20 - 02 - 2018
دزد نامرد…!
سال چهل و دو دبیرستان دارالفنون کلاس هشتم بودم. توی تابلوی اعلانات نوشته بودند. برای شرکت در فعالیتهای تئاتری فوق برنامه، از دانشآموزان ثبتنام میشود. بدون معطلی نامنویسی کردم استادمان آقایی بود به نام اسکویی که از فوت و فن این هنر زیاد میدانست. بعد از یک تست بازیگری از همه شرکتکنندگان، نقشی برایم در پیسی که باید روز چهارم آبانماه به مناسبت تولد شاه اجرا میکردیم در نظر گرفت. دارالفنون تنها دبیرستان دارای سالن تئاتر با گنجایش بیش از دویست تا سیصد نفر بود با سنی مجهز و پردههای متحرک مکانیکی و پروژکتور نورپردازی. نمایشنامه در یک پرده و با شرکت دو نفر اجرا میشد. به این صورت که دزدی از پنجره وارد خانهای میشد و پس از جستوجو متوجه گاو صندوقی شده و هرچه تلاش میکند، نمیتواند در گاو صندوق را باز کند. در همین هنگام صدای پایی میشنود و به گمان اینکه صاحب خانه آمده فورا پشت پرده اتاق پنهان میشود. دزد دوم که نقش آنرا من بازی میکردم، از همان پنجره با نقابی برچشم و کیسهای بر دوش برای دزدی وارد خانه میشود و پس از جستوجو به گاو صندوق برخورد میکند و به سرعت با کلیدهای مخصوص در آن را میگشاید و تمام محتویات صندوق اعم از پول و جواهرات را داخل کیسه ریخته و قصد فرار دارد که دزد اول در این موقع از پشت پرده بیرون آمده و با تپانچه دستور ایست میدهد، دزد دوم به تصور اینکه صاحب خانه است، کیسه را زمین نهاده و دستهایش را به علامت تسلیم بالا میبرد. دزد اول کیسه را برداشته و با شلیک تیری دزد دوم را نقش زمین کرده و از همان پنجره میگریزد و پرده پایین میآید و نمایش به اتمام میرسد اما درهنگام اجرا زمانی که باید عوامل صحنه به وسیله ترقه دستساز صدای تیر ایجاد میکردند، ترقه منفجر نمیشود، دزد اول هم نامردی نکرد و با پشت لوله طپانچه چنان محکم بر ملاجم کوبید که آه از نهادم درآمد وگفتم «آه… نامرد…» و نقش بر زمین شدم. پرده افتاد و هیچیک از تماشاگران متوجه نقص در اجرایمان نشد اما تا مدتها پس کلهام قلمبه بود. پدر و مادرم برای دیدن هنرنمایی پسرشان به سالن دبیرستان آمده بودند و عکسی به یادگار در کنار مجسمه امیرکبیر انداختیم.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد