20 - 01 - 2017
جانا سخن از زبان ما میگویی
مسعود سلیمی- میگویند شرقیها، اهل قضا و قدر هستند، دست کم ما ایرانیها که اینگونه هستیم، یعنی هر بلایی که سرمان میآید، شهاب سنگ از آسمان فرو میریزد، در زندگی هزار و یک اشتباه مرتکب میشویم، با انواع و اقسام سهلانگاریها، فرصت سوزی میکنیم، آخر سر که در کارمان میمانیم، پای قضا و قدر و سرنوشت را به میان میآوریم؛ از خودم مثال میآورم تا خدای ناکرده به تریج قبای کسی برنخورد، به این صورت که هر وقت میخواستم، در واقع باید بگویم میخواستیم، تنبلی را کنار گذاشته و درس بخوانیم، میگفتیم، باشد از شنبه، اما شنبهها میآمد و ما خودمان را میزدیم به کوچه علی چپ تا اینکه وقت امتحانات میرسید و آخر سر ما میماندیم و تجدیدی و رفوزگی!
به هر حال این عادت دیرینه، هم چنان با بنده همراه است که آخرین موردش هم برمیگردد به دیدار با خسرو سینایی، در واقع دلم میخواهد بگویم استاد خسرو سینایی اما از آنجایی که ایشان به گفته خودشان، چندان با اطلاق این لقب به خودشان البته توسط عدهای خاص روی خوش نشان نمیدهند که البته امیدوارم، بالاتر از آن، میدانم که بنده را در زمره آنان قرار نخواهند داد.
به هر حال، سالهای زیادی است بدون اینکه خسرو سینایی را از نزدیک بشناسم، از طریق آثارش، او را میشناسم، به عبارت بهتر، به طور مثال، من که- مثل همه ایرانیها- حافظ را دوست دارم و دیوان اشعارش جزو جدانشدنی ملزومات زندگیام است، اگر قرار بود برای اثبات دلبستگیهایم او را میدیدم که باید به قرنها پیش بازمیگشتم، در حالی که هرگاه دیوانش را ورق میزنم و شعری را زمزمه میکنم، انگار که در کنارش هستم.
خسرو سینایی را یکی، دوبار، در یکی، دو مراسم از جمله جشنواره فیلم فجر از دور دیدهام، چند بار با او گفتوگوی تلفنی هم داشتهام اما قرار بود، برای نخستین بار به مناسبت سالگرد تولدش-۲۹ دی- همراه با همکارانم در «جهانصنعت» و همچنین دوست قدیمیام، صدا پیشه ماندگار، رضا بازی بارون که دوستی و مودتی با خسرو سینایی دارد، با او در منزلش دیدار و گفتوگو داشته باشیم، مقدمات کار، همه جوره فراهم شده بود و برای اینکه فرصت آماده کردن گفتوگو را داشته باشیم، قرار شد چهارشنبه ۲۲ دی ساعت ۱۰ صبح همگی خدمت استاد باشیم اما در ساعتهای واپسین، خبر درگذشت یکی از اقوام نزدیک رضا بازی بارون در ساری از راه رسید و پس از آن هم برای من، کاری فوری پیش آمد تا این بار منطق قضا و قدری واقعا ما را درگیر کند.
به هرحال این بار هم فرصت گفتوگوی رودررو و دیدار نفس به نفس با خسرو سینایی را از دست دادم اما در عوض دوستان خبرنگار و عکاس بنده، سنگ تمام گذاشتند که حاصل زحمت پر ارج آنها، گفتوگوی و عکسهای بسیار خوب و زیبایی است که در این شماره به چاپ رسیده است.
با خواندن چندباره حرفهای خسرو سینایی، در واقع دل گفتههایش، با مشخصههای فکری و ذهنی هنرمندی چند وجهی بهتر و بیشتر آشنا شدم.
سینایی، سینماگری است که با توجه به آگاهی و شناخت کاملی که از موسیقی، شعر، مجسمه سازی و نقاشی دارد، بدون تردید هنگامی که فکر و طرحی را برای به پرده کشیدن در سینما در ذهن میپروراند، هم زمان به قول قدیمیها، دکوپاژ آن، از موسیقی و لوکیشن، حرکت دوربین گرفته تا رفتار بازیکنان، جابه جایی اشیاء در زمان و مکان مشخص ان را هم، در بخش دیگری از ذهن خود طراحی میکند.
در اینکه خسرو سینایی، سینماگری بزرگ و بالاتر از آن هنرمندی چندکاره است، تردیدی وجود ندارد، یادم میآید سالها پیش فیلمی در مورد زندگی «سر تامس مور» قاضی سرشناس انگلیسی قرن ۱۶ روی پرده آمد- ساخته تحسین شده فرد زینمان بزرگ- عنوان فیلم «مردی برای تمام فصول» بود و من این عبارت را در چند مورد به کار بردهام و این بار هم میخواهم تکرار کنم سینایی «هنرمندی برای تمام فصول» است.
دلگفتههای خسرو سینایی، تمام و کمال حدیث نفس است آنجایی که میگوید (نقل به مضمون) پس از ۵۰ سال کار و تجربه و فیلمسازی، دیگر نباید برای ساختن فیلم التماس کنم، همانی است که هیچ تعبیری ندارد مگر اینکه اضافه کنم جانا سخن از زبان ما میگویی.
آقای سینایی، اجازه دهید بگویم: استاد تولدتان مبارک و سایهتان بر سر هنر ایرانزمین گسترده باد.
و آخر اینکه دریغم آمد نوشته را با شعری از خسرو سینایی با عنوان ترانه شاپرکهای سفید به پایان نبرم.
نگاه کردی و خندیدی
و از نگاه تو
چندین هزار شاپرک کوچک سفید پریدند
شاپرکها همه با هم ترانه میخواندند
بس عاشقانه میخواندند
نگاه کردم و خندیدم
و خندهای که در آن حسرت جوانی بود
به شاپرکها گفت: چه خوب میخوانید
با ترانههایتان
روی بالهایتان
مرا به سوی افقهای دور میرانید
massoudmehr@yahoo.fr
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد