26 - 03 - 2020
در ستایش حرف
مجید عابدینیراد- پشت میز کارم نشسته بودم و داشتم یک فایل قدیمی به نام قصه آزاده را بازنگری میکردم. درست وقتی از خودم داشتم میپرسیدم چرا هر چه رمان عاشقانه مینویسم نیمهکاره از آب درمیآید رضا تلفن زد و گفت دارد میآید پیشم.
شروع کردم به بستن یک به یک قصههای گرهگشایانه قدیم روی کامپیوترم، از نگار گرفته تا الزا و یلدا و دیگر خیررسانان به نظامی و حافظشناسی نوین که هنوز فرصت چاپ و ارائهشان به جامعه را پیدا نکردهام! در این فکر بودم که بالاخره آن روز هم فرا خواهد رسید که بتوانم همه این کارها را همزمان با شش اثر نظامی بزرگ و غزلیات دنیا آباد کن حافظ منتشر کنم!
درست موقعی که از پیش در ساختمان و آپارتمان را برای رضا باز کردم و داشتم به خودم دلداری میدادم که نباید به وجودم ناامیدی راه بدهم که رضا در مقابل چشمهایم توی ورودی ظاهر شد! هنوز نرسیده گفت: کجایی عابد؟ انگار داری در عالم هپروت سیر میکنی!؟ ازش عذرخواهی کردم که متوجه وارد شدنش آن طور که باید نشدم و دعوتش کردم که بنشیند.
رضا که کمی سرمای خانه اذیتش میکرد در حالی که روی مبل قرار میگرفت گفت: راستی عابد شدیدا خبرها دارن متمرکز میشن روی پایان جنگ یمن و تغییر روش عربستان در برخوردش با قطر و احتمالا با ایران در آیندهای نه چندان دور! من اصلا خودم هم ماتم برده که چه جوریه که هر چی از سه چهار ماه پیش بهم گفتیم داره یک به یک پیاده میشه! از اون طرف هم موج برکناریهای دور و بریهای ترامپ، که گفتی از ماه نوامبر کلید مجدد خواهد خورد، داره اتفاق میافته! امروز هم خوندم که وزیر امنیت داخلی آمریکا هم برکنار شد!
از چایهای داغ تازهدم برای هر دویمان ریختم و وقتی سر میز بردم گفتم: درسته که خیلی از پیشبینیها درست از آب دراومدند ولی رضاجون ما کار خیلی مهمی هم نکردیم فقط نگاهمون به حرفهای سیاستمدارها و اعمالشون رو با کمک بهم دقیقتر و تیزتر کردیم! ترامپ از برنامههاش خیلی عقب بود و قتل خاشقجی، خیلی به دادش رسید تا فشارش روی ریاض و بنسلمان رو بیشتر کنه! میدونی که قرار مجددش با پوتین خیلی دور نیست و باید روی برنامه، کارهاش رو به موقع به پیش ببره! از این برکناریها وقتی ابراز خوشحالی کن که کار به بولتون و پمپئو و چندتا ضد ایرانی دیگه برسه! خیلی تند نرو رفیق!
رضا مشغول شیرین کردن چایش بود وقتی گفت: خیلی برام جالبه که در مورد این نگاه نو به حرف که با خودش این کارگشاییها و رمزخوانیهارو میآره بیشتر بگی!
کمی شیرینی به دهان گذاشتم و گفتم: رضا اگر از من بخواهی که در یک جمله برات از پیام بنیادین نظامی و حافظ به دنیا بگم بهت خواهم گفت؛ اونها پایهگذاران نگاه نو به حرف بودهاند و راه این تغییر نگاه رو در آثارشون برای دنیا به ارمغان گذاشتهاند!
به فرض وقتی نظامی توی هفتپیکر از درمانگری حرف میزنه هشت قرن بعدش علم روانکاوی روی همون اساس در اروپا به وجود میآد! یا وقتی از نگاه تجسسگر به حرف میگه، پیروان این مکتب توی آمریکا اولین رمانهای پلیسی رو شکل میدن.
الان هم بزرگترین معضل جامعه ما در بیارزش شدن حرفه! وقتی این اتفاق به شکل گسترده میافته کل جامعه از هم میپاشه و با هیچ ابزاری نمیشه جلوی تخریبگریهاش رو گرفت! به قول کسی که همین اواخر همه حرفها و برنامههاش به انجام نرسیده و بیاعتبار شده مسوولان رو توی همه ردههای تخصصی لیست کرده بود، همه اینها به جز اتلاف وقت و درجا زدن و عقب رفتن توی خیلی از زمینهها حاصلی دربر نداشته! پس تنها راه علاج این مساله اینه که حرف جایگاه و ارزش والای خودش رو پیدا کنه!
رضا که با صبوری خاصی به حرفهایم گوش میکرد جرعهای از چایش رو نوشید و گفت: میفهمم که میخوای بگی حرف هیچکس جای نشستن توی هیچ گوشی رو نداره! درست مثل به فرض برنامه دو ساله کردن قراردادهای استیجاری وزیر مسکن که الان عذر خودش رو هم خواستند و این برنامهاش هم رفت روی هوا! یا همین قانون مبارزه با پولشویی که این روزها به خاطر حرفهای تکاندهنده ظریف بیشتر مطرح شده.
رفتم در حرف رضا و گفتم: ببین الان توی کوچه و بازار، همه مراقب هستند که نگذارند همنوعشون کلاهی سرشون بذاره و کار به جایی رسیده که از سایه خودشون هم هراس دارن! کوچکترین اعتماد و اطمینانی حتی به نزدیکترین کسانشون هم ندارن! خیلی ارزشها، آدم تعارف که نداره از بین رفتهان، حتی توی خویشاوندهای نزدیک و دوستان و همسایه و توی همه سطوح این بیاعتمادی مثل سلولهای سرطانی داره پیکر اجتماع رو میبلعه! حالا تو در این میونه حرف حافظ و نظامی و خیلی از فلاسفه بزرگ بر مبنای عشقورزی به غیر و همنوع رو داری که نمیدونی چطور این میونه بگنجونیشون!؟
رضا متعجب پرسید: نکنه تو منظورت دلباختگی به حرف دوست و معلم و همسایه و پدر و زیر دست و وزیر و بچه و زن و همکار و که و که هست!؟
فوری گفتم: باریکلا رضا! این بزرگون که از ستایش حرف و ارزشدهی و بالابردن مقامش حرف میزنن، گفتههاشون دقیقا در همین ابعاده که تو میگی! تا حرف از عشق زده میشه که قربونت برم، نباید فکررو به سمت رابطه یه زوج و همخوابگی برد! عشق به معلم رو داری، عشق به پدر و مادر و خویشان رو داری عشق به همکار رو داری، و دهها دستهبندی دیگه!
رضا بلند شد و در ورودی برگشت گفت: حیف که عجله دارم، بقیه حرفا بمونه برای بعد. فعلا خداحافظ رفیق!
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد