13 - 07 - 2022
دنیای کسبوکار بیانتهاست
«جهان صنعت»- کتاب بازی بینهایت اثر سایمون سینک، نویسنده کتابهای پرفروش «با چرا شروع کنید» و «رهبران آخر غذا میخورند»، شما را به چالش میکشد تا دیدگاهتان را درباره نحوه کارکرد سازمانها بازبینی کنید و روش کار و دلایل موفقیت آنها را بدانید.
بازی بینهایت نخستین کتاب در ایران محسوب میشود که به طور همزمان با نسخه چاپی آن در آمریکا و سراسر دنیا منتشر شده است. این بار، سایمون سینک
به دنبال پاسخی برای یک سوال جالب است: چگونه در یک بازی که هیچ خط پایانی ندارد، رو به پیشرفت باشید و دوام بیاورید؟
سازمانها و اشخاص زیادی، غرق در اندیشه پیروزی هستند. اما چگونه میتوانید در یک بازی پیروز شوید که در حقیقت هیچ پایانی ندارد؟ چنین چیزی اصلا وجود ندارد. مثلا چیزی به اسم «برنده شدن» در کسبوکار داریم؟! بازیهایی مثل فوتبال و شطرنج، با قوانین مشخص و نقطه پایان واضح، بازی محدود محسوب میشوند. اما بازی کسبوکار، نامحدود و بینهایت است و در آن، چیزی به اسم «برنده شدن» وجود ندارد، چرا که همواره چالشهای جدید پیش میآید، قوانین بازی مشخص و پایدار نیست، بازیکنان ثابت و همیشگی نیستند و هیچ خط پایانی برای آن وجود ندارد.
در بازی بینهایت کسبوکار، تنها کسانی برای مدتی طولانی دوام میآورند که با قوانین نامحدود بازی میکنند. آنها کارهایی انجام میدهند که قادرشان میکند تا نوآورتر، منعطفتر و پایدارتر از رقبا باشند. داشتن طرز فکر محدود در یک بازی نامحدود میتواند فاجعهبار باشد. برای مثال طی جنگ ویتنام، آمریکا تقریبا تمام نبردها را پیروز شد و سربازان بسیار زیادی از دشمنش را نابود کرد، اما همچنان بازنده جنگ بود. معیارهایی که آنها امتیازات و عملکردشان را میسنجیدند، در نهایت بیارزش بود. ویتنام شمالی مایل بود هر سختی را تحمل کند و تا هر زمان که لازم باشد بجنگد تا آمریکا را وادار به عقبنشینی کند. در آن جنگ، ویتنام شمالی، طرز فکر بازی بینهایت داشت.
سایمون سینک با ارائه مثالهای بسیار گسترده و متنوع، نشان میدهد که بازیکنان نامحدود، در هر حوزهای، چطور رقبایشان را خسته و از میدان به در میکنند و چطور برای مدت زمانی طولانی در بازی باقی میمانند و سازمانهایی بسیار قوی میسازند، آنقدر قوی که از پس هر طوفانی بر بیایند. رهبران بزرگ به طرز ماهرانهای بازی بینهایت را پیش میبرند و خود را مشغول دستاوردهای کوتاهمدت نمیکنند.
سایمون این کتاب را برای تغییر دیدگاه افرادی که از وضعیت موجود دفاع میکنند ننوشته، بلکه آن را برای گرد هم آوردن افرادی نوشته است که آمادهاند وضعیت موجود را به چالش بکشند و آن را با واقعیتی جایگزین کنند که بسیار بیشتر نیازهای عمیق شما را هدف قرار میدهد؛ نیازهایی مثل احساس امنیت و مشارکت در چیزی فراتر از خودمان. واقعیتی که مناسب بهترین علایق شماست؛ شما به عنوان اشخاص، شرکتها، جوامع و به عنوان یک گونه زیستی.
اگر به دنیایی باور داشته باشید که در آن در تکتک روزهایتان، با انگیزهاید و احساس امنیت و توازن میکنید و باور داشته باشید که رهبران، همان کسانی هستند که میتوانند این چشمانداز را محقق کنند، پس این مسوولیت جمعی شماست افرادی را بیابید که به نوعی از رهبری معتقدند که احتمال محقق شدن این چشمانداز را بیشتر میکند و آنها را راهنمایی و حمایت کنید. یکی از قدمهایی که باید بردارید این است که یاد بگیرید رهبری کردن در بازی بینهایت (نامحدود) یعنی چه.
در بخشی از کتاب بازی بینهایت میخوانیم: «افراد زمانی به رهبر خود اعتماد میکنند که عملکرد رهبر موجب ایجاد احساس امنیت روانی شود. این به معنای راهنمایی کردن آنها در مورد کاری است که برای آن آموزش دیدهاند. یعنی فرد باید آزادی مسوولانه را تجربه کند. رییس کالی توضیح میدهد: در سیستم قدیمی به افراد گفته میشد ۱، ۲، ۳ و ۴ را انجام بده و تکرار کن. در مقابل، در سیستم جدید وقتی افسران یک مشکل یا فرصت را میبینند میگویند، «جالب نیست اگر…». رییس کالی هم به آنها اجازه میدهد نظرشان را توضیح دهند.
این هسته حکمرانی تکبهتک است. رهبری خوب و تیمهای مبتنی بر اعتماد موجب میشوند اعضای تیم به بهترین شکلی که میتوانند کار کنند. نتیجه، فرهنگی است که در آن به جای استفاده از راهحلهای موقت و سطحی، مشکل حل میشود. این فرق بین جریمههای زیاد در یک تقاطع پرتصادف و تلاش برای کاهش دادن تعداد تصادفات در این نقطه است. همچنین مانع حکمرانی متعصبانه میشود که نتیجه سیستم معیوب و پرمعیار ارزیابی و تقدیر است.
برای مثال، واحد دوچرخه دپارتمان پلیس از یک مسیر دوچرخهسواری بلااستفاده باخبر بود و تصمیم گرفت از این فرصت استفاده کند. آنها اطلاعرسانی کردند که همه بچهها میتوانند در این مسیر دوچرخهسواری کنند، پرش یاد بگیرند و با ماموران پلیس دونات مجانی بخورند؛ اسم این طرح خاک، پرش و دونات گذاشته شد. ماموران با دوناتهای اهدایی یک فروشگاه محلی، یک میز و دوچرخههای خود به این مکان رفته و منتظر میماندند.
بار اول انتظار میرفت بچههای کمی در این طرح شرکت کنند. بااینحال، بیش از چهل نفر از راه رسیدند و این رقم در ماههای بعدی ثابت ماند. این طرح به فرصتی بزرگ برای تعامل با جامعه تبدیل شد. بیشتر ما تنها زمانی با مامور پلیس صحبت میکنیم که مشکلی پیش آمده باشد یا بخواهیم خود را از دردسر رها کنیم. این ماموران میخواستند فراتر از یک بار حضور در مدارس با بچهها آشنا شوند و بچهها نیز آنها را بشناسند. در این طرح هیچ سخنرانی یا درخواستی از طرف پلیس وجود ندارد. ماموران فقط با بچهها دوچرخهسواری میکنند.»
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد