2 - 01 - 2018
دن آرام
مهمان امروز: میخائیل شولوخوف
.میخائیل شولوخوف سال ۱۹۰۵ در روستای کروجلنین در نزدیکی وشنسکایا در حومه جنوبی رود دن متولد شد. پدرش روستایی سادهای از نژاد روس و مادرش از اهالی اوکراین بود.در سال ۱۹۱۸ به سبب در گرفتن جنگ داخلی در ناحیه دن ناچار درسش را ناتمام گذاشت و به ارتش سرخ پیوست تا در نبردهایی در برابر آخرین بازماندگان از هواخواهان ارتش سفید شرکت جوید. تاثیر این تجربه در آثار وی به طرز محسوسی آشکار است. وی نویسندهای واقعباور بود و در داستانهایش به مردم و انقلاب اکتبر پرداخته است.رمان حماسی «دن آرام» از مهمترین آثار وی به شمار میرود که در چهار جلد از سال ۱۹۲۸ تا۱۹۴۰ به نویسندگی آن مشغول بود. از معروفترین داستانهای کوتاه او داستان خال است که در دهه چهل شمسی در کتاب هفته ترجمه و چاپ شد. از دیگر آثار وی «آنها برای سرزمین پدریشان جنگیدند» و «زمین نوآباد» است.شولوخف در سال ۱۹۴۱ برنده جایزه استالین و در سال ۱۹۶۰ برنده جایزه لنین در شوروی و در سال ۱۹۶۵ جایزه نوبل ادبیات به وی اهدا شد. او در سال ۱۹۸۴ درگذشت.«دن آرام» از آثار جاویدانه ادبیات جهان به شمار میرود که به شیوه رئالیسم اجتماعی به نگارش درآمده و رویدادهای یک دوره بسیار با اهمیت تاریخ مردم روسیه را به بهترین طرز و عالیترین بیان بازتاب میدهد.بسیاری از شخصیتها و رخدادهای رمان «دن آرام» زاییده خلاقیت و اطلاعات دست اول نویسنده است. دن آرام که نگارش آن حدود ۱۲ سال به طول انجامید بزرگترین اثر شولوخوف است که جایزه نوبل ادبیات را برایش به ارمغان آورد.«دن آرام» تصویری است همهجانبه از زندگی قزاقها در زمان صلح، سالهای سرنوشتساز جنگ اول جهانی، انقلاب ۱۹۱۴ اکتبر روسیه و یک جنگ داخلی تلخ. حماسه شولوخوف همچون «جنگ و صلح» تولستوی تلفیقی است از خصوصیات رمانهای خانوادگی-اجتماعی و تاریخی. نویسنده حوادث رمان را عمدتا بر محور تجسم خانواده یک قزاق به نام «مولوخوف» متمرکز میکند که پسر کوچکش «گریگوری» قهرمان نخست آن است.
روشچین به دنبال اینگونه نتیجهگیریها کوشید تا امکان گریختن از ارتش را مورد بررسی قرار دهد: «میتوانم به خارجه فرار کنم؟ نه؛ سراسر دنیا در آتش جنگ میسوزد. ماموران اطلاعاتی همه جا در جستوجوی بیگانههای مظنون هستند تا دستگیرشان کنند و توی زندانها به چوبههای دار بیاویزندشان. در سراسر دنیا جوانهای چالاک و زندهدل را توی وسایل نقلیه میچپانند. این جوانها فریاد میزنند: «بزن بریم پدر آلمانیهای پسفطرت را درآریم و فوری برگردیم پیش دخترهای خندهرومون»آنها را در اقیانوسها به اژدر میبندند و این جوانهای شاد، در آبهای یخزده، در میان لکههای روغن دست و پا میزنند. در اروپا ستونهایی مرکب از همین مردان جوان، ملبس به لباس کاری، شبیه به کفن، به شکل خط زنجیرهای متراکم مطیعانه به استقبال رگبار مسلسلها و بمباندازها و اژدرافکنها و شعلهاندازها میروند؛ اینها از پس و پیش با آتش مواجهاند. بنابراین فرار به خارجه منتفی میشود. چطور است که شناسنامه قلابی دست و پا کنم، راهی اتسا شوم و در یکی از کبابیهای شهر شغل پیشخدمتی پیدا کنم؟»

لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد