3 - 08 - 2021
تعاملات پوپولیسم اقتصادی، سیاسی و فرهنگی
کامران مهردوست- پوپولیسم اقتصادی اغلب به پوپولیسم سیاسی و فرهنگی منجر میشود. هرچند اعمال سیاستهای اقتصادی خاص در زمان انتخابات، در کوتاهمدت پیامدهای مثبتی از نظر رشد آرا و جلب حمایتهای مردمی دارد، اما در دراز مدت با مصیبتهای اقتصادی بسیاری همراه است، بنابراین دولتهای پوپولیست سرانجام مجبور میشوند به استبداد متوسل شوند. آنها غالبا مهاجران، اقلیتها، نهادهای بینالمللی و قدرتهای خارجی را مسبب مشکلات اقتصادی میدانند.
پوپولیسم فرهنگی شامل طرفداری از نژاد، ملیت، دین، فرقه یا طبقه خاصی به عنوان «مردم واقعی»، در مقابل «دیگران» است. وقوع تغییرات سریع و شدید در ساختار جمعیتی و اقتصادی- اجتماعی یک کشور اغلب منجر به پوپولیسم فرهنگی میشود. هنگامی که انواع مختلف پوپولیسم به طور همزمان رخ دهد، آنها با یکدیگر تعامل داشته و یکدیگر را تغذیه میکنند.
تغییر در آرایش جمعیتی یک کشور، یکی از عواملی است که باعث ایجاد پوپولیسم فرهنگی میشود. وقتی نسبت افراد ساکن ولی متولد شده در خارج از کشور افزایش مییابد، به ویژه هنگامی که تازهواردان از نظر نژاد، قومیت، مذهب، فرقه و زبان با مردم بومی متفاوت باشند و در مناطق خاصی متمرکز شده باشند، با یک پوپولیسم فرهنگی روبهرو میشویم که مردم بومی را در برابر مهاجران قرار میدهد.به عنوان مثال، افزایش احساسات ضدمهاجران که به تازگی در ایالاتمتحده اوج گرفته را میتوان به افزایش نسبت جمعیت متولدین خارج از آمریکا به کل جمعیت آمریکا نسبت داد که از پنج درصد در سال ۱۹۶۵، یعنی زمانی که سیستم سهمیهبندی کشورها برای پذیرش مهاجر در آمریکا پایان یافت، به ۱۴ درصد در حال حاضر افزایش پیدا کرده است. با اضافه کردن فرزندان مهاجران متولد آمریکا، این نسبت به ۲۸ درصد افزایش مییابد.
علاوه بر این، نیمی از مهاجرانی که پس از سال ۱۹۶۵ وارد شدند، از آمریکای لاتین و یک چهارم آنها از آسیا بودند. کاهش نرخ زاد و ولد بومیان اروپایی تبار، باعث شد که سهم سفیدپوستان غیر اسپانیایی زبان از به ۸۴ درصد جمعیت در سال ۱۹۶۵، به ۶۱ درصد کاهش یابد. در همین دوره، نسبت جمعیت اسپانیایی زبان (عمدتا مهاجران آمریکای لاتین) از ۳ به ۱۸ درصد و آسیاییها از یک به شش درصد افزایش یافته است. وضعیت مشابهی از اواخر قرن ۱۹ و آغاز قرن ۲۰ در ایالاتمتحده رخ داد و واکنشهای مشابهی را به دنبال داشت. سهم افراد متولد خارج از آمریکا در کل جمعیت این کشور در سال ۱۸۹۰ به ۱۵ درصد رسید. در نتیجه مهاجرتهای جدید از کشورهایی مانند ایرلند، لهستان، ایتالیا، اتریش و مجارستان، نسبت کاتولیکها به کل جمعیت، از پنج درصد در سال ۱۸۵۰، به ۱۷ درصد در سال ۱۹۰۶ افزایش یافت و جنبش ضدکاتولیکی موسوم به «چیزی نمیدانیم» ایجاد کرد که شبیه جنبشهای ضدمسلمان و ضدمهاجران اسپانیایی زبانی بود که امروز شاهد آن هستیم.
این امر منجر به اعمال سیستم سهمیهبندی کشورها شد و مهاجرت از کشورهای جنوب و شرق اروپا به آمریکا را به شدت محدود کرد. مهاجرت از کشورهای آسیایی نیز احساسات ضدمهاجران را برانگیخت. مهاجران آسیایی در سواحل غربی آمریکا متمرکز شده بودند. در نتیجه، هرگونه مهاجرت از آسیا (به جز روسیه)، از جمله خاورمیانه، ممنوع شد. این ممنوعیت تا سال ۱۹۵۲ همچنان پابرجا بود و سیستم سهمیهبندی مهاجرت نیز تا سال ۱۹۶۵ ادامه یافت.اکنون در بسیاری از کشورهای اروپایی، نسبت افراد خارجی به کل جمعیت حتی بیشتر از ایالاتمتحده است و به سرعت در حال افزایش است. در نتیجه افزایش مهاجرت از خاورمیانه و شمال آفریقا، اکنون مسلمانان پنج درصد از جمعیت اروپا را تشکیل میدهند. بدون شک افزایش شدید تعداد احزاب نژادپرست و ضدمهاجر در اروپا نیز به همین موضوع مربوط میشود. درخصوص پناهندگان سوری در ترکیه که در مدت کوتاهی به چهار تا پنج درصد از جمعیت این کشور رسید نیز واکنشهای مشابه، اما ملایمی مشاهده میشود. حضور اقلیتهای قومی و مذهبی در یک جامعه و نسبت بالای مهاجران در کل جمعیت کشور، فرصتهایی مناسبی را برای پوپولیستها فراهم میکند.
جمعیت روستایی در مقابل شهری
در بیشتر کشورها، مهاجرت داخلی، افراد را به گروههای شهری، ساکنین حاشیه شهرها و روستاییان، با سبک زندگی و ثروت متفاوت، تقسیم کرده است. این دستهبندی، باعث ایجاد شکافهایی شده که پوپولیستها از آن بهرهبرداری میکنند. در واقع، جنبش پوپولیست ایالاتمتحده که در سال ۱۸۹۲ آغاز شد، خود در اثر شکاف شهر و روستا شکل گرفت.
نتایج دو انتخابات گذشته ریاستجمهوری در ایالاتمتحده را میتوان یکی از مظاهر اینگونه دستهبندی دانست. در سال ۲۰۱۶،۴۷۲ شهرستان با جمعیت عمدتا شهرنشین که هیلاری کلینتون در آنها بالاترین رای را کسب کرد، ۶۴ درصد از تولید ناخالص داخلی ایالاتمتحده را به خود اختصاص میدهد، در حالی که ۲۵۸۴ شهرستان، با جمعیت عمدتا روستایی که دونالد ترامپ در آنها بالاترین رای را به دست آورد، فقط به میزان ۳۶ درصد در تولید ناخالص داخلی سهم دارد.
در سال ۲۰۲۰، ۵۰۹ شهرستان که جو بایدن در آنها پیروز شده، ۷۱ درصد از تولید ناخالص داخلی ایالاتمتحده را به خود اختصاص میدهند، در حالی که ۲۵۴۷ شهرستان که در آنها دونالد ترامپ پیروز انتخابات بود فقط به میزان ۲۹ درصد در تولید ناخالص داخلی آمریکا سهم دارند.
در کشورهای در حال توسعه مانند ترکیه که مدرنیزاسیون بنیادی را پشت سر گذاشتهاند نیز بین افراد مدرن (عمدتا ساکنین کلان شهرها) و بخشی از جمعیت که سنتی باقی ماندهاند (عمدتا روستاییان) شکافی ایجاد شده است. این شکاف، به فرصت قابل بهرهبرداری دیگری برای پوپولیستها تبدیل شده است.
ملیگرایان در برابر جهانگرایان؛ طبقه متوسط در مقابل ثروتمندان
جهانیسازی و اتوماسیون، با تغییر در توزیع درآمد جهان، نقش اساسی در ظهور پوپولیسم داشته است. منحنی معروف فیل که توسط برانکو میلانوویچ رسم شده (شکل ۲) نشان میدهد که در فاصله سالهای ۱۹۸۸ تا ۲۰۰۸، فقیرترین کشورهای در حال توسعه و گروههای کمدرآمد و با درآمد متوسط در کشورهای صنعتی، افزایش بسیار اندکی در درآمدهای خود داشتهاند، در حالی که طبقات کمدرآمد و متوسط در کشورهای نوظهور (به طور عمده در چین) و یک درصد از ثروتمندترین مردم کشورهای جهان، افزایش درآمد چشمگیری را تجربه کردهاند.این فرآیند باعث ظهور دو نوع جدید پوپولیسم فرهنگی شده است. یکی ملیگرایان را در برابر جهانگرایان و دیگری طبقه متوسط را در برابر ثروتمندان قرار داده است. دونالد ترامپ و برنی ساندرز، به منظور جلب حمایت این گروهها، اعلام کردند که طبقه متوسط احساس میکند که قربانی شده است. ترامپ توجه جمعیت ناراضی را به پشت فیل جلب میکرد و ساندرز به نوک برآمده خرطوم فیل. ترامپ مکزیک، هند و چین و مهاجران این کشورها و ساندرز قشر فوقالعاده ثروتمند را، مقصر قلمداد میکردند. ترامپ، به منظور کمک به طبقه متوسط، وعده میداد که تجارت خارجی و مهاجرت را کاهش دهد و ساندرز بر افزایش مالیات بر درآمد و ثروت ثروتمندان تاکید میکرد. به عبارت دیگر، ترامپ پوپولیسم راستگرا و ساندرز پوپولیسم چپگرا را اعمال میکردند.
چندین نوع پوپولیسم با هم
شرایطی که باعث ایجاد انواع مختلف پوپولیسم میشود متفاوت است. اما وقتی این موارد به طور همزمان اتفاق میافتد، بیش از یک نوع پوپولیسم را مشاهده میکنیم. خصوصا هنگامی که یک نوع پوپولیسم برای باقی ماندن در قدرت کافی نباشد. اگر شرایط مهیا باشد، رهبران سیاسی دو یا سه نوع پوپولیسم را با هم به کار میبندند.به عنوان مثال، هم اکنون دولتهای مجارستان، لهستان، مکزیک، ترکیه و بسیاری از کشورهای منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا پوپولیسم اقتصادی، سیاسی و فرهنگی را اعمال میکنند. در ونزوئلا و فیلیپین، پوپولیسم اقتصادی و سیاسی، و در برزیل، روسیه، چین، هند، میانمار و انگلستان، پوپولیسم سیاسی و فرهنگی به طور همزمان به کار گرفته میشود. گاهی اوقات واقعهای میتواند بیش از یک نوع پوپولیسم را تحریک کرده و به جریان بیندازد. به عنوان مثال، پوپولیستهای اقتصادی از بیماری همهگیر کووید ۱۹ به عنوان فرصتی برای انتقال وجوه به طرفداران خود استفاده کردهاند. در حالی که پوپولیستهای سیاسی، از این فرصت برای اقتدارگرایی بیشتر و بیاعتبارکردن نهادها و کارشناسان بهره بردهاند و پوپولیستهای فرهنگی، آن را برای تحریک احساسات ضدجهانی شدن اقتصاد و ضدمهاجران به کار گرفتهاند.
انواع مختلف پوپولیسم، وقتی به طور همزمان اتفاق میافتند، یکدیگر را تغذیه میکنند. به عنوان مثال، وقتی نابرابری درآمد افزایش مییابد، حضور مهاجران، اقلیتهای قومی و مذهبی و مراکز بزرگ شهری رواج پوپولیسم اقتصادی و پوپولیسم فرهنگی را آسانتر میکند.
در چنین شرایطی، مردم بومی و روستاییان احساس میکنند نهتنها توسط فرهنگهای بیگانه احاطه شدهاند، بلکه جایگاه اجتماعی آنها نیز افت کرده است. این وضعیت پوپولیستها را قادر میکند تا به راحتی مهاجران، اقلیتها و ساکنان شهرها را به عنوان علل وقوع مشکلات واقعی و خیالی خود معرفی کنند. افزایش نابرابری درآمدی، به ویژه اگر ناعادلانه رخ دهد، اعتماد مردم به نهادها را نیز متزلزل میکند. این وضعیت به کارگیری پوپولیسم سیاسی را بسیارآسان میکند.
مدتی است که نابرابری درآمد در ایالاتمتحده و اروپا در حال افزایش است. در آمریکا، اکنون احساسات ضدمهاجران، ضداقلیتهای نژادی و ضدخارجیان تقریبا همانند یک قرن پیش است که در نتیجه آن محدودیتهای شدیدی در مورد مهاجرت و تجارت خارجی اعمال شد. این شرایط سبب شده که رهبرانی مانند دونالد ترامپ و بوریس جانسون، پوپولیسم را به کار گیرند. باید توجه داشت که یک نوع پوپولیسم ممکن است نوع دیگری را تحریک کند. ما میدانیم که چگونه رژیمهای استبدادی برای ماندگاری در قدرت مجبور میشوند از پوپولیسم اقتصادی استفاده کنند. اکنون، میتوانیم بیان کنیم که پوپولیسم اقتصادی اغلب منجر به پوپولیسم سیاسی و فرهنگی میشود.بازده پوپولیسم اقتصادی، برای کسانی که چنین سیاستهایی را اجرا میکنند، در کوتاهمدت مثبت است؛ اما در بلندمدت دارای پیامدهای منفی است، در نهایت آنها باید به استبداد متوسل شوند. سیاستمداران پوپولیست غالبا، رسانهها و مخالفان را محدود میکنند و مهاجران، اقلیتها، نهادهای بینالمللی و قدرتهای خارجی را مسبب مشکلات اقتصادی قلمداد میکنند.
چشمانداز آینده
شرایط رشد پوپولیسم- مانند نسبت جمعیت متولد خارج از کشور به کل جمعیت، نابرابری درآمد و فقدان نهادهای ناظر و کنترلکننده- احتمالا در کوتاهمدت تغییر چندانی نخواهد کرد. بنابراین باید انتظار داشت که جنبشهای پوپولیستی چپ و راست کنونی، همانطور که در ایالاتمتحده در نیمه دوم قرن ۱۹ و آغاز قرن ۲۰ اتفاق افتاد، یکی پس از دیگری ظهور کنند.
(ترجمه مقاله علی آکارکا)
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد