22 - 12 - 2019
تمدنهای کهن
کیوان کیانی، مستندساز و پژوهشگر
کتاب «بارگاه جان و خرد» نگارش سیروس وقایعنگار، اثری است در حوزه مطالعاتی چهار تمدن کهن، شامل چین، هند، ایران و روم
در پشت جلد کتاب، درباره این چهار تمدن چنین آمده: «تمدنهایی که جانمایهشان در هزاره اول پیش از میلاد به بار نشسته و دستمایه تحولات درونی و بیرونی این تمدنها تا امروز شدهاند و میراث فرهنگی و تمدن انسانی را چنان معنایی ژرف بخشیده که همچون بارگاهی شکوهمند بر ستونهای جان و خرد استوار شده است.»
نوشتار بالا این ذهنیت و انتظار را برای مخاطب به وجود میآورد که نویسنده بر آن است تا با طرح ژرفترین پرسشها، پاسخهایی شایسته برای آنها ارائه دهد؛ پرسشهایی که پاسخ به آنها میتواند راهگشای فهم مضامین کتاب باشند؛ پرسشهایی از این دست: تمدن چیست؟ و یا از جان و خرد و بارگاه چه تعاریفی ارائه شده است.
میدانیم که تنوع و کثرت تعاریف گاه متعارض از این مفاهیم، به گونهای است که ایجاب میکند با تعاریف خاص مولف از این مفاهیم آشنا شویم اگرچه درک این مفاهیم در خلال مطالعه دقیق کتاب به تدریج برای خواننده آشکار میشود. اما شاید بیان موجز آنها در شروع کتاب، مخاطب را با آگاهی بیشتری در مسیر ذهنیت و نگرش نویسنده قرار میداد.
مثلا درباره خرد یا عقل، به نظر میرسد که خرد مورد نظر نویسنده، خردی است که در شعر فردوسی تعریف شده و به معنای روشناییبخش جان است:
خرد، چشم جان است چون بنگری
که بیچشم شادان، جهان نسپری
خردی ورای زمان و مکان، خردی که در هستی جاری است. چنین خردی، مشابه خردی است که هگل در کتابش «عقل در تاریخ» و بر بنیان آن، به روند تطور و فرگشت آن در تاریخ بشری پرداخته است.
در فلسفه تاریخ به روایت هگل: «جهان، ساخته و پرداخته و میدان کنش و کوشش روح است. کوشش روح برای ساختن جهان و به سخن دیگر برای تحقق خویش در جهان درونهای خردمندانه دارد و با دادهها یا قانونهای علمی تحقق مییابد.»
هگل در ادامه: «حقیقت فرمانروایی خرد بر جهان را چیرگی قانونهای علمی میداند.»
چنین خردی که روشناییبخش جان است ورای خرد یا عقل انسانی است؛ عقلی که تنها انسان را در مقام شناسایی قوانین جاری بر طبیعت میشناسد، یعنی عقل مدرن، عقل چیره بر اروپای پس از نوزایی (رنسانس)، عقلی که حتی اگر به روایت کانت، امکان شناسایی مطلق را نداشته باشد، اما امکان رشد علوم جدید را فراهم آورده است.
باری، کتاب با وجود فشردگی مطالب و دایرهالمعارفی بودن، میتواند برای مخاطبی که دغدغه شناخت تاریخ اندیشه بشری را دارد ترغیبکننده و برانگیزاننده باشد تا تفصیل مطالبی را که به ایجاز گفته میشود، در ارجاع به منابع پژوهشی و تحلیلی دیگر، پیگیری کند. اما مهمتر آن است که نخست مخاطب با زاویهدید مولف همسو شود و از منظر او به بررسی و سنجش کتاب بپردازد، نه از منظری که با دیدگاه مولف زاویه دارد. پس آنگاه میتواند بنیان این دیدگاه را به پرسش گیرد و آن را به چالش کشاند.
همان طور که گفته شد، دیدگاه مولف از جنس فلسفه تاریخ است، معنا و مفهومی که هگل، آن را در یک جمله، این گونه روایت کرده است: «فلسفه تاریخ چیزی نیست جز بررسی اندیشهگرانه تاریخ».
مولف کتاب نیز به چنین راهی میرود، یعنی کشف منطق و خرد را در چهار تمدن کهن بر مبنای چنین نگرشی وجه همت خود قرار داده است یعنی بررسی روند تحولات و فرگشت چهار تمدن کهن مورد نظر خویش. این روند دربر گیرنده دو لایه بیرونی و درونی رخدادهاست؛ «تاریخ و فراتاریخ» و این دریافت از تاریخ و فرا تاریخ امکانپذیر نمیشود مگر به تعادل میان این دو، به هماهنگی عین و ذهن چنان که مینویسد: «در تعادل بین این دو فضاست که آزادی حادث میشود و انسان مخیر میشود از جهان ذهنی، به جهان عینی حرکت کند و آزادی اراده تجلی یابد.»
با این مقدمات و در چنین بستری، منطق فکری نویسنده را در جست و جوی کشف حقیقت پی میگیریم؛ منطقی که در عین توجه به محتوا و مضمون رویدادها، ریشه آن رخدادها را در فراتاریخ میبیند. و فراتاریخ یعنی همان خرد روشناییبخش جان، یا خردی بیزمان و مکانی که محیط بر رخدادهای بیرونی است و منطق آن به شمار میرود و به آن معنا میبخشد.
رسیدن به چنین بینش و تفکری، بدون جهانبینی و نظریه، امکانپذیر نیست و راه به بیراهه میبرد. بر مبنای چنین جهانبینیای است که نویسنده همه چیز را به محک درون خویش میسنجد.
اما این به معنای آن نیست که او نگاهی ایدئولوژیک دارد. برعکس تفکر مولف، در عین اعتقاد به اصول خود، با انعطاف و مدارا در مسائل و امور دیگر تامل میکند.
کتاب بارگاه جان و خرد در میان معدود کتابهایی که درباره اندیشه بشری به فارسی نوشته شده (اگر نوشته شده باشد) از وضعیتی استثنایی برخوردار است. از این قرار که رویکرد مولف رویکردی پدیدارشناسانه است که او از آن با تعابیر کشفالمحجوب و تاویل نام میبرد.
به بیانی دیگر مولف کلیات تاریخ بشری را از عصر غارنشینی تا امروز، از زاویهای به نگارش درآورده که بیش از آنکه استدلالی باشد نگاهی باطنی و تاویلگرایانه به پدیدهها دارد. نگاه و بینشی که محیط بر رویدادها و وقایع تاریخی است و بر اندیشههای فلسفی و عرفانی استوار است.
مولف ساحت اندیشههای فلسفی و عرفانی را عرصه تقابلهای تعصبآلود و ایدئولوژیک نمیشناسد بلکه بر این باور است که حکمت مورد نظر او در ذاتش میدان گفتوگو و دیالکتیک است.
گفت و گوی بینشها و نگرشهایی متفاوت و متعارض، که با تعامل با هم به نوعی یکدیگر را کامل میکنند چرا که هر کدام از ساحتهای اندیشه در شرق و غرب وجوهی از تفکر عقلانی، عرفانی، منطقی و حکمی را عرضه میکنند و از همدیگر تاثیر میپذیرند. مولف این سیر اندیشگی فلسفی- عرفانی را مبنای شناخت حقیقت میداند و ریشههای آن را در اندیشههای متفکران متعلق به هزاره اول پیش از میلاد و در چهار حوزه تمدنی کهن جستوجو میکند.
اندیشههای متفکران پیش سقراطی در یونان، لائوتسه و کنفوسیوس در چین باستان، اوپانیشادها، وداها و بهگودگیتا در هند و در متون کهن ایرانی که بر پایه حکمت خسروانی استوار است.
و همان گونه که نویسنده در پایان فصل چهارم کتاب آورده:
«بررسی تطبیقی این چهار تمدن از هر نظر میتواند برای شناخت چگونگی اندیشیدن، حکومت کردن، نحوه صحیح زیستن و اشکال اجتماعی و تاریخی، بسیار مفید واقع شود.»

لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد