8 - 03 - 2017
خاطره عزیز من
مسعود سلیمی- ساعت هفت بعدازظهر چهارم شهریور ۱۳۱۹ خورشیدی اتفاقی در ایران رخ داد که پیامد همهجانبه آن همچنان، البته با فراز و نشیب ادامه دارد؛ آن اتفاق تمام و کمال تاریخی، افتتاح نخستین فرستنده رادیو بود در محل بیسیم و در جاده قدیم شمیران که به چهارراه قصر هم معروف شد و امروز، نام خیابان شریعتی را بر پیشانی خود دارد. از فردای آن روز تاریخی، رویداد ماندگار دیگری رخ داد به این معنا که رسانهای به نام رادیو، برنامههای خود را به زبان فارسی شروع کرد و از آنجایی که امواج این فرستنده فقط در پایتخت قابل دریافت بود، در پنج اردیبهشت ۱۳۱۹، «رادیو تهران» به دنیا آمد.
در آغاز، رادیو تهران از یک استودیوی کوچک و روی امواج کوتاه و متوسط، هشت ساعت برنامه پخش میکرد که خبر و موسیقی و مطالبی تاریخی، مذهبی، جغرافیایی و فرهنگی را در برمیگرفت.
رادیو تهران، رفته رفته گسترش یافت، از نظر فنی و افزایش پخش گرفته تا تنوع و تعدد برنامههای جدی و سرگرمکننده، همه چیز رو به بالا حرکت میکرد؛ چند سال بعد رادیو تهران پخش برنامه در روزهای تعطیل را هم از سر گرفت تا جایی که یکی، دو دهه بعد، با برنامههایی چون صبح جمعه، داستان شب، موسیقی متنوع ایرانی، جانی دالر، مشاعره، با ادبیات جهان آشنا شوید و به ویژه گلها، در دل و جان مردم، جای خود را باز کرد و به حافظه تاریخی چندین و چند نسل از ایرانیان پیوست.
در تاریخچه رادیو میخوانیم که مثلا در ۱۳۲۷ خورشیدی یک فرستنده دیگر و سپس یک استودیو کوچک در میدان ارگ آن روزگار، نزدیک سبزه میدان و بازار و بوذر جمهری و ناصر خسرو و باب همایون برای پخش اخبار ساخته شد تا به مرور «خبر» به یکی از ارکان مهم رادیو ایران و سپس تلویزیون ملی ایران بدل شود.
از سال ۱۳۳۶، کار این رسانه نوظهور و محبوب در مسیر پیشرفت به جایی رسید که دورنمای گسترهاش، از پایتخت به چهار سوی کشور، راه میجست تا اینکه نام «رادیو ایران» بر آن نهادند. رادیو در عمر ۷۶ ساله خود در ایران، سالهای درخشان و ماندگاری را حتی در دهه آغازین سلطه تلویزیون در کارنامه اش به یادگار گذاشت تا نامش در کنار تلویزیون، با نسل بزرگی از صداورزان، گویندگان، نویسندگان، مجریان، موسیقیدانان، خوانندگان، ترانهسرایان، تهیهکنندگان، برنامهسازان و تلاشگرانی که در بخشهای فنی کار میکردند در یک کلام هنرمندان ناب و ماندگار ایران زمین، در هم آمیزد- که گفتن و نوشتن، از هر کدام از آنان، جدا از حس و حال نوستالژیک تاریخی، نوعی ادای دین واجب هم به حساب میآید.
گفتن و نوشتن و به یاد آوردن نام و نشان هنرمندان و خدمتگزاران فرهنگی و هنری این مرز و بوم که یا از پیش ما رفتهاند یا به نوعی از سر جبر یا اختیار، گوشهنشین هستند، یک مزیت دیگر هم دارد و آن هم شاید سبب شود تا نسل جوان ایران، کمی بهتر و بیشتر با آنان آشنا شوند.
سخن از قدیمیها پیش آمد تا یادی از رضا بازی برون هم به میان آید که در طی ۵۰ سال فعالیت در رسانه شنیداری و تصویری مملکت از رادیو تلویزیون گرفته تا صداوسیما، کارنامه شایستهای دارد که اگر فروتنی ذاتی بیش از حدش نبود، بهطور قطع بهتر و بیشتر از اینها، از او گفته و شنیده میشد.
اگرچه صداوسیمای مازندران که رضا بازی برون، پس از کار در زاهدان، تهران و مشهد، بیشترین سالها را در مرکز ساری گذرانده، به عنوان کمترین حق شناسی، برنامه هفتگی و زنده او را با نام «مردم و مسوولان» روی آنتن رادیو میبرد تا ضمن پرسش و پاسخ درخصوص مسایل و مشکلات مردم، جوان ترها با صدای گوش نوازش، بیشتر آشنا شوند و البته گاهی هم فیلمهای مستند او از سیما پخش میشود که آن هم فرصتی برای شناخت یکی دیگر از تواناییهایش بهشمار میآید.
به عنوان کسی که سالهای کودکی تا میانسالیاش را با رادیو، با برنامههایی فراموشنشدنی، چون داستان شب و گلها و صبحهای جمعه پر از خاطره کرده است، برای مروری بر دل خوشیهایم با رضا بازیبرون یکی از صداورزان، مجریان و گویندگان قدیمی و حال حاضر رسانه شنیداری و تصویری ایران به گفتوگو نشستهام که میخوانید.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد