16 - 07 - 2017
حرکت روی طناب سیاست خارجی با اتکا به منافع ملی
محسن جلیلوند*- اساس حرکت کشورها در عرصه بینالمللی تعامل با کشورهای دنیاست و این تعامل، برداری از روابط دوستانه و خصمانه است. حرکت کشورهای جهان در این بردار براساس منافع ملی خودشان انجام میشود. گفته میشود کشورها در روابط بینالملل، ۸۰ درصد باید با دشمنان خودشان کار کنند این اصطلاحی است که آن را از کیسنجر گرفتهام. منظور از دشمن کسی نیست که بخواهد حتما کشور شما را نابود کند، منظور کشوری است که در عرصه بینالمللی با آن در حال رقابت هستید؛ حالا این رقابت میتواند در حوزه دوستانه به معنی همکاری صورت بگیرد یا اینکه رقابت خصمانهای باشد که به تقابل و درگیری کشیده شود. این پیچیدگی است که ما در سیستم بینالمللی میبینیم و همین پیچیدگی موجب میشود که کشورها با هم همکاری کنند. به طور مثال آمریکاییها بزرگترین سفارت خود را در اتحادیه شوروی داشتند اما تمام تلاش خود را به کار میبردند تا این کشور را نابود کنند.
در عرصه بینالمللی نباید نگاهمان به روابط شخصی باشد بلکه باید نگاه همهجانبهگرایی داشته باشیم بهطور مثال ما با آمریکاییها درگیریهای زیادی داریم ولی سرجریان هستهای باید با هم مذاکره کنیم، این طبیعت روابط بینالملل است. منظور از تعامل سازنده با جهان هم همین است که در عین حال که با دوستان و دشمنان خود در عرصه بینالمللی کار میکنیم، منافع ملی خود را هم مدنظر قرار میدهیم. اگر عرصه بینالملل به کشوری انتقاد یا پیشنهادی کند آن کشور اگر این انتقادها و پیشنهادها را در چارچوب منافع ملی خودش بداند آن را میپذیرد و اگر نه الزامی به پذیرش آن نیست. هر کشوری باید درک صحیحی از منافع ملی کشور خودش داشته باشد تا سیاست خارجی خود را شکل دهد.
توجه به این نکته حائز اهمیت است که کشورها باید در حوزه روابط بینالملل براساس منافع ملی خود حرکت کنند و منافع ملی هرکشوری است که سیاست خارجی آن را شکل میدهد اما گاهی جهان شرایط را به کشورها تحمیل میکند هرچقدر کشورها این شرایطها را در چارچوب منافع ملی خودشان قرار بدهند طبیعتا هزینه کمتری پرداخت میکنند اما هرچقدر کشورها فاصله بگیرند هزینه آن بیشتر و غیرقابل جبران میشود. گاهی وقتها کشورها مجبور هستند چارچوبها را بشکنند و از یکسری از تابوهای خود عدول کنند. ایران در سیاست خارجی خود از ابتدای انقلاب تاکنون چندین عرصه را طی کرده است. اساسا هر انقلابی دنبال تحول و ایجاد تغییر در خود و محیط اطراف خودش است، در ابتدای انقلاب اسلامی ایران که هنوز انقلاب جا نیفتاده بود و بعد از آن در دوران جنگ، ما با شورای انقلابی با دنیا برخورد میکردیم. ما در زمان جنگ با دنیا تعامل سازندهای نداشتیم جنگ در همه کشورها یک آرمانگرایی تجویز میکند، انگلستان هم در اوج واقعگرایی بود که جنگ جهانی دوم اتفاق افتاد و این کشور هم به سمت آرمانگرایی حرکت کرد بنابراین تعامل سازنده در دوران جنگ اساسا معنی ندارد. در دوران سازندگی ما وارد یک دوره عملگرایی شدیم و در بسیاری از مسایل بینالمللی همکاریهای خودمان با جهان را افزایش دادیم. در دوران اصلاحات نیز شرایط دیگری پیش آمد و عملگرایی خاص خودش اجرا شد و در یک شرایط متفاوت با دنیا ارتباط و تعامل داشتیم اما در دوران پسااصلاحات ما با دنیا وارد مسایل چالشبرانگیزی شدیم که این چالشها سیستماتیک نبود و میخواستیم حوزه بازی را تغییر دهیم، اینکه تا چه حد موفق بود یا نبود، بماند. با این حال ما در دوران اعتدالگرایی وارد بحثی با دنیا شدیم که تاحدودی همچون جریان برجام جواب داده است.
به هر حال کشورها ناگزیر به تعامل با دنیا هستند. در زمان انقلاب شعار مرگ بر شوروی هم مطرح میشد اما اکنون ایران با روسیه در حال همکاری است. استانداردهایی که در ابتدای انقلاب برای آمریکا تعریف میکردیم این بود که حتی نمیتوانستیم از ۲۰ کیلومتری یک دیپلمات آمریکایی رد شویم اما حالا شرایط بهگونهای پیش رفته است که رییسجمهور آمریکا با ایران صحبت میکند. تحول هر انقلابی هم در همین است، بعد از ۴۰ سال که از انقلاب گذشته، طبیعی است که باید با دنیا تعامل داشته باشیم.
*کارشناس مسایل بینالملل
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد