شناسه خبر : 273718
19 - 07 - 2022
19 - 07 - 2022
خوشههای خشم
صادق صبور- خوشههای خشم، نوشته جان استاین بک -در فارسی، اشتاین بک، هم گفته و نوشته شده است- یکی از آثار معتبر و ماندگار ادبیات نه تنها آمریکا در قرن بیستم که در زمره بهترینها در جهان به حساب میآید. جانمایه این کتاب در محکومیت بیعدالتی و در عین حال برجسته کردن تعاون و همدلی در ذهن و فکر بسیاری از انسانهاست.
خوشههای خشم در سال ۱۹۳۹ میلادی، منتشر و در سال ۱۹۴۰، توسط کارگردان بزرگ، جان فورد به یکی از فیلمهای بزرگ سینما، بدل شد.
فیلم برآمده از کتاب، سفر طولانی یک خانواده فرودست آمریکایی را حکایت میکند که به امید زندگی بهتر از ایالت اوکلاهما به کالیفرنیا میروند، اما درمییابند که آنجا نیز اوضاع رو به راه و بر وفق مراد نیست.
رویدادهای این فیلم در دهه ۳۰ میلادی و از پس بحران اقتصادی بزرگ آمریکا رخ میدهد و به تبع آن مهاجرت به ایالتهای ثروتمند در متن ماجرا قرار میگیرد، اما از طرف دیگر نیز شاهد بروز شور و شوقی انسانی از اعماق وجود مردی هستیم که میکوشد با قلب خود با مردم حرف بزند و بفهماند که با فکر و احساس، همزمان میشود، زندگی کرد. در واقع، استاین بک و به دنبالش جان فورد و بازیگر بزرگ هنری فوندا، میکوشند کتاب و فیلمی را عرضه کنند برای آدمیانی که وجدان بیدار اجتماعی دارند و در عین حال به تفاوت موجود زندگی بخشی از آمریکاییها با دیگر آمریکاییها، به عنوان یک واقعیت توجه میکنند.
کتاب و فیلم، هر دو در ردیف بهترینها به حساب میآیند که مخاطب بسیاری در سراسر جهان داشته و دارند. جان فورد برای کارگردانی خوشههای خشم، صاحب اسکار شد، ضمن اینکه بازی درخشان بازیگران به ویژه هنری فوندا و همچنین سناریو و موسیقی درخشان فیلم که این دومی کار آلفرد نیومن است هم فراموشنشدنی است.
خوشههای خشم سرشار از رویدادهای زیبا و سرشار از انساندوستی و لطافت روح انسانی است، که یکی از اثرگذارترین آنها، میتواند سکانس مغازه ساندویچ و آبنباتفروشی، بینراهی باشد. در سکانس، در حالی که چند راننده مشغول غذا خوردن هستند، پیرمردی از گروه مهاجران و سپس دو دختربچه وارد کادر میشوند. پیرمرد میخواهد نان بخرد، فروشنده میگوید باید ساندویچ بخرد، اما پول پیرمرد برای این کار کفایت نمیکند و میگوید، میخواهد نان را برای پیرزن بخرد که دندان ندارد، باید بزند توی آب و بخورد و فقط هم ۱۰ سنت بیشتر ندارد که اینجا، عاطفه و حس انسانی یکی از رانندهها وارد داستان میشود، از طرفی موقع پرداخت پول، پیرمرد میخواهد برای دختربچهها آبنبات بخرد، ولی توانش را ندارد، دوباره رانندهها دست به کار میشوند و داوطلب پرداخت پول آبنبات میشوند و هنگامی که پول را روی پیشخوان میگذارند، فروشنده میفهمد، چندین برابر قیمت آبنبات، پرداخت شده است.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد