شناسه خبر : 318815
1 - 12 - 2022
1 - 12 - 2022
دیگر کسی به کتاب فکر نمیکند
جناب طباطبایی کف تیراژ چاپ نخست کتابها در سال ۵۶، دستکم سه هزار نسخه بوده است. در حال حاضر این تیراژ به یکهزار و یکصد نسخه رسیده است در حالی که جمعیت ما نسبت به آن سال بیش از دو برابر شده است. این اعداد و ارقام چه میگویند؟
تیراژ کتاب قطعا کمتر از یکهزار نسخه است به خصوص در سه، چهار سال اخیر تیراژ به ۷۰۰،۷۵۰ نسخه رسیده است و بیشتر همکاران هم دیگر با فیلم و زینک چاپ نمیکنند و بهطور عمده رو آوردهایم به ریسوگرافی که یک مقدار هزینه را پایینتر میآورد. اما قطعا تیراژ کمتر از یکهزار نسخه است. اینکه مقایسه این اعداد و ارقام چه میگوید روشن است. لازم هم نیست آدم خیلی اهل مطالعه و بررسی باشد. کشوری که در زمانی که ۳۰، ۳۵ میلیون جمعیت داشته تیراژ کتابش چند برابر امروز بوده است. تنها جای تاسف دارد و من باز به ضرس قاطع به شما میگویم که مقدار زیادی از همین تعداد تیراژ ۷۰۰، ۷۵۰ نسخه هم در انبار ناشر میماند. برای مثال خود من با چند ناشر دیگر پنج، شش سال پیش به وزیر ارشاد نامهای نوشتیم و گفتیم که ما کاغذ سوبسیددار نمیخواهیم- برای اینکه گرفتن کاغذ از طریق وزارت ارشاد با سوبسید، متاسفانه حالت بدنامی برای ناشران حرفهای ایجاد کرده بود چراکه بعضی از ناشران کاغذ سوبسیددار ارشاد را در بازار آزاد میفروختند. آن موقع هرگز فکر نمیکردیم که کاغذبندی پنج، شش هزار تومانی که تازه ما با سوبسید میگرفتیم برسد به ۹۰، ۹۵ تا ۱۰۰ هزار تومان و به تبع قیمت کاغذ، چاپ و مسایل فنی دیگر مرتبط به حوزه نشر قیمتهای گزاف پیدا کند. این موضوع، انتخاب عناوین کتاب را برای نشر بسیار سخت کرده است یعنی ناشر باید با دقت خیلی زیاد سوژههایی را برای چاپ انتخاب و با بررسی میزان صرفه اقتصادی یک عنوان کتاب به چاپ آن مبادرت کند. همینها دست به دست هم میدهد و طبعا تعداد تیراژ و تعداد عناوین را کاهش میدهد. به هر حال وضع بدی در جریان نشر در بازار هست که شما هم با آن آشنا هستید.
در نشست خبری وزیر ارشاد که پیش از آغاز به کار نمایشگاه کتاب تهران برپا شده بود، از ایشان درباره آمار طنز مطالعه که از سوی نهادهای دولتی اعلام میشود پرسیدم که به چیزی حدود ۷۰ دقیقه رسیده است در حالی که پیش از اینکه ایشان وزیر ارشاد باشند این سرانه چیزی حدود دو دقیقه بود اما وقتی این آمار طنز را با تیراژ و قیمت کتاب مقایسه کنیم با هم جور در نمیآید. آقای حسینی جواب دادند که افزایش آمار به دلیل افزایش استفاده از فضای مجازی است اما به هر حال میدانیم که در کشور ما استفاده از e-book رواج ندارد و وضعیت مطالعه کتابهای کاغذی هم مشخص است. شما با توجه به مجموعه اینها درباره وضعیت حقیقی کتاب خواندن در کشور به خصوص در سالهای اخیر بفرمایید.
یکی از همکاران خیلی عزیز و نزدیک ما که سابقه خانوادگیشان در نشر به بیش از یک قرن میرسد میگفت ما به زور داریم کاری میکنیم مردم کتابخوان شوند اما نتیجهاش این بوده که نشدهاند. این چند روزی که من در نمایشگاه هستم میبینم کتابهایی مورد توجه قرار میگیرد که نمیگویم بد است؛ کتاب بد وجود ندارد اما ارزش اینکه آدم این همه سختی به خودش بدهد و با مترو و اتوبوس شلوغ و وسایل نقلیه کمابیش مشکل خودش را بکشاند نمایشگاه و بیاید دنبال فال قهوه. به عنوان مثال میگویم نه اینکه بگویم این کتابها بد است اما به هر حال از طبقه کتابخوان انتظار دیگری هست. همینجا قبل از اینکه شما از من درباره نمایشگاه سوالی بپرسید بگویم که من فکر میکنم نمایشگاه بیستوششم از کماقبالترین نمایشگاههایی است که من در آن حضور داشتهام، من با نشر آبی حداقل در ۲۰ نمایشگاه حاضر بودهام. چه در محل قدیمی برگزاری نمایشگاه کتاب- در محل برگزاری نمایشگاههای بینالمللی- و چه این چند دورهای که در مصلی بزرگ امام خمینی تهران ما ناظر برگزاری نمایشگاه کتاب هستیم، هیچوقت به این کمرونقی نبوده است. حالا دلایلش را باید گروههای حرفهای و فنی و وارد به حوزه نشر و مسایل مبتلا به آن بررسی کنند مثلا یکی از دلایلی که همه از آن میگویند، عدم شرکت بعضی از ناشران خوب ماست. من نمیگویم که به دلیل نیامدن یا اجازه ندادن به دو سه ناشر خوب، نمایشگاه کم اقبال شده است اما به هر حال همین موضوع و شایع شدن آن میان طبقه کتابخوان و مسایلی که روزانه در نمایشگاه میگذرد به اضافه بازبینیهای مکرر از کتابهایی که مجوز دارند و به کرات چاپ شدهاند از سوی گروههای مختلف بازبینی که روزانه در نمایشگاه حضور پیدا میکنند و هر کدام هم انگار با دیگری ارتباط ندارند، میشود گفت باعث یک بلبشو در نمایشگاه کتاب شده است. خصوصا این مراجعات به بعضی از غرفهها برای تذکر دادن و جمع کردن و بازبینی یک کتاب در حضور مردم چهره خوبی از اوضاع و احوال کتاب ترسیم نمیکند و جالب است بدانید که مردم هم به همان کتابی که در آن لحظه دربارهاش تذکری داده میشود بیشتر اقبال پیدا میکنند و میخواهند با قیمت بالاتری آن را بخرند. هفتمین روز برگزاری نمایشگاه خیلی خلوت بود. از سوی دیگر وضع اقتصادی مردم به یقین بدتر شده کتابها به جهت گران تمام شدن گرانتر عرضه میشود و مردم قدرت خرید ندارند.
حالا که به بحث مشکلاتی که از بیرون به حوزه نشر تحمیل شده وارد شدیم، خوب است کمی دقیقتر به هر کدام از اینها بپردازیم. یکی از بحثهای این حوزه، خرید کتاب از ناشران توسط ارشاد است بهطوری که در سالهای اخیر بارها دیدهایم که ناشران به شیوه خرید تبعیضآمیز ارشاد اعتراض داشتهاند. نظر شما دراینباره چیست؟
از خود ما به عنوان نشر آبی پنج سالی هست که هیچ کتابی از طرف کمیته خرید کتاب ارشاد خریداری نشده است. من نمیدانم نحوه گزینش و انتخاب برای خرید کتاب در حال حاضر در وزارت ارشاد به چه شکل است اما تا مدتی پیش، از چاپهای اول هر کتابی بدون توجه به موضوع کتاب، چهل و نه که بعدها شد ۵۰ مجلد از طرف ارشاد خریداری میشد. در حال حاضر این حداقل هم که یک انگیزهای بود برای ناشر قطع شده است. اینکه الان چطور کتاب میخرند، از چه ناشرانی میخرند، چه عناوینی بهطور عمده مورد توجه هیات انتخاب هست بیاطلاعم. اما میبینیم که عدالت کلی در این کار به یقین وجود ندارد.
مشکل افزایش عجیب قیمت کاغذ است که وضعیت نیمهجان نشر را به حالت احتضار رسانده است. مسوولان وزارت ارشاد هم مدام در برابر این پرسش که برای کاغذ چه میکنند، وعده میدهند که یک کارگروه با وزارت صنایع برای حل مشکل کاغذ تشکیل دادهایم و این مساله به زودی حل خواهد شد. به نظر شما اگر این مشکل حل شود، برای صنعت نشر ما نوشدارویی خواهد بود؟
اگر این تصمیمگیری واقعا اینقدر مطول باشد باعث میشود که خیلی از ناشران کم بضاعت از نظر مالی مثلا ناشری که به سختی در سال ۱۵-۲۰ عنوان کتاب منتشر میکرده، نتوانند این وضع جانکاه گرانی کاغذ و باقی مسایل مربوط به حوزه نشر را تحمل کنند و از بین بروند. ریسک کردن در این حوزه بسیار سخت شده و من خودم شخصا با تردید کتابی را چاپ میکنم، برای اینکه اگر قرار باشد ما با گرفتاری هزینه زیادی را متحمل بشویم و کتابی را دربیاوریم در همان تعداد تیراژی که گفتم و از آن تعداد هم عمدهاش در انبار ناشر بماند، عقل سلیم میگوید که این کار را ادامه ندهیم. درست است که کار ما کار اقتصادی و بازرگانی نیست اما به هر حال در هر فعالیتی باید دو ضربدر دو و بازده اقتصادیاش در نظر گرفته شود. اگر دقت کنیم از تعداد کتابفروشیهای شهر در سالهای اخیر به سرعت کاسته میشود و ناشران کوچک نمیتوانند گرانی را تحمل کنند و یکی یکی از چرخه نشر و کتاب خارج میشوند. شما الان در همین محلهای که ما هستیم- کریمخان- ببینید یکی- دو تا کتابفروشی مثل خود ما- نشر آبی- تعطیل شدند. من بیش از ۳۰ سال کتابفروشی داشتم. ۱۷-۱۶ سال در کریمخان زند و ۱۷-۱۸ سال در خیابان سنایی. هرگز هم کتابفروشی به عنوان یک حرفه سودآور نبوده است. اگر هم سودی بوده در ارزشافزوده قیمت ملک آن بوده است. با این فشارهایی هم که بر حوزه نشر هست اینها طبعا یکی یکی یا بسته میشوند یا تبدیل به حرفه و صنف دیگری میشود. الان در خود کریمخان من میدانم که یکی دو نفر از همکاران ما در شش و بش فروش یا واگذاری ملکشان به حرفه دیگری هستند و این درست در روزگاری است که قرار بود این راسته بعد از مقابل دانشگاه تهران، راسته دوم کتابفروشیهای بزرگ تهران باشد در نشستی هم که چند سال پیش با شهردار محترم منطقه ۶ داشتیم قول و قرارهایی گذاشتند برای بازسازی محدوده زیر پل کریمخان و بهطور کلی این راسته و رونق دادن به آن که هیچکدامش عملی نشد، فقط یک دستشویی و توالت زیر پل کریمخان درحال ساخت است که آن هم انصافا بد نیست و برای کلانشهری مثل تهران از واجبات است اما هیچکدام از وعدههایی که گفته شد به عمل درنیامد.
و اساسا آن جشنواره گذر فرهنگی تهران هم دیگر برگزار نشد، الان بیش از یکسال و چهار ماه از آخرین دوره برگزاریاش میگذرد در حالی که استقبال مردمی از آن واقعا خوب بود.
بله. شما ببینید در همین منطقه الان سه تا از ناشران خوب مثل چشمه، ویستار و حمل بر خودستایی نباشد، نشر آبی حذف شدهاند. حالا من خودم شخصا کنار کشیدم و کتابفروشی را تعطیل کردم اما مثلا چشمه با مدیریت آقای حسن کیاییان که از ناشران قدیمی و شخصیت فرهنگی است و دو- سه دوره رییس اتحادیه ناشران بوده است، الان چندمین دورهای از نمایشگاه کتاب تهران است که از حضور ایشان جلوگیری میشود. ویستار و کویر هم به مدیریت آقای مظفر به همین ترتیب نگذاشتند در نمایشگاه شرکت کنند و واقعا خود ایشان هم نمیدانند که دلیل اینکه نگذاشتند در نمایشگاه کتاب شرکت کنند، چیست. یا آقای کیاییان و نشر چشمه در هیچ دادگاه صالحهای تا به امروز شرکت نکردهاند که به ایشان تفهیم اتهام کنند و ایشان از خودش دفاع کند. اینها انگیزه را به تدریج در بقیه هم از بین میبرد. اگر کیاییان (نشر چشمه) را به عنوان یک ناشر شاخص در نظر بگیریم و حاصل کارش بعد از سی و دو، سه سال این باشد، دیگران چه عاقبتی را پیش چشم خواهند داشت. یا من که یکی، دو سال هم زودتر از ایشان کار نشر و کتابفروشی را در این راسته شروع کردم، اگر ایشان را به عنوان مدل و الگو پیش چشم قرار دهم که نتیجه این همه سال فعالیت موفق در عرصه نشر، تعلیق و ممنوعیت فعالیت نشر و برگزاری نمایشگاه در فروشگاهش باشد… هیچکدام اینها بازده خوبی در فضای فعالان نشر نداشته و به یأس آنها دامن زده است.
بین فشارهای ویژهای که در سالهای اخیر روی ناشران وارد شده است از سخت گیری در ممیزی، ممیزیهای به قول شما چندباره درباره یک کتاب، بحث شیوه خرید کتاب و بحران کاغذ و… هرکدام چه تاثیر ویژهای روی کتابفروشیها و ناشران گذاشته؟
اینها مجموعهای هستند که یک دور تسلسل باطل ایجاد کردهاند و دست به دست هم دادهاند که انگیزه برای پیشرفت و ترقی و تعالی در بین همکاران ما از بین رفته است اما ما به عنوان ناشر از دولت چیز خاصی نمیخواهیم همین که با ما کاری نداشته باشند کافی است. خطوط قرمز را بنده در مرز ۷۰ سالگی یا آقای کیاییان بعد از سه دوره ریاست اتحادیه ناشران میدانیم و کاری نمیکنیم که خلاف مصالح نظام باشد یا اینکه بخواهیم برخوردی داشته باشیم اما متاسفانه اوضاع رفتار با ناشران به این صورت است که شما میبینید.
اگر بخواهیم صادق باشیم باید بپذیریم که از مشروطه تا به حال نمیتوانیم دورهای را نام ببریم که مردم ما خیلی کتابخوان بودهاند. آیا میتوانیم بگوییم که علاوه برمساله حاکمیت مردم هم یک مقدار در مساله ضعف کتابخوانی و نشر دخیلاند؟
صددرصد. ولی ببینید باید کف آمادگی را به مردم بدهد. در سالهای اول و دوم انقلاب که برای چاپ کتاب، کتاب زرد، کتاب سفید و … آزادی مطلق بود، واقعا اقبال به کتاب بی سابقه بود و من فکر میکنم بعد از مشروطیت تا امروز هرگز یک چنین اقبال و هجومی را به کتاب و خواندن نداشتیم.
همه نوع کتاب؟
بله همه نوع کتاب. من به خاطرم هست که به خصوص در یکسال اول انقلاب که این تنگناها وجود نداشت بینظیر بود واقعا.
یعنی دلیلش عدم وجود ممیزی بود؟
بله اما ما با ممیزی مخالف نیستیم ولی ممیزی که چارچوبش مشخص باشد و نه به اینکه نویسنده آن که بوده و ناشرش کیست یا عنوانش چیست، شخصی و سلیقهای نگاه شود اگر یک چارچوب مشخصی باشد خب هر دولتی که بیاید مسوولان کار ممیزی براساس همان چارچوب عمل میکنند اما ما میبینیم که با آمدن و رفتن دولتها و تعویض مسوولان و بازبینی نشر، دایما معیارها عوض میشود و ناشر نمیداند چه باید کند. همه اینها در خود ما خودسانسوری ایجاد کرده است و متاسفانه ما مجبوریم کوچکترین نکته را که احساس بکنیم ممکن است به تریج قبای جایی بربخورد را خودمان اصلاح کنیم اما باتمام این تفاسیر بازهم کتاب که میرود برای مجوز میبینید دوباره در ممیزیگیر میکند. برای یک کتاب دویست و خردهای صفحهای، ۷۷ مورد اخطار به ما دادهاند که اینها باید عوض شود خب از کتاب با این رفتار چیزی باقی نمیماند. اینها مشکلاتی است که متاسفانه وجود دارد. بنده عمرم را کردهام و به یقین تصمیم دارم هرگز در نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران شرکت نکنم که با توجه به میزان فروش و عدم مراجعه اهالی کتاب حضور ما در نمایشگاه چیزی جز این خستگی ندارد.
بعضی از مخاطبان جدی کتاب معتقدند که کتابخوانها هم با این نمایشگاه قهر کردهاند انگار حتی دلشان نمیخواهد آمار بازدید از این نمایشگاه را بالا ببرند.
دلیلش همینهایی است که عرض کردم علاوه بر آن دلایل دیگری هم دارد که باید به آن پرداخت مثلا همین محل نمایشگاه از جهاتی خوب است به خصوص از جهت ترافیکی و جلوگیری از بند آمدن خیابانها از چمران بهتر است اما اینجا برای مخاطب بعد از سه ساعت گشتن در این شبستان با این هوای سنگین و مشکلداری که دارد، جایی برای تفریح و استراحت و ساعت فراغت نیست. فضای مشجری وجود ندارد. گل و آب و گیاهی نیست حقیقتا. همه اینها مطالب و مسایلی است که دست به دست هم میدهد و تعداد بازدیدکنندهها را کم میکند و انگیزهها را نقصان میدهد. البته همه آنچه گفتم موجب این نیست که ما از برگزارکنندگان نمایشگاه ممنون نباشیم چون برگزاری این تیپ نمایشگاهها کار سختی است. شما دو هزار ناشر را مدیریت کنید کار عظیمی است اما بعد از ۲۶ سال و ۲۶ دوره برگزاری نمایشگاه انتظار میرود که دیگر بدانند چه میکنند.
برگردیم به کریمخان و آنچه بر سر نشر در این سالها گذشت. خیابان کریمخان خیابان نمادینی است. نیمش کتابفروشی است و نیم دیگر طلافروشی. جالب این است که گرانی به طلا و سکه بیشتر عارض شده است تا به کاغذ و کتاب ولی کتابفروشیها تعطیل میشوند و طلافروشیها نه، چرا؟
مردم برای طلا پول بیشتری راغبند بپردازند برای اینکه میدانند یک کالای سرمایهای است و پولش باقی میماند. به کتاب جسارت و اهانت نمیکنم در این مقایسه اما آن علاقه و عشق به کتاب نیست و شما ببینید با قیمتهایی که الان در ملک وجود دارد فکر نمیکنم دیگر کسی با عقل سلیم جرات کند بیاید یک فروشگاهی را بخرد مختص اینکه آن را کتابفروشی کند. با این سرقفلیهای وحشتناک اصلا امکانپذیر نیست. شما شاید باور نکنید نشر آبی در تمام این ۱۶، ۱۷ سال، فروش روزانهاش بیشتر از روزی ۱۵۰ هزار تومان بالاتر نرفته بود در حالی که یک دستفروش و یک بساطی، حالا یا بساط کتاب یا کبریت یا سیدی و… صددرصد بیشتر از فروشگاه سابق نشر آبی فروش داشتند. همین تداومی که ما به کارمان داشتیم، بجز عشق و علاقه به کار نشر چیز دیگری نمیتوانست باشد وگرنه من از همان روز اول فهمیده بودم که این فروشگاه از نظر اقتصادی باز بودنش مقرون بهصرفه نیست. با یکصد تومان، یکصد و پنجاه تومان فروش روزانه که نمیشود زندگی کرد. من بهطور عمده حتی حقوق بازنشستگی اندکی را هم که داشتم میریختم در کتابفروشی برای حقوق پرسنل و بیمه و مالیات و… واقعا تاسف دارد این را بگویم که یکی از همکاران من که بعدها فهمیده بود درآمد روزانه ما به چه صورت بوده است میگفت واقعا یک نوع ایثار کردی، آدم عاقل که ۲۲ متر ملک تجاری را برای فروش روزانه یکصد تومان معطل نمیکند.
شما در وضعیت فعلی، راهکار عملی و عینی را متصور هستید برای بهتر شدن وضعیت نشر و کتابخوانی؟
این یک مساله دوطرفه است. نه فقط دولت میتواند این حوزه را تکان بدهد و خیزش عمدهای در آن ایجاد کند و نه اهالی کتاب. به یقین اگر قرار است اتفاقی بیفتد یک اتفاق دوطرفه است. مردم هم باید بیشتر به کتاب عشق پیدا کنند و به خواندن عادت کنند. ما متاسفانه به خواندن عادت نداریم. شما چند نفر را در اطرافتان سراغ دارید که در خانهشان روزانه یک روزنامه وارد میشود. من خودم دوستان تحصیلکرده زیادی دارم که حتی روزنامه نمیخرند. به آن آمارهایی هم که فرمودید درباره سرانه مطالعه، آیا رفتن به یک بساطی روزنامهفروشی و دو دقیقه چشم انداختن به روزنامهها و عنوان کتابها هم آمار اضافه میشود؟
بله، خواندن ادعیه هم به سرانه مطالعه ما افزوده شده است.
خب اینکه مطالعه نمیشود. کتاب خواندن یعنی اینکه شما با عشق، اطلاع و آگاهی کتابی را انتخاب کنید و در جریان فرهنگ جامعه و جهان باشید. اما به زور و به آمار نمیشود مردم را کتابخوان کرد. من شنیدهام در اتوبوسها هم کتابهایی گذاشتهاند که مردم بخوانند اما به آن هم توجه نمیشود. یعنی مردم مجانی هم کتاب نمیخوانند. از طرف دیگر اگر دولت مشکلات و سختگیریهایی که بعضیهایش واقعا بیجاست محدودتر کند به یقین پیشرفت و انگیزهای در صنف ما ایجاد میشود.
شما گفتید که در سال اول بعد از پیروزی انقلاب هم تیراژ کتاب رویایی بود و هم ممیزی وجود نداشت. از حرف شما میشود این استنباط را کرد که اگر ممیزی به وضعی منطقی بازگردد و از طرف دیگر حال مردم خوب باشد- آنچنان که در آن دوران بود- وضعیت کتابخوانی هم بهتر میشود؟
البته. این خیلی مهم است. احسنت. خوب بودن حال مردم و داشتن جامعه پرنشاط این وضعیت را تغییر میدهد. نه این جامعه افسردهای که افسردگی را در چهره هر کسی که نگاه میکنیم، میبینیم. گذران روزمره زندگی از نظر اقتصادی آنچنان مردم را پیچانده که دیگر کسی به کتاب فکر نمیکند. وجود جایی برای کتاب در سبد خانواده وقتی است که چیزهای دیگر تامین باشد. وقتی شما نان زن و بچه را به سختی درمیآورید، چطور میتوانید به فکر کتاب باشید. گرانیها ساعتی شدهاند. وضع عجیب و غریبی است. نمیدانم به کجا میرویم فقط همه ما چشم دوختهایم به اینکه انتخابات یازدهم برگزار شود و شرایط تغییر کند و این خصومتها و تنگنظریها از بین برود و انتخابات طوری برگزار شود که مردم ایران به چیزی که لایقش هستند، برسند.
در آستانه هر انتخابات، کاندیداهای ریاست جمهوری دنبال دست و پا کردن اعتبار در حوزه فرهنگ و هنرند مخصوصا اگر چنین اعتباری را بالشخصه نداشته باشند و به قول معروف همه میخواهند با چهرهها عکس یادگاری بگیرند. آیا هرگز پیش آمده کاندیدایی سراغ ناشران بیاید و به حرفهای آنها گوش بدهد؟
خدا کند که هرگز نیایند. من که تا به حال نشنیدهام که سراغ ناشران بیایند.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد