2 - 12 - 2019
جامعه روستایی و نه به خشونت علیه زنان
مهتا بذرافکن* – بیش از سه دهه است که فعالان حقوق بشر، زنان و همچنین مردم عادی در تلاش هستند که به خشونت علیه زنان «نه» گفته و آن را محکوم کنند.
برآوردهای جهانی نشان میدهد که به ازای هر سه زن، یک نفر در طول زندگی خود حداقل یکبار خشونت جسمی یا جنسی را تجربه میکند. بخش بزرگی از این خشونتها از سوی شرکای جنسی و همسران زنان به آنان تحمیل میشود. حدود ۳۰ درصد از زنانی که در طول زندگیشان روابط عاطفی و زناشویی را داشتهاند، فرمهای گوناگونی از خشونت از سوی شرکای زندگیشان را گزارش کردهاند.
اگرچه رفتار و تفکرات همراه با خشونت ممکن است در قالبهای گوناگونی بر زنان تحمیل شود اما مساله دیگری که کمتر به آن پرداخته میشود، مورد خشونت قرار گرفتن زنان هنگام وقوع بلایای طبیعی است.
آمارهای جهانی نشان میدهد که زنان و کودکان به طور خاص بیشتر تحت تاثیر بلایای طبیعی قرار گرفته و بیش از ۷۵ درصد آوارگان را تشکیل میدهند.
زلزله سال ۲۰۱۵ در نپال، سیل در میانمار، خشکسالی و شور شدن آب ۲۰۱۶ در ویتنام و حوادثی نظیر این همگی نشان داد که زنان بسیار آسیبپذیرند. علاوه بر اثرات کلی فاجعه طبیعی و فقدان یا کمبود مراقبتهای بهداشتی، زنان را با مشکلات سلامتی جسمی و جنسی و آسیبپذیری، افزایش میزان خشونت خانگی و خطر فروپاشی روانی نیز مواجه میکند. به دلیل به هم ریختن سازمان اجتماعی هنگام وقوع فاجعه، زنان بیش از پیش درخطر آزارجنسی وتجاوز قرار خواهند گرفت و چنانچه آواره یا با فقر روزافزون مواجه شوند، بیش ازپیش درخطر سوءاستفاده باندهای موادمخدر و بردگی جنسی قرار میگیرند.
خشکسالی و خشکیده شدن منابع آب در روستاهای ایران در مناطق خشکیده شده کودکان، بیماران، سالمندان و زنان بیش از پیش دچار رنج و عذاب ناشی از این وضعیت هستند. و در این بین زنان در وضعیت بسیار دشوارتری قرار گرفتهاند. به ویژه اینکه خشکسالی و خشکیده شدن منابع آب همانند سیل و زلزله و بقیه فجایع نیست که پرسر و صدا باشد و سازمانهای بینالمللی و مردم برای کمک به آسیبدیدگان همصدا و همدل شوند، درنتیجه خانوادهها قربانیانی هستند که بیسروصدا بار مصیبت بر گرده میکشند. در حقیقت زنان علاوه بر اینکه شخص خودشان به عنوان یک انسان از وضعیت خشکسالی در رنجند، بار سنگین مصیبتهای خانوادهها نیز بر برگردههای نحیفشان است. بیکاری، اعتیاد و بیماری. هر کدام از اعضای خانواده به ویژه پدران و پسران که عمدتا نانآوران خانوادهها محسوب میشوند، موجب فشار جسمی و روانی زیادی برای زنان شده و در صورت مهاجرت به حاشیه شهرها آنان را آماج انواع سوءاستفادهها و خطرات اجتماعی آسیبزا قرار خواهد داد و از چاله به چاه خواهد افکند.
این مساله تاثیر روانی سهمگینی بر آنان داشته و افسردگی و فشار روانی حاصل ازبیکاری و نیازمندی موجب شده که جوانترها یا مهاجرت کرده و آنان که ماندهاند نیز به سمت اعتیاد کشیده شوند و خانواده در وضعیت بسیار نامطلوبی قرار گیرند. در این وضعیت زنان به شدت در معرض خشونتهای خانگی قرار میگیرند. البته با اینکه این خانوادهها در معرض فروپاشی روانی و مادی هستند، هیچ نوع کمک و مشاوره روانی نیز از سوی اورژانس اجتماعی دریافت نکرده و گویی این مسایل مختص شهریهاست.
علاوه بر فقدان حمایتهای اجتماعی، متاسفانه به دلیل نگاه کلیشهای جنسیتی به زنان با وجود همه این تواناییها به حاشیه رانده شده و مشارکت جنسیتیشان برای مدیریت بحران و فاجعه که میتواند حافظ جان خودشان و دیگران باشد نادیده گرفته شده و قربانیان فاجعه میشوند. از آنجا که زنان روستایی درخصوص شروط ضمن عقد و مسایلی اینچنین آگاهی نداشته یا مثلا مهریهشان بسیار کم است، قوانینی مانند مهاجرت و شراکت در اموال همسر درشرایط بحران و خشکسالی زنان را در وضعیت پیچیدهتری قرار میدهد.
جامعه امن، جامعهای است که درآن همه زنان از استانداردهای زندگی مناسب، عدالت جنسیتی و امنیت برخوردار باشند. هرکشوری برای دستیابی به رویاهایش باید در کنار زیرساختهای مادی، به مسایل زنان نیز به عنوان زیرساخت نگاه و آنها را نیز تامین کند. رفع محدودیتها، ممنوعیتها و بازنگری در قوانینی است که برای نیمی از مردم یک جامعه یعنی زنان تبعیضآمیز بوده و شرایط را برای آنها درحالت عادی نابرابر کرده است.
* دکترای جامعهشناسی تغییرات اجتماعی

لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد