16 - 10 - 2024
جان تراولتا از «پالپ فیکشن» گفت
«پالپ فیکشن» یا «داستان عامهپسند» شاهکار کوئنتین تارانتینو موجب معرفی چندین بازیگر، تسخیر جشنوارههای سینمایی و تغییر سینما برای همیشه شد. «داستان عامهپسند» که سیامین سالگرد خود را ۱۴ اکتبر جشن میگیرد، ردپایی عظیم در ساخت فیلم پس از آن، به جای گذاشت. این فیلم که ابتدا توسط نویسنده و کارگردان کوئنتین تارانتینو و راجر آواری دوست دیرینه و همکارش در آرشیو ویدئو، در قالب یک فیلم چند داستانی طراحی شد، در نهایت به یک اودیسه کمدی، خشن، مبتکرانه و غیرخطی بدل شد. این فیلم علاوه بر احیای حرفه جان تراولتا، ساموئل ال. جکسون را معرفی کرد و موجب ایجاد صنعت پررونق فیلمهای تقلیدی از آن شد. فیلم نخل طلای جشنواره فیلم کن ۱۹۹۴ را برد و هفت نامزدی جایزه اسکار کسب کرد و در نهایت برای فیلمنامه تارانتینو و آواری یک اسکار دریافت کرد. موفقیت تجاری آن نیز که در برابر بودجه 5/8میلیون دلاری فروشی ۲۱۳میلیون دلاری کرد، برای همیشه اقتصاد سینمای مستقل را تغییر داد. برای بزرگداشت «داستان عامهپسند»، ورایتی با بیش از ۲۰نفر از بازیگران و عوامل فیلم صحبت کرده که خلاصهای از آن در زیر آمده است: ایده «پالپ فیکشن» به اواخر دهه۱۹۸۰ بازمیگردد که تارانتینو و آواری با هم در فروشگاه ویدئویی در جنوب کالیفرنیا کار میکردند. راجر آواری، نویسنده داستان: ایده اولیه «داستان پالپ» این بود که ما سه فیلم کوتاه با سه فیلمساز مختلف بسازیم. من یکی بسازم، کوئنتین یکی بسازد و آدام ریفکین هم یکی بسازد. من فیلمنامهای نوشتم به نام «هیاهو حکومت میکند» و در طول مسیر، فیلم کوتاه کوچکم به فیلمنامه «سگهای انباری» بدل شد، آدام چیزی ننوشت و «داستان پالپ» تا مدتها چیزی بود که قرار نبود اتفاق بیفتد. و بعد کوئنتین «سگهای انباری» را ساخت و انواع پیشنهادهای جالب را برای انجام پروژههای استودیویی دریافت کرد اما او یک روز با من تماس گرفت و گفت: من مدام به «داستان عامهپسند» فکر میکنم و میخواهم آن را به یک فیلم بلند بدل کنم و خودم هم کارگردانی کنم بنابراین ما فیلمنامهام را را به عقب برگرداندیم و سپس به آمستردام رفتیم و تمام صحنههایی را که تا به حال نوشته بودیم و قبلا در فیلم قرار نگرفته بودند نوشتیم و در نهایت «پالپ فیکشن» خلق شد. لارنس بِندِر، تهیهکننده: بعد از «سگهای انباری» من به آمستردام پرواز کردم تا او را آنجا ملاقات کنم، و او یک واکمن کوچک داشت و به دیک دیل و «میسیرلو» گوش میداد و در حین نوشتن این همه موسیقی پر اوج و فرود را گوش میکرد. دنی دویتو، تهیهکننده اجرایی: یک روز زنگ در را زدند و یک بسته، یک پاکت که ۱۵۵صفحه در آن بود. به خدا قسم فکر میکنم هنوز گرم بود و در بالای صفحه نوشته شده بود: «داستان پالپ اثر کوئنتین تارانتینو، پیشنویس نهایی». با یک فنجان چای توی مبل فرو رفتم و خواندم و خندیدم. از اول تا آخرش را دوست داشتم. سوال بزرگ این بود که ۱۵۵صفحه بود. شما معمولا یک صفحه در دقیقه میروید و زمان نهایی فیلم ۱۵۴دقیقه بود. بندر: ما میخواستیم بودجه بین ۶ تا ۸ میلیون دلار باشد زیرا به این ترتیب میتوانستیم کنترل بیشتری روی خود فیلم داشته باشیم زیرا بودجه به اندازه کافی کم بود و وقتی فیلم را ساختیم، باور کنید یا نه، بودجه آن فیلم به معنای واقعی کلمه 5/8میلیون دلار بود و زمانی که همه چیز تمام شد، ۵۰۰هزار دلار برگرداندیم و دقیقا ۸میلیون دلار شد.
دویتو: من پیش هاروی [واینستین] رفتم و او گفت: «خب، ما این کار را با دنیل دی لوئیس میسازیم که به تازگی جایزه اسکار را برای «پای چپ من» دریافت کرده است»، گفتم: «کارگردان جان تراولتا را میخواهد. من به این بچه گفتم که برش نهایی را دارم و میتوانم تایید بازیگران را بگیرم.» درنهایت کوئنتین به چیزی که میخواست رسید و کاملا درست میگفت و بقیه دیگر تاریخ است. جان تراولتا («وینسنت وگا»): آخرین موفقیتی که قبل از «داستان عامهپسند» تجربه کرده بودم، فیلمهای «ببین کی داره حرف میزنه» بود بنابراین دریافت پیشنهاد «پالپ» مطمئنا یک فرصت در سطح بالاتر بود. من برای بازی در «گریس»، «انفجار»، سیتکام «خوش برگشتی کوتر»، «تب شب یکشنبه» یکی از بازیگران مورد علاقه او بودم و او میخواست با من کار کند. او سطح کارم را بالا برد و به من فرصتی دوباره داد تا در حرفهای سطح بالا که همیشه میخواست من آن را داشته باشم، دیده شوم.
بندر: هاروی کایتل کلید اصلی ساخت «سگهای انباری» بود و بروس ویلیس را میشناخت بنابراین برای دیدن او به خانهاش در مالیبو رفتیم. بروس میتوانست کل فیلم «سگهای انباری» را از حفظ بخواند، آن فیلم را دوست داشت. او و کوئنتین در ساحل قدم زدند و وقتی برگشتند بروس یکی از اعضای فیلم بود. کارین راچمن، ناظر موسیقی: من اعتبار بیشتری از آنچه لیاقتش را دارم برای کار در این فیلم به دست آوردم اما سختترین چیز در مورد کوئنتین این بود که یادم میآید به آپارتمانش رفتم زیرا او میدانست چه میخواهد اما همه چیز را اشتباه نوشته بود بنابراین خواستم اجازه دهد بروم و مجموعه صفحههای او را ببینم و اسم درست آهنگها را پیدا کنم. تراولتا: در جشنواره فیلم کن بود که فیلم را برای اولینبار دیدم. فراتر از انتظار من بود زیرا به سطح جدیدی از داستان سرایی و فیلمسازی رسیده بود که میتوانستی آن را احساس کنی ، این امر عاطفی بود. تاریخ بود که داشت ساخته میشد.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد