6 - 07 - 2017
تلفیقی از حکمت شرقی و رسانه غربی
رامتین شهبازی* – عباس کیارستمی در حقیقت نماینده یک جنس از سینمای مستقل در ایران است که قبل از انقلاب شکل گرفت. برخی از این افراد به هر دلیلی به فیلمسازی ادامه ندادند و از فضای سینما دور شدند. اما عباس کیارستمی آن سینمای مستقل را به بعد از انقلاب متصل کرد و آن جنس سینما را ادامه داد؛ جنسی که بیشتر نزدیک به جنس سینمای اروپایی است. چیزی که بعدها بهعنوان بدنه سینما شکل گرفت بیشتر تحت تاثیر سینمای هند و ترکیه و آمریکا بود. البته چیزی شبیه فیلمهای عامهپسند ایتالیایی هم میان آنها بود اما چیزی که بهعنوان سینمای مستقل اروپا میشناسیم به هیچ عنوان در سینمای ایران نبود و جز افراد اندکی مثل عباس کیارستمی این سینما را نمایندگی نمیکردند.
علاوه بر این عباس کیارستمی توانست در بیان به یک پختگی برسد که صرفا یک دنبالهرو سینمای مستقل اروپا نباشد. عباس کیارستمی به واسطه جهانبینی و مکاشفاتی که در اطرافش داشت. توانست حکمت شرقی را وارد عنصری از فضای غربی کند که ما آن را بهعنوان سینما میشناسیم و این منجر به کشف نگاه جدیدی شد. به همین دلیل سینمای کیارستمی بسیار وامدار تمثیلهایی است که ما در حکمت شرق میشناسیم؛ تمثیلهایی که در کارهای سعدی و مولانا خواندیم. عباس کیارستمی توانست ارتباطی بین این رسانه غربی و عرفان و حکمت شرقی ایجاد کند و آن را در بیانی هنری به دنیا ارائه دهد. همین عامل است که باعث میشود فیلمهای او برای اهل جهان تازگی داشته باشد و آن را بفهمند. فارغ از معناهای مختلفی که برای سینمای هنری میتوان در نظر گرفت اگر به مغز کلمه رجوع کنیم میتوان گفت سینمای کیارستمی یک سینمای هنری است. بخشی از این موضوع برمیگردد به بینش شهودی و سبک عباس کیارستمی، سبک هر شخصی مختص خودش است. ممکن است بشود مکتب را به دیگران آموزش داد اما هیچوقت نمیتوان سبک شخصی یک نفر را به دیگری آموزش داد یا از آن تقلید کرد. در حقیقت هر آدمی جهان ذهنی متفاوتی از دیگران دارد. این باعث میشود که نتوانیم بپذیریم که دوباره کسی مثل عباس کیارستمی قرار است در سینمای ایران فیلم بسازد!
اصولا چیزی که امروز در سینمای ایران اتفاق میافتد تمایل به یک سینمای داستانگوی آمریکایی است مثل سینمای اصغر فرهادی که البته این هم در نوع خودش خوب و لازم است و مورد توجه مردم دنیا قرار گرفته است. اما با رفتن عباس کیارستمی زنگ خطری برای سینمای مستقل ایران به صدا در آمده است. چون آن جنس تفکر خیلی خواهان ندارد و جنس نگاه مخاطب متفاوت شده است و جنس علاقهمندان به سینما در حوزه کارگردانی هم متفاوت شده است. همه دوست دارند مخاطبان بیشتری جذب کنند و بیشتر تشویق شوند، نه اینکه عباس کیارستمی به فکر مخاطب نبود قطعا او هم عدهای مخاطب هدف داشت اما خیلی در بند تماشاگر عام و گسترده نبود و به این دلیل است که نگاهش به نگاه مدرنیستها نزدیک میشود. بنابراین فکر میکنم شرایط دیگر طوری نیست که امثال کیارستمی بتوانند در سینما ظهور کنند. البته این به معنی ارزشگذاری بین سینمای امروز و دیروز نیست اما امروز با فضای جدیدی مواجهیم که جنس دیگری از سینما را طلب میکند. بنابراین با احترام به همه کسانی که فیلم مستقل میسازند من فکر نمیکنم جایگزینی برای عباس کیارستمی در سینمای ایران وجود داشته باشد.
* پژوهشگر و منتقد سینما
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد