای انسان ناگوارترین و بدترین تجربه زندگی است. هیچگاه انسان آن را نمیخواهد و برایش عادی نمیشود، هرچند به جبر آن را تحمل کند.
خشونت علیه زنان مخصوصا در خانواده جرمانگاری نشده است. پس قانون موجود به طور کلی پشتیبان و محافظ زنان نیست و باید اصلاح شود. این کاستیها سالهاست که توسط فعالان حقوق زنان بیان میشود و لایحه تامین امنیت زنان برای برطرف کردن این خلأ قانونی تدوین شد که پس از جرح و تعدیلهای بسیار هنوز همان قانون حمایتی ناقص و غیرموثر هم به تصویب نرسیده است و بعد از ۱۳سال سرنوشتش نامشخص است.
وی افزود: نمیتوانیم بدون توجه به قانون از خشونت جلوگیری کنیم. اصلاح قوانین اولین قدم و شرط لازم برای پیشگیری از خشونت علیه زنان است، هر چند به تنهایی کافی نیست. باید در نظر داشت که قانون تجلی ارزشها و هنجارها در یک جامعه است. وقتی قانون میگوید دیه زن نصف مرد است، یا مرد به عنوان همسر یا پدر در شرایطی میتواند بدون عقوبت و مجازات دختر یا زنش را بکشد، دلالت بر این دارد که در آن جامعه جان زن به اندازه مرد ارزش ندارد و مردان اختیار جان زن را به عنوان مایملکشان دارند. چنین جامعهای بهطور پیش فرض برای زنان ناامن است. به هر حال جدای از قوانین، کاری که میتوان کرد این است که نباید خشونت و قتل زنان عادی جلوه داده شود و با سرپوش «اختلافات خانوادگی»، روابط قدرت نابرابر بین دو جنس انکار شود.
دکتر کاظمی با اشاره به تحریف زنکشی در ایران بیان کرد: در ایران هنوز خشونت مبتنی بر جنسیت به رسمیت شناخته نشده و اصرار بر این است که قتل زنان به اختلافات خانوادگی تحریف شود. خبر هر زنکشی که منتشر میشود، در توجیه آن گفته میشود، به خاطر اختلافات خانوادگی بوده است. وقتی گفته میشود، اختلافات خانوادگی، یعنی موضوع مربوط به حوزه خصوصی است و ربطی به جامعه و ساختار اجتماعی و فرهنگی و نظام حقوقی ندارد. به این ترتیب دستهبندی زنکشی ذیل اتیکت «اختلافات خانوادگی» یعنی اینکه نقش عوامل بیرونی در خشونت علیه زنان نادیده گرفته شده و نقش ساختار سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و نظام حقوقی در شکلگیری چنین خشونتهایی انکار یا پنهان شده است. ما اما میدانیم که خانواده در ایران جایی نیست که قدرت، حقوق، منابع و امتیازات به تساوی تقسیم شده باشد بلکه اولین کانون نابرابری و تضییع حقوق زنان است.
او ادامه داد: این واقعیت عمدتا نادیده گرفته میشود. وقتی خانواده محل روابط قدرت نابرابر و مبتنی بر عدم مساوات مرد و زن باشد، قابل انتظار است که تعارض و درگیری در آن پیش بیاید و قربانیان این درگیری و تعارض هم در اکثر موارد زنان هستند. در نگاه رسمی، آنچه از خشونت خانوادگی و قتل زنان برجسته میشود، همین اختلافات یا تعارضات است، بدون آنکه به ریشهها و زمینههای آن توجه شود. باید بدانیم که خشونت مسالهای نیست که با دعوت به آرامش و نصیحت متوقف شود. زمینههای عینی و مادی دارد که نیازمند توجه است.
این جامعهشناس اظهار کرد: نکتهای که لازم میدانم به آن اشاره کنم این است که ما شاهد آن هستیم که وقتی زنی کشته میشود، بسیاری به دنبال دلیلی هستند که قربانی را مقصر بدانند یعنی اینکه گویا زنی که به هر دلیل نافرمانی کند، سزاوار مرگ یا جراحت است. این نشان میدهد که جامعه ما همچنان یک جامعه تحت تسلط فرهنگ مردسالاری است. در فرهنگ مردسالاری است که از زنان انتظار تمکین میرود و خشم و خشونت مردانه واجد حقانیت است.
در جامعهای که خشونت علیه زنان تحت هر عنوان و به هردلیل توجیه شود و میل به خشونت علیه زنان به همه ارکان و بدنه آن نفوذ کرده و به جزیی از فرهنگ تبدیل شده باشد، پیشگیری از خشونت علیه زنان در چنین جامعهای کار بسیار دشواری است. از سوی دیگر حمایت قانونی از زنان مغایر با اصل مردسالارانه برتری مردان در خانواده تشخیص داده میشود و از آن دریغ میشود، راهکار طلاق از زنان سلب میشود تا اصل قدرت و اختیار مردانه نقض نشود. زنان از دسترسی به شغل و درآمد و منابع مالی منع میشوند تا نکند از فرمانبری مرد خارج شوند.
خشونت علیه زنان، بدون عقوبت گذاشته میشود تا ما همچنان شاهد مرگ و رنج زنانی باشیم که به جرم جنسیتشان قربانی میشوند. با چنین وضعیتی چشمانداز رسیدن به جامعهای امن و عاری از خشونت برای زنان همچنان مبهم و تاریک است. برای آنکه به خشونت علیه زنان پایان داده شود، ما همچنان نیازمند افشای فرهنگ مردسالاری و تمام مظاهر آن و پیشبرد مطالبه برابری جنسیتی و احقاق حقوق زنان هستیم. ما باید رفع خشونت را به عنوان مهمترین مساله زنان همچنان در صدر مطالبات نگاه داریم و هر نوع مماشات با مرتکبان خشونت علیه زنان و عادیسازی آن را رسوا کنیم و فریب لفاظیهای تکراری، بیمبنا و شعارهای رنگین و تعارفات دروغین را نخوریم. حمایت از زنان در برابر خشونت باید واقعی و موثر و ملموس باشد.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد