25 - 02 - 2025
خلاقیت در قفس
گروه فرهنگ و هنر- هنر همواره بهعنوان یک نیروی فرهنگی و اجتماعی، نقش مهمی در توسعه فردی و جمعی ایفا کرده است اما در ایران، این نیروی خلاقانه به شکلی نامتوازن توزیع شده است بهطوریکه هنرمندان در مناطق حاشیهنشین و کمبرخوردار اغلب از حداقل امکانات هنری محرومند. در شهرهای بزرگ و پایتخت، گالریهای هنری، سالنهای تئاتر، کارگاههای آموزشی و فضاهای فرهنگی به وفور یافت میشود اما همین که از مرکز فاصله بگیریم، با خلئی عمیق مواجه میشویم. در بسیاری از مناطق محروم، نهتنها زیرساختهای هنری وجود ندارد بلکه فرهنگسازی برای اهمیت هنر نیز نادیده گرفته شده است. کودکان و نوجوانانی که شاید استعدادی در نقاشی، موسیقی یا تئاتر دارند، بهدلیل نبود امکانات آموزشی و فضای ابراز خلاقیت، سرکوب میشوند. این محرومیت تنها به معنای نبود گالریها و سالنهای تئاتر نیست بلکه یک زنجیره پیچیده از مشکلات فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی است که یکدیگر را تقویت میکنند. در بسیاری از مناطق محروم، هنر هنوز بهعنوان یک ضرورت یا حتی یک حرفه جدی تلقی نمیشود. این نگرش نادرست، در کنار نبود دسترسی به آموزش و زیرساخت، باعث میشود که استعدادهای هنری در نطفه خفه شوند. کودکی که در یک روستای دورافتاده استعداد نقاشی دارد، ممکن است هرگز رنگ و بوی بوم و قلممو را تجربه نکند. نوجوانی که صدای خوشی دارد، شاید هیچوقت نتواند آموزش آوازی را ببیند یا سازی در دست بگیرد. این بیعدالتی فرهنگی زمانی وخیمتر میشود که بدانیم هنر میتواند ابزاری قدرتمند برای کاهش آسیبهای اجتماعی باشد. در مناطقی که فقر، بیکاری و اعتیاد بیداد میکند، هنر میتواند بهمثابه راه نجاتی برای جوانان عمل کند. وقتی کودکان و نوجوانان به هنر دسترسی داشته باشند، فرصت مییابند خشم، ترس و امیدهای خود را از طریق نقاشی، موسیقی یا تئاتر بیان کنند. اما نبود امکانات هنری، آنها را به سمت سرکوب احساسات و در نهایت به سوی آسیبهای اجتماعی سوق میدهد.
ضرورت ورود دولت و بخشخصوصی
آمارها نیز نشان میدهند که مناطق محروم با نرخ بالاتری از بزهکاری، ترک تحصیل و بیکاری دست و پنجه نرم میکنند. این آمارها مستقیما با کمبود فضاهای فرهنگی و هنری در ارتباط است. در شهری که یک سالن تئاتر یا کتابخانه عمومی وجود ندارد، جوانان گزینههای کمتری برای گذراندن اوقات فراغت دارند. نتیجه این میشود که خیابانها به محل تجمع آنها تبدیل و زمینه برای آسیبهای اجتماعی فراهم میشود. در این میان، نمونههای امیدبخشی نیز وجود دارد. گروههای هنری خودجوشی که با حداقل امکانات، به مناطق محروم سفر میکنند و به کودکان نقاشی، موسیقی یا نمایش آموزش میدهند. این تلاشها، هرچند ارزشمند اما کافی نیستند. هنر نمیتواند تنها بر دوش داوطلبان و افراد دغدغهمند باقی بماند. برای حل این بحران، باید نهادهای دولتی، بخشخصوصی و سازمانهای مردمنهاد وارد عمل شوند. یکی از راهکارهای اساسی، تخصیص بودجههای فرهنگی به مناطق محروم است. این بودجهها نباید صرفا محدود به برگزاری چند جشنواره سالانه یا اجرای برنامههای مناسبتی باشد بلکه باید به ساخت زیرساختهای پایدار فرهنگی، از قبیل سالنهای نمایش، کارگاههای آموزشی و مراکز فرهنگی محلی اختصاص یابد. این زیرساختها، به کودکان و نوجوانان فرصت میدهد که استعدادهای خود را کشف و شکوفا کنند.
هنر کالای لوکس یا انحصاری نیست
از سویی دیگر، ایجاد کارگاههای هنری سیار میتواند بهعنوان یک راهکار موقت اما موثر عمل کند. این کارگاهها میتوانند به روستاها و شهرهای کوچک سفر کرده و کلاسهای آموزش نقاشی، موسیقی، عکاسی و نمایش برگزار کنند. تجربه نشان داده که این کارگاهها، حتی در کوتاهمدت، تاثیر عمیقی بر روحیه و انگیزه کودکان میگذارد. فضای مجازی نیز میتواند ابزاری کارآمد برای ترویج هنر در مناطق محروم باشد. ایجاد پلتفرمهای آنلاین برای نمایش آثار هنری کودکان و نوجوانان، برگزاری جشنوارههای مجازی و کلاسهای آموزش هنری از راه دور، میتواند مرزهای جغرافیایی را بشکند و به استعدادهای پنهان امکان ظهور دهد. علاوهبر این، باید به آموزش مربیان هنری بومی توجه ویژهای داشت. بهجای اتکا به مربیان مهمان، میتوان جوانان مستعد محلی را شناسایی و به آنها آموزش داد تا خودشان مربی شوند. این رویکرد، پایداری بیشتری دارد و ریشههای هنر را در دل همان جامعه تقویت میکند. همچنین برای تغییر این وضعیت، باید نگاه فرهنگی به هنر دگرگون شود. هنر نباید بهعنوان یک کالای لوکس یا انحصاری تلقی شود، بلکه باید بهعنوان یک حق فرهنگی برای همه اقشار جامعه شناخته شود. عدالت فرهنگی زمانی محقق میشود که کودکان یک روستا همان اندازه به کلاس نقاشی و نمایش دسترسی داشته باشند که کودکان ساکن پایتخت. محرومیت از هنر، تنها به معنای از دست دادن نقاشیها و موسیقیها نیست بلکه به معنای نادیده گرفتن بخش بزرگی از فرهنگ و هویت یک ملت است. برای پر کردن این خلأ، نیاز به یک تغییر جدی در نگرش و سیاستگذاری فرهنگی داریم. هنر باید از انحصار خارج شده و به میان مردم، بهخصوص در مناطق کمبرخوردار، بازگردد. آینده فرهنگی ایران، در گرو این گامهای جسورانه است. هنر زمانی میتواند زنده بماند که همه اقشار جامعه، از مرکز تا حاشیه، فرصت برابر برای خلق، نمایش و درک آن داشته باشند.
در مجموع محرومیت مناطق حاشیهنشین از هنر، تنها یک مساله فرهنگی نیست بلکه معضلی چندوجهی است که ریشه در نابرابریهای ساختاری دارد. هنر بهعنوان ابزاری برای بیان خلاقیت، درمان زخمهای اجتماعی و تقویت هویت فرهنگی، نباید در انحصار طبقات مرفه و مراکز شهری باقی بماند. وقتی کودکان و نوجوانان ساکن مناطق کمبرخوردار به آموزشهای هنری، کارگاههای خلاقانه و فضاهای فرهنگی دسترسی ندارند، استعدادهای آنها در سکوت و فراموشی میسوزد. این بیعدالتی نهتنها باعث میشود آینده هنری کشور از حضور صداهای متنوع و تازه محروم شود بلکه شکاف اجتماعی و فرهنگی را نیز عمیقتر میکند. راهحل، در بازنگری سیاستهای فرهنگی و تخصیص عادلانه منابع نهفته است. دولت، نهادهای فرهنگی و سازمانهای مردمنهاد باید دست به دست هم دهند تا زیرساختهای هنری را به مناطق محروم ببرند. ایجاد فضاهای فرهنگی، آموزش مربیان هنری بومی، حمایت از گروههای هنری سیار و بهرهگیری از پلتفرمهای مجازی میتواند بهعنوان گامهای عملی در این مسیر باشد. تحقق عدالت فرهنگی به این معناست که هر کودک، صرفنظر از محل زندگیاش، این فرصت را داشته باشد تا با هنر آشنا شود، استعداد خود را بشناسد و آن را پرورش دهد. جامعهای که به همه اعضای خود اجازه میدهد خلاقیتشان را آزادانه بیان کنند، جامعهای پویا، سالم و سرشار از امید خواهد بود. هنر نباید در مرزهای جغرافیایی و طبقاتی محدود شود بلکه باید به عنوان یک حق همگانی، در دسترس همه باشد؛ از مرکز شهرهای بزرگ تا دورافتادهترین روستاها. آینده فرهنگی ایران در گرو گسترش این نگاه عادلانه و انسانی به هنر است.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد