28 - 05 - 2018
دیگر مشکل امنیت ملی نداریم!
علی عطشانی- مثل همه ایرانیهای دیگر ناصر ملکمطیعی را تنها در فیلمها و بازیهای درجه یکش دیده بودم و هیچ وقت از نزدیک ندیده بودمش.
در همین حد میدانستم که از ایران نرفته و هنوز هم همینجا زندگی میکند. زمانی که روی «نقش نگار» کار میکردم، در ابتدای راه صرفا برای اینکه فیلم دیده شود تصمیم گرفتم ایشان در فیلمم حضور داشته باشند. این فکر اولیهام بود. تصورم این بود که اگر ملکمطیعی در فیلم حضور داشته باشد با توجه به اینکه اسمش خیلی بزرگ است، تاثیر مثبتی روی فیلم خواهد گذاشت.
حدودا یک ماه کارم شده بود گشتن به دنبال شماره یا ردی از ملکمطیعی، اما کسی با او ارتباط نداشت. تا اینکه با جستوجو و به سختی شماره موبایلش را پیدا کردم. چند هفته تماس میگرفتم و پیام میدادم اما پاسخ نمیداد. یک بار پس از زنگهای مکرر جواب داد، گفتم که کارگردان هستم و میخواهم فیلمی با ایفای نقش شما بسازم و ماجرا را توضیح دادم. گفت پسرم من برای کار کردن اصلا حالم خوب نیست، و خیلی محکم بازی در فیلم را رد کرد. اما من بازهم منصرف نشدم و پسرش امیرعلی را پیدا کردم. تقریبا چند هفتهای با پسرش صحبت میکردم و فیلمبرداری هم شروع شده بود اما هنوز نقش آقای ملکمطیعی خالی مانده بود. مدام دستیارم میگفت چکار میکنی بالاخره تکلیف این نقش باید روشن شود. همان روزها ملکمطیعی به دلیل ناراحتی کلیه در بیمارستان بستری بود.
تا اینکه یک روز پس از مرخصی امیرعلی بدون اینکه به پدر بگوید کجا میروند، او را سر صحنه آورد. همان روز که اولین دیدار من با آقای ملکمطیعی هم بود، هدفم از آوردن ایشان در فیلم عوض شد. تا اینجا هدفم تنها کمک به فیلم با حضور او بود اما از این جا به بعد هدفم شد خود ملکمطیعی. اینکه کاری کنم که تنها خودش فیلم را بازی کند. باید او را میدیدید تا میفهمیدید چه میگویم. بعد از یک هفته راضی شد در فیلم بازی کند و خدا کمک کرد توانستیم یک خاطره کوچک از ملکمطیعی پس از انقلاب ثبت کنیم.
البته حتما همه در جریان هستند که فیلم چطور اکران شد، با پوسترش چه کردند. عکس ملکمطیعی را از سردر سینما پایین کشیدند. همان روزها ما با یکی از سینماها هماهنگ کردیم، پوستری که آقای ملکمطیعی در آنها حضور داشت را به دیوارهای سینما زدیم و یک شب امیرعلی پدر را برد به همین سینما که در انقلاب است و نگذاشت پدرش سینماهای دیگر را ببیند. تنها امیرعلی میتواند بگوید آن روز آقای ملکمطیعی چه حس و حالی داشته و چقدر خوشحال شده است.
حالا الان که ایشان فوت کردهاند همه در شبکههای اجتماعی، عکس ملکمطیعی را میگذارند.
فراموش نمیکنم روزی که حضور آقای ملکمطیعی در فیلم قطعی شد، برخی از همین افراد و هنرمندان که حالا میگویند روحت شاد مرد بزرگ، با رفتنت سینما تنها شد و امثالهم ، به من خرده گرفتند که چرا با این شخص کار کردی، برایت دردسر میشود، حتی خیلی از رسانهها خبرش را کار نمیکردند.
هنوز که هنوز است درگیر عواقب کار کردن با ملکمطیعی هستم و جواب پس میدهم. پروانه ساخت نمیدهند میگویند با ملکمطیعی کار کرده. اما مهم نیست خدا جای حق نشسته است. معتقدم کار درستی کردم و با جان و دل این مشکلات را میخرم، خوشحالم که توانستم حتی اگر اندک، خوشحالش کنم.
حالا خدا را شکر میکنیم که دیگر سینمایمان دچار مشکل نمیشود، امنیت ملیمان به خطر نمیافتد، مشکلات اقتصادی حل میشود و هیچ اتفاق بدی در این مملکت نمیافتد. حالا که ناصر ملکمطیعی نیست دیگر مشکلی پیش نمیآید.

لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد