19 - 06 - 2018
جریان اصلاحطلبی به کجا میرود
امید پورعزیز- نامه تعدادی از جوانان اصلاحطلب که یا نسبت مستقیم خانوادگی با دانهدرشتهای جریان اصلاحات را داشته و یا پرورش یافته در نهادهای دانشگاهی و جوانان منسوب به اصلاحطلبان بوده و یا در روزنامهها و نشریات اصلاحطلب رشد و نمو یافتهاند، در واقع در برگیرنده برخی بایدها و تدوین خط مشیها و اصلاحات ساختاری در جریان اصلاحطلبی است. اما اینکه آیا یک جریان سیاسی را میتوان بهعنوان سهمالارث عدهای لحاظ کرد و یا اینکه پرداخت هزینه شخصی در جریان آرمانهای یک جبهه سیاسی لزوما حقی مبنی بر تأثیرگذاری بر استراتژیهای آتی آن ایجاد میکند یا نه، کاملا قابل بحث و تحلیل محتوایی است. همچنین وقتی یک جریان سیاسی در یک مقطع زمانی و به واسطه محدودیتهای فراوان برای سایر جریانها، از اقبال عمومی برخوردار بوده است، نمیتواند لزوما و دائما و ذاتا ملجا اعتماد و اقبال عمومی محسوب شود. در نامه اخیر صد جوان عموما خوشنام به محمد خاتمی دو پیشفرض اساسی بحثبرانگیز لحاظ شده است. اول اینکه بر اثر القائات سنتی اصلاحطلبان هر گونه کنشگری سیاسی غیرایدئولوژیک فراتر از جبهه اصلاحطلبی، همپایه براندازی مستقیم و آنی حکومت انگاشته شده است. ثانیا اینکه جریان اصلاحطلبی چنان مبسوط و وسیعالمنظر تصور شده که گویا همه ظرفیتهای دموکراسیخواهی، حقوق بشری و برابری خواهی و. . . طی این جریان قابل حصول فرض شده است. در صورتی که تا همین جا نیز لباسی که بر تن جریان اصلاحات دوخته شده، همواره گشاد بوده و نهایتا به مرور هم بیمحتوا شده است. کمااینکه تجربه سالهای ۷۸، ۸۸ کاملا موید این مطلب بوده است. یکی از بزرگترین معضلات یک سده اخیر عرصه سیاسی ایران همین تعارضهای آشکار و انکارناپذیر بوده است. در واقع در مقاطع زمانی مختلف و به فراخور موقعیت و بنا بر آن مثل معروف، همواره گنجشک اصلاحات با هنرمندی و سخنوری خاصی رنگ شده و به عنوان قناری خوش آب و رنگ گفتمان مد روز به جامعه ارائه شده است. از طرفی حاکمیت و خودیهای آن نیز که همواره از ماهیت گنجشک زیر این پوستین خوش خط و خال یقین داشتهاند، با درجه انعطافپذیری متغیر آواز آن قناری را کم و بیش تحمل کردهاند. حتی اگر در برخی مقاطع زمانی تعارضات بالا گرفته است، بیشتر یک امر سلیقهای و مربوط به تفاوت الحان در دایره قبض و بسط ایدئولوژی منسوب به حکومت دینی و دین حکومتی بوده است. مسلما پیچیدگیهای قدرت در کشور بهگونهای است که چند جوان هر چند خوش قریحه و قطعا با ذکاوت با همه اهتمامشان توان بر هم زدن پیشفرضها و معادلات پیچیده را نداشته باشند. اینکه به ظاهر تحت تاثیر رنگ و لعاب ایدههایی چون احیای جامعه مدنی، برابریخواهی صوری و ظواهر دموکراتیک قرار گرفته و عبای عرفان را بر تن ایدئولوژی برکشند، قطعا دور و تسلسلی بیش به همراه نخواهد داشت. شاید تفکر اصلاحات برای برههای از زمان و بر تن انقلابیون دوآتشه آن زمان به صورت مقطعی جوابگو و تعدیلکننده بوده است ولی نباید گفتمان اصلاحات را همپای اصول جهانی و پایه مکاتب اصیل فکری مدرن و پست مدرن همچون دموکراسیخواهی و برابریخواهی و حقوق بشری یکسان فرض کنیم. جریان اصلاحات حتی در قالب بومیاش نیز متبلورکننده ذات دموکراسیخواهانه جامعه ما نبوده بلکه در برخی مقاطع زمانی و بنا بر ضرورت شاید توانسته جایگاه عَرَضی برای خود دست و پا کند. حال با توصیفات فوق شاید گام برداشتن در مسیر احیای تفکر و جریانی که خود کاربردی از سر استیصال و اجبار داشته، سهوا و یا عمدا تلاش بیهوده و عبثی مینماید. مسلما عدهای جوان دغدغهمند، دلسوز و عمدتا هزینهداده سیاسی، با حسن نیت در این مسیر گام نهادهاند، ولی باید در مورد ظرفیتها و عقبه فکری هر جریانی واقعبین و عاری از تعارف و خوشبینی بیثمر بود. یکی از مهمترین معیارها در این زمینه میزان اقبال جامعه و ظرفیتهای اجتماعی ذاتی و غیرهیجانی هر جریان و مکتب فکری است که این روزها حتی نسبت به اصل این جریان بیرغبت شده است. قطعا عموم جامعه به تنهایی قدرت تحلیل و آسیبشناسی پدیدههای سیاسی و اجتماعی را ندارند، ولی دماسنجهای اجتماعی و سنجش افکار عمومی کاملا میتواند به تحلیلگران و کنشگران بیطرف اطلاعات قابل اتکایی را ارائه دهد.
جامعه ایران نیز، هم به واسطه تاریخی و هم به واسطه سوابق ناخوشایند ممتد، این روزها اقبال و حال خوبی نسبت به یک جریان تاریخ گذشته سیاسی را ندارد. لذا به نظر میرسد چنانچه پتانسیل، خلاقیت و دورخیز این نسل جدید در عرصه دیگری خارج از عرصه تکراری جریان های سیاسی کشور در قالب یک جریان سیاسی نوظهور و مستقل البته با اتکا به پشتوانه فکری و انسانی چهرههای شناخته شده مستقل صرف شود، احتمالا نتایج مثمرثمرتر و عامهپسندتری به همراه خواهد داشت. ولی وفاداری تمام و کمال و مطالبهمحوری سهمخواهانه و درونجناحی در عمل نه تنها انتظارات عمومی را برآورده نمیکند بلکه میزان اعتماد و حمایت مردمی از جریانهای داخلی را به حداقل کاهش داده و عملا عرصه سیاسی به یک میدان نامنظم و آشفته و ناامن و عاری از اعتماد بدل میشود.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد