13 - 04 - 2020
خاشِق جی یا عاشق چی؟
مجید عابدینیراد- دکمه افاف را که زدم در راهپله منتظر بالا آمدن رضا شدم! دیدم دو پله یکی و شتابان خودش را تا طبقه چهارم رساند و در آخرین پیچ پله نفسنفسزنان با خوشحالی گفت: عابد تموم شد! بنسلمان رو رسانههای اروپایی بایکوتش کردند!
وقتی رسید با لبخند دعوتش کردم به داخل و در ورودی آپارتمان به او گفتم: پس الان وقت رفتن سراغ هندونهایه که دیروز خریدی! خنکخنک شده! حالا تا ساعت شش وقت زیاد داریم!
همینطور که رضا روی مبل پهن شده بود هندوانه را در سینی با یک چاقوی بزرگ گوشتبری روی میز گذاشتم و اضافه کردم: من که تا حالا کسی رو ماهرتر از تو توی بریدن و قاچ کردن صیفیجات ندیدم! سرگرمش شو تا زیردستیهای تمیز و چنگالها رو هم بیارم!
رضا که دید من عکسالعملی که او انتظار داشت را از خودم نشان نمیدهم دوباره روی موضوع تکیه کرد و گفت: میدونی تحریم کردن ولیعهد عربستان از دنیای رسانهای یعنی چی؟ من فکر کنم رسانههای آمریکایی هم برای جنایتی که پادشاه و ولیعهد عربستان در شکنجه دادن و به احتمال زیاد کشتن این روزنامهنگار سرشناس عربستانی مرتکب شدهاند ولکن معامله نخواهند بود! شاید هم یه اجماع بینالمللی بین اهالی رسانه روی این تحریم پیش بیاد که بتونه دخل بنسلمان رو بیاره!
همینطور محو حرکات رضا در نحوه فرو کردن کارد در شکم هندوانه بیضیشکل بودم که صدای قرچ قروچش رو درآورده بود گفتم: توی اون گروه پانزده نفره که وارد سفارت عربستان در ترکیه میشن میگن یه دکتر متخصص بریدن استخوان هم بوده! مامورای ترک میگن اسناد صوتیای در دست دارند که همه جزئیات شکنجه دادن و بریدن اعضای بدن و تکهتکه کردن این بخت برگشته خاشقجی رو میشه از روی اونها تشخیص داد!
هندوانه که دو قطعه شد رضا رفت به کار برشهای طولی دادن و تقسیمش به چهار قطع مساوی و چون متوجه شده بود که من چهارچشمی مراقب همه جزئیات هستم، بر نمایش این تبحر خاصش افزود و گفت: عابد راستی از اوضاع ارز و اقتصادمون چه خبر؟
سیگاری روشن کردم و گفتم: رضا ببین بانک مرکزی و سازمان بودجه و یا سازمان مهندسی و… اینجور تشکیلات از خودشون ارادهای مستقل ندارن و بستگی به اراده دولت داره تا اگر صلاح بدونه یه کاری بکنه!
رضا که داشت بالاترین کیف رو از خوشرنگی هندوانه میبرد شروع کرد اینبار به دادن برشهای عرضی بسیار دقیق وقتی گفت: الان بانک مرکزی تا حدودی داره میره به سمت استقلال و سه قوا این مهم رو پذیرفتهاند!
پکی به سیگارم زدم و گفتم: ببین از مسائل مملکتی که بگذریم الان این داستان شنیع کشتن این خبرنگار موضوع روزه؛ مثل هندونه قاچ قاچ کردن تن مظلومش عربستانیها چه نمایش بدوی و وحشیانه و ضدانسانیای رو از خودشون دارن به دنیا نشون میدن!
رضا یکی از گلهای هندونه که خیلی منظم و مرتب قاچ خورده بود رو توی بشقاب من گذاشت و گفت: تازه خود ترکیه که داره در کشف واقعیت این جنایت عظیم همکاری میکنه و شدیدا پیگیر ماجرا شده، صدها روزنامهنگار و اهل قلم رو در دخمهها و زندانهای خودش اسیر داره! این طور دولتهایی که از خودشون میترسن آخرش با عشق مساله دارن! مگه نه؟ اهل رسانههای اروپایی خود اردوغان رو هم مثل یک حاکم مستبد میشناسند!
وقتی رضا با حالتی حاکی از تحسین دو تا گل هندوانه در بشقابش گذاشت دوباره گفت: بازم خوش به حال خودمون که الان توی روزنامههامون روزنامهنگارهامون تا حد مقدور همه جوره نقد مشکلات و مسائل مملکت رو مینویسن.
با اینکه حرفهایمان تازه گل انداخته بود و این حرفها رضا را خیلی مجذوب کرده بود ولی مسوولیتهای کاریاش ایجاب میکرد که زودتر راه بیفتد! برای این بود که بعد از اینکه تکانی به خودش داد گفت: ببین عابد این ماجرای رفتن به طبس و زندگی مشترک با شهره و مسائل کاری را میگذاریم برای بعد.
وقتی با عجله از در بیرون میرفت دوباره رو به من کرد و با لبخند گفت: به نظرت آدم مثل تو بره دنبال عاشقی یا مثل خاشقجی بره دنبال روزنامهنگاری؟
دستی از روی نوازش به پشتش کشیدم و گفتم: روزنامهنگاری عزیزم یعنی عاشقی! خاشقجی هم اگه عاشق چی نبود که دنیا برای کشته شدنش اینطوری بسیج نمیشد و سر و دست نمیشکوند!؟

لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد