6 - 05 - 2018
راهحلهای اوبامایی ظریف در مواجهه با هیولای ترامپ
امید پورعزیز- یکی از مهمترین مسایل گریبانگیر سیاست خارجی ایران در مقطع فعلی احیای مجدد برجام و تلاش برای بازگشتش از کماست. برخلاف اظهارات بیپایه و اساس فراوانی که سعی میکردند در دوران انتخابات ریاستجمهوری آمریکا، تفاوت بین جمهوریخواهان و دموکراتها را کماهمیت جلوه دهند، دیدیم که با آمدن ترامپ عملا سایه امیدواری از بهبود روابط بین ایران و آمریکا رخت بربست و روزبهروز سایه ابر سیاه برجامستیزی بر آسمان سیاسی و اقتصادی ایران استیلا یافت.
اما آنچه در سیر این مراحل بسیار مهم و حیاتی است، این است که در آمریکا رییسجمهور عوض شد، اولویتهای سیاست خارجی تغییر کرد، حتی به تدریج وزارت خارجه نیز سیر تحولی را از سر گذراند و همه این اتفاقات به مرور و با طی سلسلهمراتب صورت گرفت ولی متاسفانه در ایران، ظریف همان ظریف دوران اوباما و سیاست خارجی دولت روحانی همان دلخوشیهای دوران برجام را یدک میکشد. البته شاید مقصر اصلی در اصرار دولت در ماندگاری بر همان پاشنه سابق، عملکرد تندروهای داخلی و علیالخصوص قدرت اولیتر درونی برای تعیین سیاست خارجی کشور باشد. ولی واقعیت امر هرچه باشد در نهایت امر این شکست به نام دولت روحانی و ژنرال دیپلماسیاش یعنی ظریف نوشته خواهد شد.
اما عمده کاری که تیم سیاست خارجی ایران طی به قدرت رسیدن ترامپ به انجام رسانده است، پافشاری بر موضع سابق و اتخاذ یک سیاست خارجی اخلاقمحور و ظاهرا بزرگمنشانه است. در صورتی که در تدوین استراتژیهای سیاست خارجی آن هم برای کشوری مثل ایران این رویکرد جزو کماولویتترین رویکردها محسوب میشود. اساسا ادبیات و اولویتهای سیاست خارجی ترامپ براساس منفعت و دست بالا بودن ایالات متحده در جهان تعریف میشود؛ سیاستی که کشورهایی همچون ژاپن، چین و آلمان به درستی تشخیص داده و در راستای منافع ملی خویش خود را با آن تطبیق دادند. حال آنکه در ایران در مواجهه با دستگاه تبلیغاتی کرکننده و متحدان پرهیاهویی همچون اسراییل و عربستان، مسلما طنین ظاهرا اخلاقمدار و مبتنی بر وفاداری سیاسی افرادی همچون ظریف حتی اگر به تاییدهای ضمنی افرادی چون موگرینی نیز برسد، چندان راهگشا نیست و حتی اگر شنیده هم شود لااقل در کوتاهمدت تاثیرگذار نخواهد بود.
در واقع ظریف در جایگاه گاندی یا ماندلا نیست که بخواهد یک کاریزمای دیپلماتیک داخلی و جهانی از خود ارائه دهد بلکه ظریف در راس دستگاه دیپلماسی کشوری قرار دارد که اتفاقا در تعیین بخش قابل توجهی از اولویتهای سیاست خارجیاش نیز از دایره خارج است. حال اگر ملاطفتهای اخلاقگرایانه و مظلومنمایانه ظریف را به محدودیتهای وضعشده برای دستگاه سیاست خارجی ایران ضمیمه کنیم در انتها جز شاعرانگی دیپلماتیک چیزی عاید مردم ایران نخواهد شد. شاید اشتباه اساسی تحلیلگران وزارت امور خارجه این بوده است که گمان میکردند دونالد ترامپ و سیاستهای افراطیاش دوام نمیآورد و او حتی قادر به اتمام دوران قانونی ریاستجمهوریاش نیز نخواهد بود. لذا در جایگاه کسی که حق انتخاب سیاست خارجی را دارد با نخوت خاصی شروع به منازعه کلامی با او میکردند. در صورتی که اتفاقا برخلاف تصور عمومی دونالد ترامپ و تیم فکریاش آنچنان هم بدون قلق نیستند یا لااقل اهل معاملهاند. این امتیاز ویژهای برای طرفهای مقابل ایالات متحده است که با این معاملهگر پیر وارد مذاکره شده و صرفا درصدد نفی و تحقیر او نباشند؛ مسالهای که ظاهرا کیم جونگ ایل در زمان و موقعیت درست به آن پی برده و با پیدا کردن رگ خواب ترامپ مسیر هموار و سهلالوصولی را برای خود فراهم ساخت.
تهران باید مدنظر داشته باشد که لازم نبود در سیاستگذاری خارجیاش به عصرانهای که با دموکراتها خورده است وفادار بماند بلکه براساس یک استراتژی صحیح میتوانست زمینه را اینبار برای یک شام تاریخی و دیپلماتیک با سیاستمدار پیر جمهوریخواه فراهم کند. سیاست خارجی بیشتر از اینکه به یک موعظهگر یا بذلهگو نیاز داشته باشد، حداقل در مقابل ترامپ به یک دیپلمات عملگرا و جسور نیاز دارد که با تشخیص درست اولویتها، حتی در رویکرد و ادبیات شاذ ترامپ نیز گردوهای خود را بچیند. ظریف که بهعنوان یک ستاره سیاست خارجی در زمان اوباما درخشید، متاسفانه در زمان ترامپ درجا زد و یک به یک در حال واگذار کردن خاکریزهاست. البته شاید از طرفی بتوان عنوان کرد که ظرفیتهای نیمبند دیپلماسی تهران فراتر از این نبوده و عملا جایگزین مناسب دیگری نیز نمیشد.اما آنچه مهم است که ظاهرا دولت، شخص ظریف و علیالخصوص اصلاحطلبان هنوز متوجه این ضایعه نشده و آنها نیز همچون احمدینژاد در حال از دست دادن فرصتهای طلایی گذر از بحران در دورهای هستند که عملا گرههای کور ابزارهای سیاست خارجی را به هم بافتهاند و روزبهروز سر کلاف این گره محوتر میشود.
omid.pouraziz@gmail.com
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد