29 - 04 - 2018
جان مردم در دست راننده
شیدا ملکی- توقفهای مکرر اتوبوس آزادی – اندیشه برای سوار کردن مسافرهای کنار جاده، مسافران را بیش از آنچه تصور میشد عصبانی کرده بود. یکی بعد از دیگری نسبت به توقفها واکنش نشان میدادند. ماجرا تا جایی پیش رفت که مانع سوار شدن چند مسافر شدند و دادوفریاد زنان و مردان معترض فضای اتوبوس را متشنج کرد. راننده بلندترین فریاد را بین همه آدمهای حاضر زد و سکوت حاکم شد؛ «کی به خودش اجازه داده نذاره من مسافر سوار کنم؟ دلم میخواد مسافر سوار کنم و هیچ کس حق دخالت نداره.» مسافرها بعد از شنیدن این کلمهها بیشتر از قبل عصبانی شدند. مرد جوانی با آرامش به راننده گفت: «شما با این کارتون نه تنها وقت مسافرها رو میگیرید بلکه خطر رو به جون خودتون و ما میخرید. اگه تصادف کنیم این همه مسافر ایستاده، چه بلایی سرشون میاد؟»راننده اتوبوس اما هیچ واکنشی نشان نمیدهد و به فریاد و بیاحترامی خود ادامه میدهد. بیاحترامی به همه مسافرانی که برای جابهجایی مجبور هستند از این وسیله استفاده کنند. اتوبوس را پارک میکند و از پشت فرمان بلند میشود. رو به مسافران میکند و بار دیگر فریاد میزند: «همینی که هست، هر کی شاکیه میتونه پیاده شه. من کارمو بلدم و میدونم چجوری مسافر سوار کنم و رانندگی کنم. به احدی هم ربط نداره چند تا مسافر دارم. با این کرایهای که میدید نکنه توقع ماشین دربست هم دارید؟ گفتم که هر کی مشکل داره با تاکسی یا پیاده جابهجا شه. تمومش کنید دیگه…»
مسافران سکوت کردند و به اعتراض ادامه ندادند. راننده عصبانی پشت فرمان نشست و راه خود را ادامه داد. اما خطر هنوز هم نفس به نفس مسافران ادامه دارد، صدای فریاد مسافرها جای خود را به پچپچهای دو نفره داده است. انگار که فریاد فردی که فرمان را در دست دارد، راحتتر از هر چیز دیگری میتواند خواست مسافران را به سکوت و رضایت تبدیل کند. آنها تا چند دقیقه قبل نگران جانشان بودند و زمانی که بیهوده هرز میرفت. اما دیگر هیچ اعتراضی ندارند و حتی رضایت دادهاند به آنچه بر آنها میگذرد، شاید در راه تصادفی رخ دهد شبیه همه تصادفهایی که سالانه جان مسافران را در جادههای کشور میگیرد اما هیچ گوش شنوایی برای شنیدن حال و احوال مسافران این اتوبوس وجود ندارد.
sheidamaleki.journalist@gmail.com
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد