29 - 12 - 2024
درسهای مشهود ازحاکمیت بشار اسد
نادر کریمیجونی
سرعت و ناگهانی فروپاشی دولت مرکزی سوریه، بسیاری از افراد و حتی ناظران و کارشناسان را به تعجب انداخته است. این فروپاشی از جهاتی با سقوط دولت چائوشِسکو در رومانی در زمان سکانداری علیاکبر ولایتی بر وزارت امور خارجه مشابهت داشته است. در آن هنگام پس بازگشت چائوشِسکو از تهران و خداحافظی با رییسجمهور وقت کشورمان مرحوم اکبر هاشمیرفسنجانی توسط انقلابیون رومانیایی دستگیر و در خیابان اعدام شد. حکومتش نیز ظرف کمتر از یک هفته سقوط کرد و نابود شد. در آن هنگام دستکم در ایران، بسیاری از حکومتیها و کارشناسان از سرعت سقوط و نابودی حکومت چائوشِسکو در بخارست ابراز تعجب میکردند.
در مورد بشار اسد هم وقتی سیدعباس عراقچی در یک رفتار نمایشی، ناهار را در رستورانی در دمشق صرف کرد، در واقع این پیام را به نمایش گذاشت که پایگاه و پایههای حکومت دمشق آنقدر محکم است که یک مقام بلندپایه در امنیت کامل میتواند در خیابان به راحتی و بدون دغدغه تردد کرده و حتی در رستورانی در قلب دمشق، ناهار میل کند. چند روز پس از این رفتار نمایشی وزیر امور خارجه ایران، دولت دمشق سقوط کرد و اسد با خانوادهاش از کشور فرار کردند. این رویداد باعث شد وقتی که عباس عراقچی در حاشیه نشست کشورهای 8- D ناهار را در رستورانی در قاهره صرف کرد، برخی به مزاح بگویند احتمالا طی روزهای آینده دولت السیسی در مصر سقوط خواهد کرد و قاهره از سوی شورشیان مخالف، تصرف خواهد شد.
اکنون این پرسش مطرح است که آیا بشار اسد و بهطور کلی حکومت مرکزی سوریه، آیا حاکمیتی داشته و آن را اعمال میکرده است؟ اگر چنین بوده، چرا آن حاکمیت، چنان ناپایدار و سست بوده که به سرعت فرو پاشیده و حتی رهبر آن نیز مجبور به فرار شده است؟
در وهله اول ذکر این نکته مهم است که توضیح داده شود سادهترین و سهلالوصولترین حاکمیت و اعمال حاکمیت برای یک حکومت، حاکمیت داخلی و اعمال آن بر شهروندان است.با هر مقیاسی که در نظر گرفته شود، همیشه قدرت یک حکومت از قدرت یک، چند و حتی گروهی از شهروندان بیشتر است. واقعیتهای میدانی در جهان نشان میدهد که وقتی پای حفظ حاکمیت یک حکومت در میان باشد حکومت برای حفظ بقا و استواری خویش هراسی از آسیب رساندن به اموال یا جان شهروندان و حتی شهروندان تحت حاکمیت خویش ندارد. نمونههایی از آسیب رساندن حکومت به مخالفان یا معارضان خود در فرانسه، ایالاتمتحده آمریکا و اسپانیا مشاهده شده است. تفاوت در این موضوع میان رفتار حکومتهای توسعهیافته و دموکراتیک یا حکومتهای دیگر شدت خشونتی است که اعمال میشود و در حکومتهایی نظیر بشار اسد، حکومت بلافاصله دست به اسلحه میبرد، زندانهای مخوف و بدنام تاسیس میکند و از اعمال هرگونه خشونت علیه مخالفان پرهیز نمیکند. چنانکه صدام حسین در زندان ابوغریب، چرخگوشت انسانی ساخته بود و برای نابودی کامل مخالفان، آنها را در درون این چرخگوشت میریخت، در سوریه نیز آنچه در مورد زندان بدنام صیدنایا گفته میشود، بیانگر آن است که بشار اسد برای خفه کردن مخالفان خود اعمال هر خشونت، با هر شدت و به هر میزان را مجاز و مشروع میدانست. به این ترتیب اعمال حاکمیت بر شهروندان اتفاقا سادهترین و قابل حصولترین نوع اعمال حاکمیت است چراکه وقتی حکومت از خارج مورد تهدید واقع میشود، کافی است دایره آزادی شهروندانش را تنگتر و خشونت و بدرفتاری بیشتری بر ایشان تحمیل کند. در این صورت میتواند مغرورانه ثبات خویش و پایداری حاکمیتش را به رخ دیگران بکشد. دقیقا در نقطهای که این خشونت نمیتواند از سوی حکومت اعمال شود، آنجا محلی است که میتوان میزان اقتدار و حاکمیت یک حکومت را ارزیابی کرد. مثلا در مورد سوریه، نه فقط بخشهایی از خاک آن کشور در اشغال اسرائیل بوده و هست و دولت بشار اسد برای بازپسگیری آن اقدام موثری انجام نمیداد بلکه نظامیان و عوامل اطلاعاتی اسرائیل در خاک سوریه اقدامات متعددی انجام داده و میدادند و هیچکس مانع از انجام فعالیتهایشان نمیشد. حتی شنیده شد که پس از ترور سیدحسن نصرالله، اسرائیل اسد را تهدید به قتل کرده بود. تمام خشونت و جنگندگی نظامیان و امنیتیهای اسد، نه در مقابل یک دشمن تمامعیار مانند اسرائیل یا آمریکا که در مقابل شهروندان بیدفاع خودش بود. از این جالبتر آن است که برخلاف باور بسیاری از دولتمردان سوری و متحدانشان، بدنه ارتش و نیروی امنیتی سوریه، نه همراه دولت دمشق که مخالف آن بود. در واقع رهبران و امیران ارتش سوریه با حرارت به اسد و نزدیکان او اطمینان میدادند که حاضرند برای پابرجا ماندن دولت و حکومت، جان خود را فدا کنند اما آیا ردههای میانی و پایین ارتش هم همین نظر را داشتند؟ همه امیران و ژنرالهای ارتش سوریه بیش از 2تا 5درصد جمعیت ارتش را تشکیل نمیدادند و روشن است آن کسانی که باید استحکام پایههای دولت را حفظ کنند، نه آن 5درصد که 95درصد بدنه ارتش و نیروهای امنیتی هستند. دقیقا به خاطر عدم وفاداری آن 95درصد به حکومت مرکزی، اسد و همکارانش در مقابل دشمنان کاملا بیدفاع رها شدند. نکته ظریف آن است که اتفاقا رسانهها و رهبران کشور آن 5درصد را ملاحظه و درک میکنند و از کارکرد 95درصد دیگر غافل میشوند که همین غفلت فروپاشیشان را رقم خواهد زد.
حکومت اسد بر اقتصاد کشور نیز حاکمیت اندکی داشت و همه تلاشهایی که در زمان این حکومت برای توسعه اقتصادی سوریه انجام شد به وسیله ناکارآمدی مدیران، سهمخواهی دستاندرکاران حکومتی و فساد ساختاری به شکست انجامید. کاهش ارزش پول ملی و نابودی منابع سوریه اگرچه به سرقت نفت آن کشور از سوی دولت ایالاتمتحده نسبت داده میشود اما همین که اسد در طول سالهای اخیر نتوانست با آمریکاییها برای بازپسگیری خاک، منافع و منابع نفتیاش به توافق برسد نشان از عدم اعمال حاکمیت دمشق بر اوضاع اقتصادی خویش دارد. نمیتوان انکار کرد که دولت دمشق برخلاف تمجیدها و آفرینهایی که از سوی متحدان و همکارانش میشنید، قابلیت اندکی در اداره امور اقتصادی خویش داشته، چنانکه با وجود عدم برقراری تحریم از سوی اروپا و روسیه و همراهی واشنگتن، نتوانست ظرفیتهای اقتصادی خویش را فعال و منافع تجاری- اقتصادی شهروندان سوری را تامین کند.
در دیپلماسی و سیاست خارجی نیز دولت بشار اسد حکومت ناتوانی بهشمار میآمد و نمیتوانست حاکمیتش را اعمال کند. چنانکه در طول سالهای اخیر حتی پس از آنکه دوباره به عضویت اتحادیه عرب پذیرفته شد و کرسی خود را در این نهاد مهم قومی بازیافت، باز هم نتوانست از ظرفیت اقتصادی و اجتماعی پسرعموهای عرب برای بهبود اوضاع اقتصادیاش استفاده کند. ضعف دیپلماسی و سیاست خارجی حتی با وجود دیپلماتهای کهنهکاری نظیر ولید المعلم نشان میدهد سیستم حکومتی که تحت فرمان بشار اسد بود، تواناییهای کل ارکان حکومت را تحتالشعاع قرار داده و ناتوان کرده بود. از این جهت بود که ولید المعلم و وزیران امور خارجه که پس از او سکاندار دیپلماسی سوریه شدند، هیچیک نتوانستند چنانکه باید و انتظار میرفت در تحرک و توسعه دیپلماسی سوریه نقش ایفا کنند.
در واقع ساختار و کارکرد حکومت بشار اسد، برای همه حکومتها درسهایی دارد؛ درسهایی که بیتوجهی به آن ممکن است عواقب تلخ دربر داشته باشد.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد