19 - 04 - 2025
راز قدرت سقفها و کفها در تحلیل تکنیکال
در تحلیل تکنیکال، شناسایی سقفها (قلهها) و کفها (درهها) به عنوان نقاط بازگشت مهم در نمودار قیمت، نقش محوری در درک ساختار روند و پیشبینی تحرکات آتی بازار ایفا میکند. سقفها نقاطی هستند که پس از یک حرکت صعودی، فشار فروش افزایش یافته و مانع ادامه صعود قیمت میشود، در مقابل، کفها نقاطی هستند که در پایان یک روند نزولی خریداران وارد بازار شده و از کاهش بیشتر قیمت جلوگیری میکنند. در یک روند صعودی سالم، قلهها به طور پیوسته بالاتر از قلههای قبلی شکل میگیرند و کفها نیز بالاتر از کفهای پیشین قرار میگیرند؛ این الگوی «قلههای بالاتر و کفهای بالاتر» نشاندهنده تسلط خریداران و تداوم روند صعودی است. برعکس، اگر قلههای جدید پایینتر از قلههای قبلی و کفها نیز پایینتر از کفهای پیشین ثبت شوند، نشانهای از شروع یا تشدید روند نزولی است که به عنوان الگوی «قلههای پایینتر و کفهای پایینتر» شناخته میشود.
برای به دست آوردن دقت بیشتر، تحلیلگران خط روند را با اتصال دو یا چند سقف یا کف کلیدی رسم میکنند و این خطوط را به عنوان حمایت یا مقاومت دینامیک در نظر میگیرند. هرچه قیمت به این خطوط نزدیک شود و واکنش نشان دهد- مثلا با افزایش حجم معاملات و تشکیل کندلهای معکوس یا ادامهدهنده- اعتبار روند فعلی یا احتمال وقوع واگرایی و بازگشت تقویت میشود. از سوی دیگر، شکست (Breakout) سطوح سقف یا کف قبلی میتواند به منزله سیگنال ورود یا خروج تلقی شود اما برای اجتناب از سیگنالهای کاذب، معمولا منتظر تثبیت قیمت یا بازگشت قیمت به سطح شکستهشده (Retest) میمانند تا سیگنال معتبرتری دریافت کنند.
در کنار الگوهای ساده سقف و کف، الگوهای کلاسیکی مانند «دو قله(Double Top) » و «دو کف(Double Bottom) » شناختهشده هستند که با تشکیل دو قله تقریبا همسطح یا دو کف همتراز و سپس شکست خط گردن (Neckline)، ادامه یک روند یا تغییر روند را به شکلی قابل اندازهگیری پیشبینی میکنند. الگوی «سر و شانه»
(Head and Shoulders) و نسخه معکوس آن نیز بر مبنای شناسایی سه قله یا سه کف با ارتفاعات متفاوت عمل میکنند و اهداف قیمتی را با استفاده از فاصله عمودی بین سر و خط گردن تخمین میزنند.
علاوه بر تحلیل صرف سطوح قله و دره، ترکیب آن با حجم معاملات اهمیت بسیاری دارد، به طوری که افزایش حجم در هنگام شکست سقف یا کف قبلی، احتمال اعتبار شکست را تقویت میکند. شاخصهای مومنتوم مانند RSI یا MACD میتوانند ورود به منطقه اشباع خرید یا فروش را قبل از تشکیل سقف یا کف نشان دهند و واگرایی مثبت یا منفی میان قیمت و شاخص باعث هشدار وقوع بازگشت قیمتی شود.
عوامل روانی بازار نیز با تشکیل سقفها و کفها ارتباط نزدیک دارند؛ هر قله نمایانگر حداکثر خوشبینی بازار و هر کف نماد اوج ترس شرکتکنندگان است. در نتیجه معاملهگران حرفهای با تعیین حد ضرر (Stop Loss) پایینتر از آخرین کف در روند صعودی و بالاتر از آخرین سقف در روند نزولی، مدیریت ریسک موثری به عمل میآورند. تعیین حد سود (Take Profit) غالبا بر مبنای اندازه حرکت قبلی بین دو قله یا دو کف تنظیم میشود تا نسبت ریسک به ریوارد معقولی فراهم شود.
پیوستهترین کاربرد سقفها و کفها در تحلیل زمانبندی ورود و خروج به معاملات خلاصه میشود؛ ابتدا جهت روند با بررسی ترتیب قلهها و کفها تایید میشود، سپس الگوهای بازگشتی یا ادامهدهنده براساس سقفها و کفها شناسایی شده و در نهایت با توجه به نقاط شکست، بازگشت و حجم معاملات، نقاط بهینه معاملات مشخص میشوند.

لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد